مقایسه تطبیقی منابع معرفتی تفسیر قرآن از منظر فریقین در بازخوانی آیات «اصحاب الاعراف» *

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسنده

دانش‌پژوه سطح چهار مؤسسه معارف اهل‌بیت^ (rsl.chegini@yahoo.com).

چکیده

قرآن به عنوان مهم‌ترین منبع استخراج آموزه‌ها، نیاز به تبیین دارد و ناهمگونی منابع معرفتی تفسیر قرآن از منظر امامیه و اهل تسنن، منشأ پدید آمدن آرای گوناگون در تفسیر آیات شده است. غیر از قرآن و روایات، اقوال صحابه و تابعین و تفسیر به رأی، عمده‌ترین مرجع معرفت آموزه‌های اهل تسنن می‌باشد. برای نمونه قرآن از وجود مکانی میان بهشت و دوزخ به نام «اعراف» خبر داده که منزلگاه افرادی است که نامی از آن‌ها به میان نیامده است. در میان اهل تسنن می‌توان به بیش از بیست دیدگاه متفاوت در تفسیر این آیات دست یافت که این حجم از تضارب آرا، برآمده از مبنای معرفتی آنان در حجیت قول صحابی و تابعی و مفسران سده‌های نخستین اسلامی است. در منابع امامیه اعراف جایگاهی میان بهشت و دوزخ است که افراد با شفاعت اهل‌بیت^ وارد بهشت می‌شوند، و شواهدی از آیات و روایات در تأیید آن وجود دارد. در نتیجه بازنگری در منابع معرفتی برای برون رفت از اختلافات امت اسلامی ضروری می‌نماید.

کلیدواژه‌ها


 

 

 

£ رسول چگینی **

 

مقایسه تطبیقی منابع معرفتی تفسیر قرآن از منظر فریقین در بازخوانی آیات «اصحاب الاعراف» *

 

 

 

 

 

 

 

چکیده[1]

قرآن به عنوان مهم‌ترین منبع استخراج آموزه‌ها، نیاز به تبیین دارد و ناهمگونی منابع معرفتی تفسیر قرآن از منظر امامیه و اهل تسنن، منشأ پدید آمدن آرای گوناگون در تفسیر آیات شده است. غیر از قرآن و روایات، اقوال صحابه و تابعین و تفسیر به رأی، عمده‌ترین مرجع معرفت آموزه‌های اهل تسنن می‌باشد. برای نمونه قرآن از وجود مکانی میان بهشت و دوزخ به نام «اعراف» خبر داده که منزلگاه افرادی است که نامی از آن‌ها به میان نیامده است. در میان اهل تسنن می‌توان به بیش از بیست دیدگاه متفاوت در تفسیر این آیات دست یافت که این حجم از تضارب آرا، برآمده از مبنای معرفتی آنان در حجیت قول صحابی و تابعی و مفسران سده‌های نخستین اسلامی است. در منابع امامیه اعراف جایگاهی میان بهشت و دوزخ است که افراد با شفاعت اهل‌بیت^ وارد بهشت می‌شوند، و شواهدی از آیات و روایات در تأیید آن وجود دارد. در نتیجه بازنگری در منابع معرفتی برای برون رفت از اختلافات امت اسلامی ضروری می‌نماید.

کلیدواژه‌ها: اصحاب الاعراف؛ اعراف؛ صحابه؛ تابعین؛ تفسیر قرآن.

 

مقدمه

یکی از دانش‌های مرتبط با قرآن کریم، علم تفسیر است. واژۀ تفسیر در زبان عربی، مصدر باب تفعیل از مادۀ «فسر» به معنای بیان، ایضاح و ترجمه است (جوهری، 1407: 2/ 781؛ ابن فارس، 1399: 4/ 504؛ زمخشری، 1419: 2/ 22). بر این اساس، تفسیر در لغت به معنای استبانه و کشف (اندلسی، 1420: 1/ 121) و در اصطلاح عبارت است از بیان کردن معنای آیه‌های قرآن، روشن کردن و پرده‌برداری از اهداف و مفاهیم آیه‌ها (طباطبایی، 1417: ۱/ ۴). برخی دیگر آن را چنین تعریف کرده‌اند: علمی که در آن از کیفیت نطق به الفاظ و مدلولات قرآن و احکام افرادی و ترکیبی الفاظ و معانی آن و سایر مطالب وابسته به آن‌ها بحث می‌کند (اندلسی، 1420: 1/ 121؛ ابن عطیه اندلسی، 1422: 1/ 3؛ تعاریف دیگری نیز برای علم تفسیر ذکر کرده‌اند برای آگاهی از سایر تعاریف ر.ک: ابن عرفه مالکی، 1986: 1/ 59؛ زرکشی، 1391: 1/ 13؛ زرقانی، 1996: 2/ 5؛ عثیمین، 1423: 1/ 5).

فهم مفاهیم و مرادات قرآن از والاترین اهدافی است که عالمان اسلامی به دنبال دستیابی به آن بوده‌اند. برای تفسیر قرآن نیاز به منابع معرفتی است که این منابع از دیدگاه امامیه و اهل تسنن متفاوت می‌باشند. منابع تفسیرى شیعه عبارت‌اند از:

1. قرآن کریم، یعنی تفسیر قرآن به قرآن. 2. سنت نبوی، یعنی احادیث و روایاتى که به طریق معتبر از پیامبر اکرم’ نقل شده‏اند. 3. روایاتى که از امامان معصوم× نقل شده است. 4. اجتهاد مفسران. البته اجتهاد به ‏معناى شیوۀ‏ درست استنباط و فهم مطالب بر اساس نصوص قرآنى و احادیث اهل عصمت^ است و به ‏معناى دلیل مستقلى در برابر قرآن کریم و حدیث نیست (مروتى‏، 1381: 276).

اهل تسنن مصادر تفسیر را این‌گونه بر می‌شمارند: 1. قرآن کریم. 2. سنت نبوی. 3. اقوال صحابه و تابعین. 4. علوم لغت. 5. رأی و اجتهاد به اقتضای معنای کلام با استناد به اصل معتبر (زرکشی، 1391: 2/ 156-161).

عمده‌ترین اسباب اختلاف در تفسیر آیات قرآن برخاسته از این منابع معرفتی است. به همین جهت مقایسه منابع معرفتی تفسیر فریقین و تطبیق آن‌ها بر موضوع واحد، بهترین شیوه برای ارزشیابی آن‌هاست که رسالت اصلی نوشتار حاضر است.

اگرچه نویسنده، این نوشتار توصیفی و تحلیلی را از وجود اشکالات احتمالی مبرا نمی‌داند، کوشیده با استناد به منابع معتبر و با رویکردی تفسیری و حدیثی، این دیدگاه را به اثبات رساند که باورمندی به برخی منابع معرفتی، مهم‌ترین سبب بروز شکاف‌های اعتقادی میان مسلمانان گشته و راه برون رفت از این اختلافات و دستیابی به وحدت اسلامی، از مسیر تمرکز بر مشترکات معرفت افزایی امامیه و اهل تسنن یعنی از قرآن و عترت می‌گذرد.

در این نوشتار نخست مبنای معرفتی امامیه و اهل تسنن در تفسیر قرآن تبیین می‌شود و سپس یکی از موضوعاتی که با وجود اهمیت فراوان (اصحاب الاعراف)، همواره مورد اختلاف بوده و نظرات مفسران دو مذهب پیرامون آن در بوته نقد و بررسی قرار می‌گیرد.

در آثار زیادی می‌توان مقایسه رویکردهای تفسیری امامیه و اهل تسنن را مطالعه نمود، اما در تطبیق این رویکردها بر «اصحاب الاعراف» تالیف مستقلی دیده نمی‌شود. البته پیرامون این آیات تاکنون نوشته‌های مستقلی منتشر شده، از قبیل «مفهوم شناسی اعراف و اعرافیان در روایات تفسیری» (اکبر نژاد، محمدی، 1386: 11-30)، «بحثی دربارۀ اعراف» (جعفری، 1389: 18-26)، «تحلیل تطبیقی اعراف و اعرافیان با تأکید بر آیات 46-49 سوره اعراف» (الهی، 1394: 54-65).

تبیین مبانی تفسیری مورد تأیید اهل تسنن، جمع‌آوری آرای اندیشمندان فریقین و دستیابی به روایات مورد نظر آن‌ها در موضوع «اصحاب الاعراف» و دسته‌بندی و بررسی روایات از ویژگی‌های بارز این نوشتار به شمار می‌رود.

1. بازشناسی مبانی معرفتی فریقین

بیشتر تفاسیر امامیه، با تکیه بر آیات قرآن و روایات پیامبر’ و اهل‌بیت× ایشان است و این مبنای امامیه، از سفارش‌های پیامبر خاتم’ دربارۀ ثقلین و امر به پیروی از آنان به دست آمده، در نتیجه نمی‌توان خدشه‌ای به این شیوه وارد کرد. اگرچه اهل تسنن هم در مصادر اول و دوم با امامیه اشتراک دارند، بار اصلی تفسیر قرآن در منظومۀ اعتقادی عامه بر عهدۀ اقوال صحابه و تابعین است. چون بنابر اعتراف اندیشمندان اهل تسنن، روایات مستند تفسیری از پیامبرخدا’ کم است (سیوطی، 1394: 4/ 208) و در آن تعداد کم نیز صحیح و ضعیف در هم آمیخته شده است. حتی گفته شده وقتی که روایات صحیح مفسران از صحابه مانند ابن عباس ـ که به معرفت تاویل و تفسیر و کثرت روایات مشهور است ـ تنها در حدود صد روایت است (بیهقی، 1390: 2/ 23)، پس روایات پیامبر خدا’ بسیار کم می‌باشد (طریفی، 1432: 10).

این سهم ناچیز روایات تفسیری رسول خدا’ به گونه‌ای است که احمد بن حنبل قائل شده که یکی از سه بخشی که هیچ اسنادی برای آن وجود ندارد، روایات تفسیری است. در توضیح این سخن ابن حنبل افزوده‌اند که مراد او این است که غالب این روایات سند صحیح ندارند (زرکشی، 1391: 2/ 156) و روایات ضعیف در این باب بسیار بیشتر از روایات صحیح است (طریفی، 1432: 12).

همین مسئله باعث شد که اهل تسنن برای فهم قرآن، از منابع دیگری از جمله قول صحابی و تابعی استفاده کنند. ارزش قول صحابه به میزانی رسید که آن را به منزلۀ حدیث پیامبرخدا’ دانستند (زرکشی، 1391: 2/ 157)، و دربارۀ قول تابعی هرچند برخی اخذ به آن را صحیح نمی‌دانند (ذهبی، بی‌تا: 3/ 12)، بیشتر مفسران در مقام عمل قول تابعی را حکایت می‌کنند (سیوطی، 1394: 4/ 208؛ صبحی صالح، 2000: 134).

روایات تفسیری صحابه و تابعین فراوان نیست، زیرا صحابه و تابعینی که به تفسیر قرآن پرداخته‌اند شناخته شده و رتبه‌بندی گشته‌اند. همۀ روایات تفسیری صحابه و تابعین در تفسیر طبری(م 310ق) و تفسیر ابن منذر (م 318ق) و تفسیر ابن ابی‌حاتم(م 327ق) و تفسیر عبد بن حُمید (م 249ق) گردآوری شده و روایتی که در این کتب اربعه تفسیری اهل تسنن ذکر نشده باشد بسیار کم است (عسقلانی، 1997: 1/ 203).

ذکر این نکته ضروری است که در تفسیر قرآن نمی‌توان انتظار زیادی برای به دست آوردن نظری واحد میان مفسران داشت، زیرا گفته شده تفسیر قرآن کمترین جایگاهی است که اجماع میان علمای اهل تسنن در آن وجود دارد (طریفی، 1432: 22).

البته همۀ مفسران در یک ردیف قرار نگرفتند و بسته به میزان علم و آگاهی، آنان را طبقه بندی کردند. در طبقه صحابه نام ده نفر به عنوان مشهورترین مفسران شناخته می‌شوند: خلفای ثلاثه، حضرت علی×، عبدالله بن مسعود، عبدالله بن عباس، ابی‌بن کعب، زید بن ثابت، ابوموسى اشعری و عبد الله بن زبیر (سیوطی، 1394: 4/ 233).

مشهورترین تفاسیر در این طبقه از آنِ ابن عباس و ابن مسعود است و جایگاه این دو در تفسیر قرآن به میزانی رسید که طبقه‌بندی تابعین بر اساس میزان شاگردی از محضر ابن عباس و ابن مسعود و وثاقت آنان تعیین شد (عسقلانی، 1997: 1/ 203).

ابن عباس با وجود اینکه از کودکی در محضر حضرت علی× بود (ناشناخته، 1971: 28) و بیشتر تفسیر را از ایشان آموخته بود (در این باره گفته شده: سمع ابن عباس عامة التفسیر من علی فوعاه وجمعه. ابن عساکر، 1415: 73/ 196) و به گفته خود او، برای آموختن آنچه نزد علی× بود، به دیگران مراجعه نکرد (ابن عساکر، 1415: 42/ 407 و قرطبی، 1412: 3/ 1104؛ عسقلانی، 1412: 4/ 568)، و علم خود را در برابر علم ایشان، قطره بارانی در برابر اقیانوس می‌دانست (ابن ابی‌الحدید، 1418: 1/ 19)، تفسیرش از سایر صحابه اعتبار بیشتری پیدا کرد، به حدی که گفته شد او امام تفسیر (ذهبی، 1405: 3/ 331) و ترجمان قرآن (ابن عساکر، 1415: 29/ 285) و شاگردانش اعلم مردم به تفسیر قرآن هستند (طریفی، 1432: 42).

این اتفاق برای ابن مسعود نیز افتاد و شاگردان او در کوفه و مدینه در رتبه بعدی قرار گرفتند (حرانی، 1416: 13/ 347). پس از ابن عباس و ابن مسعود، رتبۀ سوم را به حضرت علی بن ابی‌طالب× داده‌اند (ذهبی، بی‌تا: 1/ 66). این در حالی است که برخی حتی از ذکر نام حضرت علی× در میان مفسران از صحابه ابا ورزیده‌اند (ادنروری، 1997: 3).

غیر از صحابه، در طبقۀ تابعین نیز شاهد دسته‌بندی آنان هستیم. طبقات مفسران از تابعین بر سه طبقۀ مکه، مدینه و عراقیین تقسیم می‌شود که در این میان اهل مکه اعلم از سایرین می‌باشند. بدین ترتیب مجاهد بن جبیر و سعید بن جبیر، عکرمه (دربارۀ عکرمه گفته شده که او بهترین شاگرد ابن عباس است و سایر اصحاب ابن عباس، عیال عکرمه هستند (رازی، 1271: 7/ 8)، محمد بن سیرین، علی بن ابی‌طلحه، عطاء بن ابی‌رباح، ابوصالح باذام، ابومالک غزوان بن مالک غفاری، سُدی و کلبی از مهم‌ترین راویان ابن عباس و بارزترین تابعین مفسر به شمار می‌روند (زرکشی، 1391: 2/ 158). اعلم آن‌ها مجاهد(م100تا104ق) است (ابن عساکر، 1415: 57/ 28؛ داوودی، بی‌تا: 2/ 307). وی سی مرتبه قرآن را به ابن عباس عرضه کرد و سه مرتبه هنگام عرضۀ قرآن در پایان تمام آیات توقف نمود و از ابن عباس دربارۀ شأن نزول و کیفیت آن‌ها سؤال پرسید (ذهبی، 1405: 4/ 450).

در طبقۀ مدینه مفسرانی چون زید بن اسلم، ابوالعالیة رُفیع بن مهران و محمد بن کعب قرظی خودنمایی می‌کنند و طبقه عراقیین که بیشتر آن‌ها از شاگردان ابن مسعود هستند عبارت‌اند از مسروق بن اجدع، قتادة بن دِعامة سَّدوسی ـ که پس از مجاهد بیشترین روایات تفسیری از او نقل شده بلکه بیشتر از نصف تفاسیر تابعین برای اوست ـ، حسن بصری ـ که بیشترین روایات شاذ تفسیری را داردـ، عطاء خراسانی و مُرَّة بن شراحیل همدانی.

این عده پایه‌گذار شالودۀ اصلی علم تفسیر قرآن و اسباب نزول و ناسخ و منسوخ و غریب القرآن هستند (زرقانی، 1996: 1/ 30). اسامی ذکر شده جزء مشهورترین مفسران اهل تسنن به شمار می‌آیند و صد البته مفسران دیگری نیز وجود دارند که در رتبه‌های بعدی قرار می‌گیرند، از جمله طاووس بن کیسان یمانی، عامر شعبی، ابراهیم نخعی، ضحاک بن مُزاحِم هلالی، مقاتل بن سلیمان و مقاتل بن حیان (طریفی، 1432: 73-89). البته روایات همۀ این افراد را صحیح نمی‌دانند و پاره‌ای را چون زید بن اسلم، مقاتل بن سلیمان، یحیی بن سلام ضعیف معرفی کرده‌اند (عسقلانی، 1997: 1/ 217).

پس از دوران صحابه و تابعین، مفسران طبقۀ بعد در تفاسیر خود به گردآوری اقوال دو طبقه نخست پرداختند و تألیفات آن‌ها به اعتبار اینکه چه میزان از این اقوال را در تفسیر خود منعکس نمودند، رتبه‌بندی شدند که از آن طبقه به عنوان عصر تدوین تفسیر یاد می‌کنند (ذهبی، بی‌تا: 1/ 104) و از آن جمله می‌توان به تفسیر سفیان بن عیینه، وکیع بن جراح، شعبة بن حجاج و در ادامه ابن جریر طبری و ابن ابی‌حاتم اشاره نمود (سیوطی، 1394: 4/ 243). به تصریح اندیشمندان اهل تسنن، از میان این تفاسیر، تفسیر محمد بن جریر طبری بهترین تفسیر شناخته می‌شود (نووی، بی‌تا: 1/ 78).

در همین عصر زمزمۀ «تفسیر به رأی و اجتهاد شخص عالم» شنیده می‌شد و به دلیل وجود اختلافات زیاد در روایات یا فقدان دلیل از سنت و قول صحابه و تابعین، با شرایط ویژه‌ای «تفسیر به رأی» در کنار «تفسیر به مأثور» به رسمیت شناخته شد (ذهبی، بی‌تا: 1/ 184). از این موارد می‌توان به تفسیر عبدالرحمن بن کیسان أصمّ، تفسیر جبائی، کشاف زمخشری، مفاتیح الغیب رازی، فی ظلال القرآن سید قطب اشاره کرد (قطان، مناع1421: 362؛ رومی، 1422: 161).

بر اساس این پیشینه، برخی نویسندگان، مفسران را به این دسته ها تقسیم کردند:

دستۀ اول: مفسران از سلف شامل صحابه و تابعین و اتباع تابعین.

دستۀ دوم: مفسران محدث که در تفاسیر خود اقوال صحابه و تابعین را با سند ذکر کرده‌اند.

دستۀ سوم: سایر مفسران از علمای اهل تسنن که در کنار تفسیر به مأثور، تاویل، معانی قرآن، احکام و اعراب آن را ذکر کرده‌اند.

دستۀ چهارم: کسانی از مبتدعه مانند معتزله که به سوی تفسیر به رأی متمایل شدند (طیار، 1427: 208).

اکنون با مقایسه دیدگاه اهل تسنن با امامیه پیرامون «آیات الاعراف» به نقش مبانی معرفتی در تفسیر صحیح آیات قرآن پی می‌بریم.

2. دیدگاه اهل تسنن و امامیه پیرامون «اصحاب الاعراف»

سورۀ اعراف، سوره‌ای مکی و دارای 206 آیه می‌باشد که روی سخن آن خطاب به مشرکان و ایمان آورندگان به پیامبر اسلام’ می‌باشد. این سوره قسمت عمده و مقدار قابل ملاحظه‏اى از معارف الهى را در بر دارد، از آن جمله وصف ابلیس و لشکرش، وصف قیامت و میزان، عالم ذر و میثاق و غیره. در پایان ربع نخستین این سوره، از احوالات اصحاب بهشت و جهنم پرده بر می‌دارد و در چهار آیه گفت‌وگوی میان «اصحاب الاعراف» و بهشتیان و دوزخیان را به تصویر می‌کشد. در این آیات می‌خوانیم:

وَبَینَهُمَا حِجَابٌ وَعَلَى الْأَعْرَ‌افِ رِ‌جَالٌ یعْرِ‌فُونَ کُلًّا بِسِیمَاهُمْ وَنَادَوْا أَصْحَابَ الْجَنَّةِ أَن سَلَامٌ عَلَیکُمْ لَمْ یدْخُلُوهَا وَهُمْ یطْمَعُونَ وَإِذَا صُرِ‌فَتْ أَبْصَارُ‌هُمْ تِلْقَاءَ أَصْحَابِ النَّارِ‌ قَالُوا رَ‌بَّنَا لَا تَجْعَلْنَا مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ وَنَادَى أَصْحَابُ الْأَعْرَ‌افِ رِ‌جَالًا یعْرِ‌فُونَهُم بِسِیمَاهُمْ قَالُوا مَا أَغْنَى عَنکُمْ جَمْعُکُمْ وَمَا کُنتُمْ تَسْتَکْبِرُ‌ونَ أَهؤُلاءِ الَّذینَ أَقْسَمْتُمْ لا ینالُهُمُ اللَّهُ بِرَحْمَةٍ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ لا خَوْفٌ عَلَیکُمْ وَ لا أَنْتُمْ تَحْزَنُونَ (اعراف: 46 – 49)؛ و در میان آن دو [بهشتیان و دوزخیان‏]، حجابى است و بر «اعراف» مردانى هستند که هر یک از آن دو را از چهره‏شان مى‏شناسند و به بهشتیان صدا مى‏زنند که: «درود بر شما باد!» اما داخل بهشت نمى‏شوند، در حالى که امید آن را دارند. و هنگامى که چشمشان به دوزخیان مى‏افتد مى‏گویند: «پروردگارا! ما را با گروه ستمگران قرار مده!» و اصحاب اعراف، مردانى که از سیمایشان آن‌ها را مى‏شناسند، صدا مى‏زنند و مى‏گویند: «گردآورى شما و تکبّرهاى شما، به حالتان سودى نداد!» آیا این‌ها همانان نیستند که سوگند یاد کردید رحمت خدا هرگز شامل حالشان نخواهد شد؟! داخل بهشت شوید، که نه ترسى دارید و نه غمناک مى‏شوید!

در تمام قرآن کریم فقط در این آیات از این مکان نام برده شده است. با توجه به ویژگی‌هایی که در این آیات برای «اصحاب الاعراف» برشمرده شده که عبارت از سیطرۀ اصحاب اعراف بر بهشتیان و دوزخیان در روزی است که همه چیز به دست خداوند است (با توجه به آیه «الملک یومئذ لله یحکم بینهم» (حج: 56)، این بحث میان اندیشمندان فریقین وجود دارد که مراد از «اعراف» کجاست و «اصحاب الاعراف» چه کسانی هستند.

از نام‌گذاری این سوره به نام «اعراف» و پرداختن اکثر تفاسیر شیعه و سنی به تحلیل این موضوع می‌توان اهمیت دستیابی به مصادیق اصحاب اعراف را دریافت. حتی در کتاب‌هایی که دربارۀ قیامت نگاشته شده است، نشانه‌هایی از «اعراف» به خوبی دیده می‌شود که گویای اهتمام نویسندگان به قلم‌فرسایی در این موضوع می‌باشد. برای نمونه بیهقی (بیهقی، 1410: 1/ 344) و هناد بن سری (کوفی، 1406: 1/ 150) و ابن کثیر (دمشقی: 1408: 20/ 245) و زین‌الدین عراقی (عراقی، 1406: 20/ 245) از مؤلفان اهل تسنن و شیخ کلینی (کلینی، 1429: 2/ 408) و محمد بن حسن صفار (صفار، 1404: 515) و محمدباقر مجلسی (مجلسی، 1403: 8/ 329) از اندیشمندان امامیه در کتب روایی خود، عنوانی را به موضوع «اصحاب الاعراف» اختصاص داده‌اند. از ورود عنوان «اعراف» در برخی کتب اعتقادی (مفید، 1414: 85) نیز می‌توان اهمیت این موضوع را دو چندان یافت.

آنچه از این منابع به دست می‌آید این است که در بیشتر منابع اهل تسنن «اصحاب الاعراف» را به کسانی تفسیر کرده‌اند که کردار خوب و بد آن‌ها مساوی است و بر دیواری که حائل بین بهشت و دوزخ است قرار می‌گیرند و چشم به رحمت الهی می‌دوزند تا وارد بهشت شوند. اما نظر مشهور در میان اندیشمندان امامیه این است که «اصحاب الاعراف» امامان معصوم و برخی افرادند که حسنات و سیئات آن‌ها برابر است و در نهایت با شفاعت اهل‌بیت× در بهشت جای می‌گیرند. مستندات این دیدگاه ها در ادامه ذکر می‌شود.

1-2. مفهوم‌شناسی «اصحاب الاعراف»

برای آشنایی با مفهوم اصحاب اعراف نخست معنای لغوی و در ادامه به معنای اصطلاحی آن می‌پردازیم. در این بخش مفهوم شناسی این واژه را از روزنه نگاه اندیشمندان امامیه و اهل تسنن بررسی می‌کنیم.

1-1-2. معنای لغوی

«اصحاب» از ماده «صحب» به معنای همنشین و همراه است (جوهری، 1407: 1/ 161؛ ابن منظور، 1414: 1/ 520). همچنین به معنای قائم بر شیء استعمال می‌شود، مانند اصحاب النار و «اصحاب الاعراف» در همین معنا به کار برده شده است (مصطفی، بی‌تا: 507).

اعراف از واژه «عُرف» بر وزن «قُفل» گرفته شده و دارای معانی گوناگونی است که در این استعمال به معنای مکان مرتفعی است که از رمل پوشیده شده باشد (جوهری، 1407: 4/ 1401). هرچند بیشتر لغویون تنها بر مرتفع بودن این مکان تأکید دارند (ابن منظور، 1414: 9/ 236؛ ابن فارس، 1399: 4/ 229؛ زمخشری، 1419: 307؛ زبیدی، بی‌تا: 6/ 241؛  طریحی، 1375: 5/ 61؛ اهری، 2001: 6/ 275)، بر همین اساس آن را بر یال حیوانات و تاج خروس نیز تطبیق کرده‌اند (ابن سکیت، 1949: 102؛ فیومی، بی‌تا: 131؛ ابن درید، 1987: 1/ 421؛ فیروزآبادی، 1426: 1081) و روایاتی از رسول خدا’ وجود دارد که «اعراف» را در همین معنا به کار برده است (ابن حنبل، 1420: ح17298).

در قرآن مجید واژه‌های زیادی دیده می‌شود که از مادۀ «عرف» گرفته شده‌اند، از جمله «عَرَف» و مشتقات آن به معنای شناختن (بقره: 89 و 146؛ انعام: 20؛ اعراف: 46 و غیره) و «عرفات» نام سرزمینی در مکه (بقره: 198) و «عُرف» به معنای نیکی کردن (اعراف: 199) و «عَرَّف» به معنای آشکار کردن (تحریم: 3).

2-1-2. معنای اصطلاحی

معنای اصطلاحی اصحاب تفاوت چندانی با معنای لغوی آن ندارد. اصحاب اعراف به معنای کسانی است که بر اعراف سیطره دارند و اهل آنجا هستند (ابن کثیر، 1419: 3/ 379).

با توجه به اینکه واژۀ «اعراف» مورد بحث، پیشینۀ استعمال زیادی ندارد. بنابراین، برای دستیابی به معنای اصطلاحی این واژه باید به سراغ مفسران رفت.

با بررسی آرای مفسران می‌توان ادعا نمود که جمهور مفسران، «اعراف» در آیه 46 و 48 سورۀ مائده را به معنای مکان مرتفعی که میان بهشت و جهنم قرار گرفته است تفسیر نموده‌اند. این را می‌توان در دیدگاه اندیشمندان امامیه (برای نمونه: قمی، 1367: 1/ 232؛ طوسی، بی‌تا: 4/ 410؛ طبرسی، 1372: 4/ 643؛ رازی، 1408: 8/ 201؛ شیبانی، 1413: 2/ 336؛ لاهیجی، 1373: 2/ 39؛ فیض کاشانی، 1415: 2/ 198؛ شبر، 1412: 1/ 147؛ طیب، 1378: 5/ 326؛ مغنیه، 1424: 3/ 332؛ طباطبایی، 1417: 8/ 122) و اهل تسنن (زجاج، 1408: 2/ 342؛ ثعلبی، 1422: 5/ 362؛ قرطبی، 1384: 7/ 211؛ ثعالبی، 1418: 2/ 37؛ آلوسی، 1415: 6/ 177) مشاهده نمود. عبارت «السور المضروب بین الجنة والنار» در بیشتر میراث تفسیری منعکس شده (طبرسی، 1377: 1/ 438؛ کاشانی، 1336: 4/ 35؛ قمی مشهوی، 1368: 5/ 91) که با استفاده از آیۀ «فضرب بینهم بسور له باب باطنه فیه الرحمة و ظاهره من قبله العذاب» (حدید: 14) این‌گونه تفسیر شده است.

در روایتی از پیامبر خدا’ آمده که حضرت دربارۀ کوه احد فرموده‌اند که در قیامت میان بهشت و دوزخ قرار می‌گیرد و افرادی بر روی آن می‌ایستند که مردم را با سیمایشان می‌شناسند (مالکی، 1423: 2/ 125). ظاهر این روایت و توصیفی که برای مردان روی آن بیان شده و روایات زیادی که دربارۀ جایگاه کوه احد و در بهشت بودن آن وجود دارد (دربارۀ کوه احد روایت شده: إن أحدا جبل یحبنا ونحبه وهو على ترعة من ترع الجنة وعیر على ترعة من ترع النار (ابن ماجه، 1430: 4/ 294). همچنین شبیه به این روایت به صورت مختصرتر در: (بخاری، 1422: 5/ 488؛ نیشابوری، بی‌تا: 2/ 993) این گمان را تقویت می‌کند که در قیامت کوه احد محل استقرار اصحاب اعراف تعیین می‌شود.

2-2. مصداق یابی «اصحاب الاعراف»

مهم‌ترین اختلافی که در این آیات وجود دارد برخاسته از عبارت «علی الاعراف» (اعراف: 46) و «اصحاب الاعراف» (اعراف: 48) است. جملۀ «و بر اعراف مردانى هستند که هر یک از آن‌ها را از چهره‏شان مى‏شناسند و به بهشتیان صدا مى‏زنند که: درود بر شما باد» (اعراف: 46) بیانگر جایگاه منحصر به فرد اصحاب اعراف است که بر بهشتیان و دوزخیان سیطره دارند و آنان را مورد خطاب قرار می‌دهند، بر همین اساس نمایاندن چهرۀ اصحاب اعراف مهم‌ترین هدف در تفسیر این آیات می‌باشد.

در ادامه به بررسی آرا و روایات اندیشمندان اهل تسنن و امامیه پیرامون اصحاب اعراف می‌پردازیم.

1-2-2. دیدگاه اندیشمندان اهل تسنن

با نگاهی به منابع تفسیری اهل تسنن در می‌یابیم که در تعیین مصادیق «اصحاب اعراف» دیدگاه‌های گوناگون و مختلفی ذکر کرده‌اند که مهم‌ترین این نظریات به شرح ذیل می‌باشد. گفتنی است برخی از این نظرات در تفاسیر بدون درج نام قائلان آن‌ها ذکر شده‌اند.

1. گروهی که حسنات و سیئات آن‌ها مساوی است و آخرین گروهی هستند که وارد بهشت می‌شوند. (عبدالله بن مسعود، حذیفة بن یمان، ابن عباس، شعبی، ضحاک ابن جبیر؛ کوفی، 1406: 1/ 150؛ مروزی، بی‌تا: 483).

2. عدول اهل قیامت که شهادت به اعمال مردم می‌دهند (زهراوی و نحاس).

3. شهدا (مهدوی، کرمانی و نحاس).

4. انبیاء (زجاج).

5. مؤمنان و شهدای با فضیلت که از کارهای خود فارغ شده‌اند و مشغول مشاهدۀ احوال سایر مردم هستند که با دیدن اصحاب دوزخ به خدا پناه می‌برند و با دیدن اصحاب بهشت امید به ورود به بهشت پیدا می‌کنند (قشیری) (قرطبی، 1412: 7/ 212).

6. گروهی که گناه کبیره ندارند و تنها دارای گناهان صغیره‌ای هستند که مانع از ورود به بهشت می‌شود و با دیدن این گناهان اندوهگین هستند (اندلسی، 1422: 2/ 404).

7. علما و فقهای صالح (مجاهد و حسن) (ابوحیان اندلسی، 1420: 5/ 57).

8. گروهی که درجات بالایی دارند مانند انبیا، شهدا، اخیار و علما (عمادی، بی‌تا: 2/ 489).

9. اولاد زنا (ابن عباس).

10. ملائکی که به شکل مردان ظاهر می‌شوند (ابومجلز) (بیهقی، 1410: 108).

11. حمزه، عباس، جعفر طیار و حضرت علی× (ابن عباس).

12. شهدایی که بدون اذن والدین خود به معرکه جنگ رفته‌اند (شرحبیل بن سعد).

13. گروهی که امید به ورود به بهشت دارند و خداوند تنها از روی بخشندگی آن‌ها را وارد بهشت می‌کند (ابوالعالیه).

14. کسانی که پدران یا مادران آن‌ها از آنان راضی نیستند (مجاهد).

15. اولاد مشرکان.

16. کسانی که به دلیل فقر نتوانسته‌اند دین خود را بپردازند.

17. کسانی که اعمالی را برای خدا انجام داده‌اند ولی در اعمال خود ریا کرده‌اند (ثعلبی، 1422: 4/ 363).

18. گروهی که دارای عجب و تکبر هستند.

19. کسانی که در دوران فترت زیسته‌اند.

20. مساکین اهل بهشت.

21. خیلی از این موارد با هم تداخل دارند و با وجود اختلاف درجات ولی می‌تواند همه مقصود باشد (آلوسی، 1415: 6/ 177).

اگرچه بسیاری از این آرا با یکدیگر هم‌پوشانی دارد و می‌توان آن‌ها را تحت عنوان واحدی جای داد، با توجه به اینکه بیشتر این اختلافات برخاسته از تفسیر به رأی است، می‌توان آن‌ها را به عنوان دیدگاه مستقل نقل نمود. نکتۀ حایز اهمیت اینکه برخی مفسران سخن خود را مستند به روایات کرده‌اند اما حتی این پشتوانۀ روایی آنان، باعث به وجود نیامدن اختلافات گسترده در تفسیر آیات و گردن نهادن به این روایات از سوی دیگر مفسران نشده است. با بررسی رجالی این روایات، می‌توان به علت رویگردانی مفسران اهل تسنن از این روایات نبوی پی برد.

با توجه به اینکه ارزیابی پیش رو از میان منابع اهل تسنن می‌باشد، ضروری می‌نماید که بر اساس منهج علمی آنان سخن بگوییم.

بررسی روایات اهل تسنن

با نگاهی به منابع روایی اهل تسنن می‌توان به چهار حدیث دست یافت که اشاره به «اصحاب الاعراف» دارد:

1. سئل رسول الله عن أصحاب الأعراف فقال: «هم ناس قتلوا فی سبیل الله عز وجل فی معصیة آبائهم، منعهم من دخول الجنة معصیتهم إیاهم، ومنعهم من النار قتلهم فی سبیل الله» (ابن جبر، 1410: 1/ 451؛ فسوی، 1981: 1/ 287؛ محاملی، 1427: 1/ 407؛ بیهقی، 1410: 106).

این حدیث از طریق چهار راوی در منابع اهل تسنن موجود است، ولی هر چهار طریق مورد تضعیف قرار گرفته:

الف) طریق عبدالرحمن مزنی: حَدَّثَنَا یعقوب بن حُمَید، نا المُغِیرَة بن عبد الرَّحمن، عن ابی‌مَعْشَر، عن یحیى بن شِبْل، عن عمرو بن عبد الرَّحمن الْمُزَنی، عن أبیه (شیبانی، 1411: 2/ 321؛ خرائطی، 1413: 1/ 120؛ ابن قانع، 1418: 4/ 134؛ اصبهانی، 1419: 13/ 219):

این طریق به دلیل وجود یک راوی مجهول (عمرو بن عبدالرحمن المزنی) و دو راوی ضعیف (ابومعشر نجیح بن عبدالرحمن و یعقوب بن حمید) و اضطراب در سند «ضعیف جداً» توصیف شده (جوزجانی، 1417: 5/ 143؛ البیهقی، 1406: 106؛ هیثمی، 1414: 7/ 23؛ دمشقی، 1419: 5/ 615؛ عسقلانی، 1419: 14/ 664) و البانی نیز به این ضعف اشاره کرده است (ألبانی، 1412: 6/ 307).

ب) طریق مالک هلالی: محمد بن عمر، ثنا کثیر بن عبدالله الْمُزَنِی، عن عمر بن عبدالرحمن، عن عبدالله بن مالک الهلالی، عن أبیه (هیثمی، 1413: 2/ 721؛ اصبهانی، 1419: 17/ 286؛ بوصیری، 1420: 6/ 210):

این طریق نیز به دلیل وجود یک راوی متهم به وضع (محمد بن عمر) و یک راوی ضعیف (کثیر بن عبدالله الْمُزَنِی) و برخی مجاهیل (عبدالله بن مالک الهلالی)، تضعیف شده است (بوصیری، 1420: 6/ 21؛ عسقلانی، 1419: 14/ 667).

ج) طریق ابوسعید خدری: حَدَّثَنا أَزهر بن زُفَر، قال: محمد بن مَخْلَد الرُّعَینی أبوأَسلم، قال: نا عبدالرحمن بن زید بن أَسلَم، عن أبیه، عن عطاء بن یسار، عن ابی‌سعید الخدری (طبرانی، بی‌تا: 3/ 249؛ همو، 1405: 1/ 398):

این طریق را تنها طبرانی(م 360ق) نقل کرده و وجود راوی مجهول (أَزهر بن زُفَر)، ضعیف (عبدالرحمن بن زید بن أَسلَم)، و متروک (محمد بن مَخْلَد الرُّعَینی) آن را از درجۀ اعتبار ساقط کرده، همان‌گونه که هیثمی (هیثمی، 1414: 7/ 23) و عراقی (عراقی، 1426: 2/ 995) تصریح می‌کنند. ألبانی پا را فراتر نهاده و با «ضعیف جدا» نامیدن آن، اعلام می‌کند که کسی که این سند را تنها ضعیف بداند، بدون شک متساهل1 است (ألبانی، 1412: 13/ 68).

د) طریق ابوهریره: حَدَّثَنا محمد بن عمر، ثنا إبراهیم بن جعفر، عن الزُّهْرِی، عن سُهَیل بن ابی‌صالح، عن أبیه، عن ابی‌هُریرة (هیثمی، 1413: 2/ 721؛ بیهقی، 1406: 107):

طریق مذکور نیز به دلیل وجود راوی ضعیف (محمد بن عمر)، تضعیف شده است (بوصیری، 1420: 6/ 210). خود بیهقی که این روایت را نقل کرده، بر مرسله و ضعیف بودن آن اعتراف دارد (بیهقی، 1410: 1/ 344).

با توجه به مطالب بیان شده دربارۀ روایت نخست، این روایت ضعیف می‌باشد و در نتیجه نمی‌توان «اصحاب اعراف» را کسانی دانست که بدون اذن والدین خود در معرکه به شهادت رسیده‌اند.

2. عن جابر بن عبدالله، قال رسول الله: من زادت حسناته على سیئاته مثقالا دخل الجنة، ومن زادت سیئاتُه على حسناته مثقالا دخل النار، ومن استوت حسناتُه وسیئاتُه فأولئک من أصحاب الأعراف (لم یدخلوها وهم یطمعون) (اصبهانی، 1415: 203؛ ابن عساکر، 1415: 14/ 313).

این روایت که «اصحاب اعراف» را کسانی می‌داند که حسنات و سیئات آن‌ها با یکدیگر برابر است، از طریق جابر بن عبدالله انصاری گزارش شده که البانی پس از ژرف‌نگری، این سند را با وجود راوی کذاب با عباراتی همچون «منکر»، «غریب من هذا الوجه»، «هو عندی واه جدا» توصیف می‌کند (ألبانی، 1412: 13/ 66).

3. عن الشَّعبی قال: أرسل إلی عبدالحمید، فسألنی عن أصحاب الأعراف؟ فقلت: إن شئتَ حدثتُک قال: فحدثنی. فقلتُ: قال حذیفة أراه قال: قال’: یجمع الله الناس یوم القیامة، فیؤمر بأهل الجنة إلى الجنة، وبأهل النار إلى النار، ثم یقال لأصحاب الأعراف: ما تنتظرون؟ قالوا: ننتظر أمرک. فیقال لهم: إن حسناتکم جازت بکم النار، أن تدخلوها، وحالت بینکم وبین الجنة خطایاکم، فادخلوا بمغفرتی و رحمتی (رزاز، 1422: 160؛ بیهقی، 1406: 106).

در این روایت افزون بر معنای حدیث دوم، بر رحمت و مغفرت الهی نیز تأکید دارد که باعث می‌شود افرادی که حسنات و سیئات آنان مساوی است داخل بهشت شوند. این روایت منقول از حذیفه است که آن را به دلیل انقطاع، ضعیف بر شمرده‌اند (جوزجانی، 1417: 5/ 146) و ابن کثیر پس از نقل آن، دربارۀ سند آن می‌نویسد: «و فیه نظر» (دمشقی، 1408: 20/ 245). عجیب اینکه این روایت تنها در دو منبع روایی غیر مشهور نقل شده (رزاز، 1422: 16؛ بیهقی، 1406: 106) و هیچ اثری از آن در مجامع روایی اهل تسنن دیده نمی‌شود. برخی نیز این روایت را سخن خود حذیفه می‌دانند و نه کلام پیامبر خدا’ (کوفی، 1406: 1/ 151؛ حاکم نیشابوری، 1411: 2/ 350).

4. عن أنس بن مالک، عن النبی’: ان مؤمنی الجن لهم ثواب، و علیهم عقاب. فسألناه عن ثوابهم، وعن مؤمنیهم. فقال: على الأعراف، ولیسوا فی الجنة مع أمة محمدl. فسألناه: وما الأعراف؟ قال: حائط الجنة تجری فیه الأنهار، وتَنبت فیه الأشجار والثمار (بیهقی، 1406: 107).

روایت چهارم که با روایات گذشته کاملاً تفاوت دارد، به انس بن مالک منسوب است و «اعراف» را دیوار پهناور بهشت معرفی می‌کند که درخت‌ها و نهرهایی بر روی آن وجود دارد و همان‌جا به جن‌های مؤمن پاداش داده می‌شود. ذهبی این روایت را با «ضعیف جداً» ارزشیابی می‌کند (ذهبی، 1405: 33/ 2). برخی با استناد به همین روایت، «اصحاب الاعراف» را جن‌های مؤمن معرفی کرده‌اند.2

با بررسی‌های صورت گرفته به این نتیجه دست یافتیم که تمام روایاتی که دربارۀ «اصحاب اعراف» از رسول الله’ روایت شده، با مشکلات رجالی اساسی مواجه هستند و هیچ‌یک دارای سند صحیحی نیستند و بسیاری از اندیشمندان اهل تسنن نیز به ضعف آن‌ها تصریح کرده‌اند.

این ضعف سندی در این دسته از روایات را می‌توان بزرگ‌ترین علت رویگردانی برخی علمای اهل تسنن از این روایات دانست. چون با نگاهی به این منابع می‌بینیم که بسیاری از منابع، در کنار ذکر یکی از این روایات از رسول خدا’، به سخن افرادی مانند ابن عباس و ابومجلز و مجاهد و غیره استناد کرده‌اند (برای نمونه مراجعه کنید: (کوفی، 1406: 1/ 152؛ جوزجانی، 1417: 5/ 149؛ بیهقی، 1410: 1/ 344؛ عسقلانی، 1379: 11/ 428؛ دمشقی، 1408: 20/ 245). گویی این روایات را کاملاً مردود می‌دانسته و برای اثبات دیدگاه خود نه تنها به این روایات استناد نکرده اند، بلکه به سخنان افرادی که از صحابه یا تابعین بوده‌اند، تمسک جسته‌اند. این خود بهترین گواه بر مخدوش بودن این روایات می‌باشد. در تأیید این سخن می‌توان به وجود بیش از بیست دیدگاه گوناگون پیرامون «اصحاب اعراف» در میان مفسران اهل تسنن اشاره نمود.

از سوی دیگر، با وجود اشکالاتی که گریبان‌گیر این روایات شده، ولی نظر غالب علمای اهل تسنن دربارۀ «اصحاب الاعراف» این است که آن‌ها اقوامی هستند که سیئات و حسناتشان مساوی است (کوفی، 1406: 1/ 150؛ مروزی، بی‌تا: 483)؛ گویی یا سخنان علمای جرح و تعدیل صحیح نمی‌باشد و یا اینکه قانون معینی در قبول یا رد روایات وجود ندارد و چه بسا روایاتی که ضعیف هستند ولی مورد استناد علمای اهل تسنن قرار می‌گیرند.

ناگفته نماند نمی‌توان سایر آرا را از مصادیق «اصحاب الاعراف» دانست، زیرا با مطالعۀ ویژگی‌های «اصحاب اعراف» می‌یابیم که بسیاری از نظریاتی که دربارۀ اصحاب الاعراف بیان شده، نمی‌تواند بر آن‌ها تطبیق پیدا کند، چون اولاً این آرا تنها اجتهادات شخصی برخی صحابه و مفسران است و ثانیاً در شأن «اصحاب اعراف» نیست که خداوند آنان را ناظر همه بهشتیان و دوزخیان معرفی می‌کند. بدیهی است که سیطره و گفت‌وگوی آن‌ها با اهل بهشت و دوزخ، نشان از جایگاه والای «اصحاب الاعراف» در روز قیامت دارد3 و در صورت پذیرش روایات ذکر شده، نمی‌توان کسانی را که سیئات و حسناتشان مساوی است تنها مصداق اصحاب اعراف دانست، زیرا بر هیچ کسی پوشیده نیست که این قوم جایگاه بالاتری از اهل بهشت ندارند پس نمی‌توانند بر آن‌ها سیطره داشته باشند.

مخلص کلام اینکه دیدگاه اکثر اندیشمندان اهل تسنن دربارۀ «اصحاب الاعراف» نمی‌تواند بیان کننده مصادیق اصحاب اعراف باشد.

2-2-2. دیدگاه اندیشمندان امامیه

با نگاهی به منابع امامیه می‌توان سه دیدگاه عمده را دربارۀ «اصحاب الاعراف» به دست آورد. برخی مراد از آن را کسانی می‌دانند که حسنات و سیئات آنان مساوی است (مغنیه، 1424: ‏3/ 334). گروهی ائمۀ اطهار× (ابوحمزه ثمالی، 1420: 170؛ کوفی، 1410: 143) و اهل معرفت (تستری، 1423: 67؛ رازی، 1408: ‏8/ 202) و انسان‌های کامل (طباطبائی، 1417: 8/ 123) را مصداق «اصحاب الاعراف» معرفی کرده‌اند. دیدگاه سوم که نظر مشهور اندیشمندان امامیه می‌باشد، جمع بین این دو قول نموده و اعراف را درجات و منازلی میان بهشت و دوزخ می‌دانند (مجلسی، 1403: 8/ 334) که امامان معصوم× و افرادی که حسنات و سیئات آنان مساوی است در این جایگاه قرار می‌گیرند (قمی، 1367: ‏1/ 232؛ مفید، 1424: 214؛ طوسی، بی‌تا: ‏4/ 412؛ طبرسی، 1372: ‏4/ 653؛ همو، 1377: 1/ 439؛ رازی، 1408: ‏8/ 202؛ جرجانی، 1377: ‏3/ 176؛ کاشانی، 1336: ‏4/ 34؛ فیض کاشانی، 1415: ‏2/ 199؛ همو، 1418: ‏1/ 374؛ شریف لاهیجی، 1373: ‏2/ 39؛ بحرانی، 1416: ‏2/ 547؛ ابن جمعه، 1415: 2/ 33؛ شبر، 1412: 175؛ طیب، 1378: 5/ 327؛ مکارم شیرازی، 1374: ‏6/ 188). منابع معرفتی مفسران امامیه روایاتی است که از ائمه اهل‌بیت× نقل شده که در ادامه به آن‌ها اشاره می‌کنیم.

بررسی روایات امامیه

با نگاهی به مجامع روایی امامیه می‌توان به سه دسته روایت مسند پیرامون «اصحاب الاعراف» دست یافت.

دستۀ نخست: اصحاب الاعراف کسانی هستند که سیئات و حسنات آن‌ها مساوی است. در این زمینه می‌توان به روایاتی از امام باقر× و امام صادق× اشاره نمود که به این مطلب رهنمون می‌کنند.

از امام باقر× سه روایت وجود دارد که همه را شیخ کلینی در اصول کافی ذکر کرده که به دلیل طولانی بودن این رویات بخش‌هایی از آن را بیان می‌کنیم:

1. قال ابوجعفر× «ما تقول فی أصحاب الأعراف؟... قوم قد استوت حسناتهم و سیئاتهم فقصرت بهم الأعمال.» (شیخ کلینی این روایت را با دو سند ذکر می‌کند: (کلینی، 1429: 2/ 403 و 408). شیخ طوسی شبیه به همین مضمون را از طریق ابن قولویه از گفت‌وگوی زراره با امام صادق× نقل کرده است. نک: طوسی، 1373: 1/ 354).

2. قال زراره «قلت له: إنا نمد المطمار قال: وما المطمار؟ قلت: التر فمن وافقنا من علوی أو غیره تولیناه ومن خالفنا من علوی أو غیره برئنا منه، فقال لی: یا زرارة قول الله أصدق من قولک، فأین الذین قال الله عز وجل: (إلا المستضعفین من الرجال والنساء والوالدان لا یستطیعون حیلة ولا یهتدون سبیلا) أین المرجون لأمر الله؟ أین الذین خلطوا عملا صالحا وآخر سیئا؟ أین أصحاب الأعراف أین المؤلفة قلوبهم؟» (کلینی، 1429: 2/ 383).

3. قال ابوجعفر× «الذین خلطوا عملا صالحا وآخر سیئا فأولئک قوم مؤمنون یحدثون فی إیمانهم من الذنوب التی یعیبها المؤمنون ویکرهونها فأولئک عسى الله أن یتوب علیهم (کلینی، 1429: 2/ 409).

یک روایت از امام صادق× وجود دارد که مرحوم کلینی آن را با دو سند منعکس کرده است:

عن حمزة بن الطیار قال: «قلت وما أصحاب الأعراف؟ قال: قوم استوت حسناتهم وسیئاتهم، فإن أدخلهم النار فبذنوبهم وإن أدخلهم الجنة فبرحمته.» (کلینی، 1429: 2/ 382).

دسته دوم: این دسته که از جهت تعداد روایت و حجم نقل، بیشترین شمارگان را به خود اختصاص داده، روایاتی هستند که اهل‌بیت× «اصحاب الاعراف» را بر خود منطبق نموده‌اند. این روایات از پیامبر اکرم×، علی×، امام باقر× و امام صادق× نقل شده که به بخش‌هایی از آن‌ها اشاره می‌کنیم:

روایات رسول الله× از دو طریق سلمان فارسی و نصر بن عطار نقل شده است:

1. عن سلمان الفارسی قال أقسم بالله لسمعت رسول الله’ وهو یقول لعلى یا علی أنت والأوصیاء من بعدی أو قال من بعدک أعراف لا یعرف الله الا سبیل معرفتکم وأعراف لا یدخل الجنة الا من عرفکم وعرفتموه ولا یدخل النار الا من أنکرکم وأنکرتموه (صفار، 1404: 518).

2. عن نصر العطار قال قال رسول الله’ لعلى یا علی× ثلث أقسم انهن حق انک والأوصیاء عرفاء لا یعرف الله الا بسبیل معرفتکم وعرفاء لا یدخل الجنة الا من عرفکم وعرفتموه وعرفاء لا یدخل النار الا من أنکرکم وأنکرتموه (همان)

روایات امیر مؤمنان× از چهار طریق و در مکان‌های گوناگونی ایراد شده است، از جمله در کوفه هنگامی که از نهروان باز می‌گشتند، در پاسخ به ناسزاگویی معاویه به ایشان فرمودند:

1. عن ابی‌جعفر محمد بن علی‘ قال خطب أمیرالمؤمنین علی بن ابی‌طالب× بالکوفه بعد منصرفه من النهروان:... ونحن أصحاب الأعراف أنا وعمی وأخی و ابن عمی والله فالق الحب والنوى لا یلج النار لنا محب، ولا یدخل الجنة لنا مبغض، یقول الله عز وجل: وعلى الأعراف رجال یعرفون کلا بسیماهم (صدوق، 1403: 58؛ طبری، 1420: 34).

2. عن الأصبغ بن نباته قال کنت عند أمیر المؤمنین× جالسا فجائه رجل فقال له یا أمیر المؤمنین× الأعراف رجال یعرفون کلا بسیماهم فقال له على نحن الأعراف نحن نعرف أنصارنا بسیماهم ونحن الأعراف الذین لا یعرف الله الا بسبیل معرفتنا ونحن الأعراف نوقف یوم القیمة بین الجنة والنار فلا یدخل الجنة الا من عرفنا وعرفناه ولا یدخل النار الا من أنکرنا وأنکرناه» (صفار، 1404: 516. همین روایت از طریق امام صادق× نیز نقل شده است. نک: همان: 517).

3. «عن رزین بن حبیش قال سمعت علیاً× یقول:... والأوصیاء أصحاب الصراط وقوف علیه لا یدخل الجنة الا من عرفهم وعرفوه ولا یدخل النار الا من أنکرهم وأنکروه لأنهم عرفاء الله عرفهم علیهم عند اخذ المواثیق علیهم ووصفهم فی کتابه فقال عز وجل وعلى الأعراف رجال یعرفون کلا بسیماهم هم الشهداء على أولیائهم والنبی الشهید علیهم (صفار، 1404: 517).

4. «عن جعفر بن محمد عن أبیه عن جده عن علی× قال: أنا یعسوب المؤمنین وأنا أول السابقین وخلیفة رسول رب العالمین، وانا قسیم [الجنة و] النار وأنا صاحب الأعراف» (عیاشی، 1380: 2/ 18).

از امام باقر× بیش از شش حدیث در این زمینه وجود دارد که همۀ آن‌ها را مرحوم صفار در باب 16 از جزء دهم کتاب بصائر الدرجات گردآوری کرده، هرچند برخی از این احادیث دارای اسناد متفاوتی هستند ولی با توجه به اشتراک معنی و جهت اختصار تنها به ذکر سه حدیث بسنده می‌کنیم:

1. عن الهلقام عن ابی‌جعفر× فی قول الله عز وجل وعلى الأعراف رجال یعرفون کلا بسیماهم قال نحن أولئک الرجال الأئمة منا یعرفون من یدخل النار ومن یدخل الجنة کما تعرفون فی قبائلکم الرجل منکم یعرف من فیها من صالح أو طالح (صفار، 1404: 515).

2. سعد بن سعد قال سألت أبا جعفر× من هذه الآیة وعلى الأعراف رجال یعرفون کلا بسیماهم فقال هم یا سعد الأئمة من آل محمد’ (همان: 521).

3. عن برید العجلی قال سئلت أبا جعفر× عن قول الله وعلى الأعراف رجال یعرفون کلا بسیماهم قال أنزلت فی هذه الأمة والرجال هم الأئمة من آل محمد قلت فالأعراف قال صراط بین الجنة والنار فمن شفع له الأئمة منا فی المؤمنین المذنبین نجا ومن لم یشفعوا له هوى (همان: 517).

مرحوم صفار در همان باب سه حدیث نیز از امام صادق× ذکر کرده که دو حدیث مشترک می‌باشد:

1. عن ابی‌بصیر عن ابی‌عبد الله× قال سئلته عن قوله وعلى الأعراف رجال یعرفون کلا بسیماهم قال نحن أصحاب الأعراف فمن عرفناه کان منا ومن کان منا کان فی الجنة ومن أنکرناه فی النار (همان: 518).

2. عن إسحاق بن عمار عن ابی‌عبد الله فی قول الله عز وجل وعلى الأعراف رجال یعرفون کلا بسیماهم قال هم الأئمة من اهل‌بیت محمد’ (همان: 519).

روایات ذکر شده در منابع دیگری نیز با همین سند و برگرفته از همین کتاب وجود دارند و تمام آن‌ها توجه انسان را به سوی یک مفهوم رهنمون می‌سازند و آن اینکه اصحاب اعراف ائمه اطهار^ هستند و کسی که معرفت به آنان پیدا کند وارد بهشت خواهد شد و کسی که آنان را نشناسد و آنان را انکار کند وارد دوزخ می‌شود.

دسته سوم: در این دسته بیان شده که امامان معصوم× و افرادی که دارای اعمال خوب و بد یکسانی هستند در اعراف به سر می‌برند که با شفاعت ائمه× آن‌ها نیز وارد بهشت می‌شوند. برای این مضمون روایاتی وجود دارد که تنها روایت مسند را علی بن ابراهیم قمی در تفسیر خودش منکعس کرده است:

عن برید عن ابی‌عبد الله× قال الأعراف کثبان بین الجنة والنار، والرجال الأئمة^، یقفون على الأعراف مع شیعتهم وقد سیق المؤمنون إلى الجنة بلا حساب، فیقول الأئمة لشیعتهم من أصحاب الذنوب انظروا إلى اخوانکم فی الجنة قد سیقوا إلیها بلا حساب (قمی، 1367: 1/ 232).

روایات دسته اول و دوم در منابع معتبری مانند «کافی» و «بصائر الدرجات» ذکر شده‌اند و این دو منبع مورد توثیق افراد زیادی قرار گرفته،4 اما در مورد ارزیابی اسناد این روایات باید ابراز داشت که حتی اگر در میان این اسناد، روایان ضعیفی نیز وجود داشته باشند، ولی با توجه به اینکه مؤلفان این کتب از شخصیت‌های برجسته امامیه به شمار می‌آیند و توثیقات فراوانی دربارۀ آن‌ها و تألیفاتشان به ثبت رسیده، نمی‌توان این احادیث را به جرم ضعف سند از دایره حجیت خارج نمود. زیرا در نزد اندیشه‌وران امامیه، پذیرفته شده که منهج رجالی قدماء با متأخرین دارای اختلافاتی می‌باشد و چه بسا روایتی از طریق راویان ضعیفی نقل شده باشد ولی از دیدگاه متقدمین حجت به شمار آید. ناگفته نماند که ضعیف بودن یک روایت به معنای عدم صدور آن از معصوم نیست بلکه بسیاری از همین روایات ضعیف با شواهد و قراینی صحیح و یا به عبارتی قابل استناد و عمل خواهند بود. افزون بر این وجود این حجم روایات که بیانگر یک مفهوم هستند خود قرینه‌ای بر صدور این سخن از امام معصوم می‌باشد. در نتیجه نمی‌توان این روایات را به دلیل ضعف سند به کناری نهاد.

در مورد روایت دسته سوم می‌توان گفت که رجال این روایت علی بن ابراهیم از ابراهیم بن هاشم از حسن بن محبوب از ابی‌ایوب از برید بن معاویه از امام صادق× است که این سند از جهت دانش رجال امامیه صحیح می‌باشد (نجاشی، 1365: 260 و 140؛ طوسی، 1373: 334؛ همو، 1420: 19؛ کشی، 1409: 556؛ حلی، 1417: 37).

با عبور از بررسی اسناد این روایات، این سؤال پدید می‌آید که با توجه به اینکه منابع معرفتی مفسران امامیه در تفسیر این آیات، روایات اهل‌بیت× می‌باشد، چگونه از میان این سه دسته از روایات به نظر واحدی رسیده اند؟

در پاسخ به این پرسش باید گفت تنها میان دسته اول و دوم تعارض بدوی وجود دارد چون‌که دسته نخست، اصحاب الاعراف را افرادی که سیئات و حسنات آن‌ها برابر است معرفی می‌کند و در دسته دوم امامان معصوم× به عنوان اصحاب الاعراف نام برده شده‌اند. اما چون نه در دسته نخست و نه در دسته دوم، انحصاری بیان نشده در نتیجه نمی‌توان این دو دسته را با هم متعارض دانست.

از همین روی برای تفسیر این روایات می‌توان از روایت دسته سوم استفاده نمود و نتیجه گرفت که اعراف سرزمینی است میان بهشت و دوزخ که دارای منازلی است و ائمه اطهار× و افرادی که حسنات و سیئات آن‌ها مساوی است در آنجا به سر می‌برند و با شفاعت اهل‌بیت×، آن‌ها نیز وارد بهشت می‌شوند. این تفسیر یادآور روایات دیگری است که نقش جدا کننده اهل بهشت از جهنم را برای افرادی از اهل‌بیت× برشمرده است5 که می‌توان این روایات را تبیین کننده آیات اعراف دانست.

توضیح سخن اینکه همان‌طور که گفتیم اعراف گذرگاه سخت و صعب العبورى بر سر راه بهشت است، طبیعى است که افراد نیرومند و قوى یعنى صالحان و پاکان با سرعت از این گذرگاه عبور مى‏کنند اما افرادى که خوبى و بدى را به هم آمیختند در این مسیر وامى‏مانند.

همچنین طبیعى است که سرپرستان جمعیت و پیشوایان قوم در گذرگاه‌هاى سخت همانند فرماندهانى که در این‌گونه موارد در آخر لشکر راه مى‏روند تا همه سپاهیان بگذرند، در آنجا توقف مى‏کنند تا به کمک ضعفاى مؤمنان بشتابند و آن‌ها که شایستگى نجات را دارند در پرتو امدادشان رهایى یابند. بنابراین، در اعراف، دو گروه وجود دارند، ضعیفان و آلودگانى که در رحمتند و پیشوایان بزرگى که در همه حال یار و یاور ضعیفانند، قسمت اول آیات و روایات اشاره به گروه نخستین یعنى ضعفا است و قسمت دوم اشاره به گروه دوم یعنى بزرگان و انبیاء و امامان و صلحا هستند (مکارم شیرازی، 1374: 6/ 190).

نتیجه

منشأ بروز اختلافات اعتقادی میان امت اسلامی را باید در مبانی دریافت آگاهی مذاهب اسلامی جستجو کرد. قرآن به عنوان اصلی ترین منبع دریافت آموزه‌های دینی، نیازمند تبیینی است که مفسران با تکیه بر منابع معرفتی پذیرفته شده از دیدگاه خود، به تفسیر آیات آن می‌پردازند. امامیه این منابع را قرآن و روایات پیامبر’ و اهل‌بیت معصوم ایشان و اجتهادات مستند به ادله شرعی می‌دانند و اهل تسنن افزون بر این موارد، به اقوال صحابه و تابعین نیز استناد می‌کنند و نقش پررنگ‌تری را برای تفسیر به رأی قائل هستند.

این جایگاه تاثیرگذار اقوال صحابه و تابعین و تفسیر به رأی، باوری است که با سرایت برخی اعتقادات از جمله حجیت قول صحابی و تابعین در طول سده‌های نخستین تکامل یافته و ثمرات آن در تفسیر آیات قرآن هویدا گشته که امروزه نه تنها نتوانسته حجت را بر دین پژوهان تمام کند، بلکه باعث پدید آمدن نگرش‌های ناهماهنگ و آراء پریشان شده است.

اندیشمندان اهل تسنن در تفسیر «اصحاب الاعراف» تا بیش از 20 رأی گوناگون بیان کرده‌اند اما آن دیدگاهی که مورد پذیرش شمار زیادی از مفسران قرار گرفته، این است که اصحاب اعراف کسانی هستند که حسنات و سیئات آن‌ها مساوی است.

اگرچه می‌توان ناسازگاری در این زمینه را برآمده از روایات متنوع و اجتهادات شخصی مفسران دانست، اما مهم‌ترین دلیل نمایان شدن این اختلافات، مبنای کسب معرفت دینی می‌باشد که اهل تسنن را به تصدیق اقوال صحابه و تابعین و تفاسیر به رأی سوق داده است.

دیدگاه مشهور اهل تسنن اما نمی‌تواند ماهیت واقعی اصحاب اعراف را آشکار سازد زیرا گفت‌وگو و سیطره آنان با اهل بهشت و دوزخ نشان از جایگاه ویژه اعراف نشینان دارد، و کسانی که حسنات و سیئات آن‌ها مساوی است و درجه‌ای پایین تر از اهل بهشت دارند، نمی‌توانند بر اهل بهشت چیرگی داشته باشند و تنها ساکنان اعراف باشند، در نتیجه نظریه اهل تسنن در این باره صحیح نیست. از سویی دیگر دیدگاه مشهور در منابع امامیه این است که اعراف جایگاهی میان بهشت و دوزخ است که ائمه اطهار^ و افرادی که کردار نیک و بد آن‌ها برابر است در آنجا به سر می‌برند که در نهایت با شفاعت اهل‌بیت^ آنان نیز وارد بهشت می‌شوند. شواهد فراوانی در تأیید دیدگاه امامیه وجود دارد که از آن جمله می‌توان به «قسیم الجنة و النار» بودن حضرت علی× نام برد که نشان از سیطره حضرت در روز قیامت بر اهل بهشت و جهنم و شفاعت ایشان از گنهکاران دارد.

برآیند این پژوهش، لزوم بازنگری در منابع معرفتی تفسیر از نظرگاه اهل تسنن و توجه بیشتر به روایات پیامبر’ و اهل‌بیت ایشان به عنوان عدیل جاودان قرآن کریم است.

 

پی‌نوشت‌ها

..............................................................................................................

1. متساهل در علم رجال بر افرادی اطلاق می‌‌گردد که با کمترین نشانه‌ای، حکم به وثاقت راوی می‌دهند و در صورت اثبات تساهل برای شخصی، روایات او را با دیدن تردید می‌نگرند نک: باب ترک الاحتجاج بمن عرف بالتساهل فی روایة الحدیث (خطیب بغدادی، بی‌تا: 152).

2. درباره جایگاه اجنه مؤمن چهار دیدگاه بیان شده که یک دیدگاه به اصحاب الاعراف بودن آنها اشاره دارد (نک: عسقلانی، 1379: 6/ 346).

3. ابن کثیر و آلوسی بر همین مطلب اذغان کرده‌ اند: ابن کثیر می‌گوید: «وقد وردت أحادیث فیها غرابة فی شأن أصحاب الأعراف، وصفاتهم، ترکناها لضعفها، والله أعلم» (دمشقی، 1408: 20/ 245). آلوسی می‌گوید: «ومن الناس من استظهر القول بأن أصحاب الأعراف قوم علت درجاتهم لأن المقالات الآتیة وما تتفرغ هی علیه لا تلیق بغیرهم» (آلوسی، 1415: 4/ 364).

4. دیدگاه مشهور امامیه بر اعتبار این دو کتاب می‌باشد (نک: مفید، 1414: 70؛ نجاشی، 1365: 377؛ طوسی، 1420: 393؛ ابن طاووس، 1409: 181 و دیگر منابع).

5. برای نمونه می‌توان به این روایت در وصف امیرالمومنین× اشاره نمود. نک: شجری، 1422: 1/ 177. همچنین روایت: «لا یحبنى إلا مؤمن ولا یبغضنى إلا منافق» (نک: نیشابوری، بی‌تا: 1/ 60).

 

 

 

کتابنامه

..............................................................................................................

قرآن مجید، ترجمه آیت‌الله مکارم شیرازی.

آلوسی، شهاب الدین، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم والسبع المثانی، بیروت، دار الکتب العلمیة، الأولى، 1415ق.

ابن ابی‌الحدید، عزالدین، شرح نهج البلاغه، بیروت، دارالکتب، اولی، 1418ق - 1998.

ابن جبر، مجاهد، تفسیر مجاهد، مصر، دار الفکر الإسلامی الحدیثة، الأولى، 1410ق.

ابن جمعه، علی، تفسیر نور الثقلین، قم، اسماعیلیان، چهارم، 1415ق.

ابن درید، محمد بن الحسن، جمهرة اللغة، بیروت، دار العلم، الأولى، 1987.

ابن سکیت، یعقوب بن إسحاق، اصلاح المنطق، القاهرة، دار المعارف، الرابعة، 1949.

ابن عرفه مالکی، محمد، تفسیر ابن عرفه، محقق: د. حسن المناعی، تونس، مرکز البحوث بالکلیة الزیتونیة، اولی، 1986.

ابن طاووس، على بن موسى، فتح الأبواب بین ذوی الألباب و بین ربّ الأرباب فی الاستخارات، قم، مؤسسة آل البیت^، اول، 1409ق.

ابن عساکر، علی بن الحسن، تاریخ مدینة دمشق، بیروت، دار الفکر، 1415ق.

ابن فارس، أحمد، معجم مقاییس اللغه، دار الفکر، 1399ق.

ابن قانع، عبد الباقی، معجم الصحابة، المدینة المنورة، مکتبة الغرباء الأثریة، 1418ق.

ابن ماجه، محمد بن یزید القزوینی، السنن، بی‌جا، دار الرسالة العالمیة، الأولى، 1430ق.

ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، بیروت، دار صادر، الثالثة، 1414ق.

ادنروی، احمد بن محمد، طبقات المفسرین، المدینة المنورة، مکتبة العلوم والحکم، الأولى، 1997.

ازهری، أبومنصور، تهذیب اللغه، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، الأولى، 2001.

استانبولی، حقی بن مصطفى، روح البیان، بیروت، دار الفکر، بی‌تا.

صبهانی، أبونعیم، مسند الإمام ابی‌حنیفة روایه ابی‌نعیم، ریاض، مکتبة الکوثر، الأولى، 1415ق.

ــــــــ، معرفة الصحابه، الریاض، دار الوطن، الأولى 1419ق.

اکبرنژاد، مهدی؛ روح الله محمدی، پژوهش‌های قرآن و حدیث، شماره یک، سال چهل و سوم، 1386.

البانی، محمد ناصر الدین، سلسلة الأحادیث الضعیفة والموضوعة وأثرها السیئ فی الأمة، الریاض، دار المعارف، الأولى، 1412ق.

الهی، عباس، مطالعات تطبیقی قرآن و حدیث، شماره 5، پاییز و زمستان 1394.

اندلسی، ابن عطیه، المحرر الوجیز فی تفسیر الکتاب العزیز، بیروت، دار الکتب العلمیة، الأولى، 1422ق.

اندلسی، ابوحیان، بحرالمحیط، بیروت، دار الفکر، 1420ق.

بحرانی، هاشم، البرهان فی تفسیر القرآن، تهران، بعثت، اول، 1416ق.

بخاری، محمد بن إسماعیل، صحیح بخاری، دار طوق النجاة، الأولى، 1422ق.

بوصیری، أحمد بن ابی‌بکر، إتحاف الخیرة المهرة بزوائد المسانید العشرة، الریاض، دار الوطن، الأولى، 1420ق.

بیضاوی، ناصر الدین، أنوار التنزیل وأسرار التأویل، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، الأولى، 1418ق.

بیهقی، أحمد بن الحسین، البعث والنشور، بیروت، مرکز الخدمات والأبحاث الثقافیة، الأولى، 1406ق.

ــــــــ، شعب الإیمان، بیروت، دار الکتب العلمیة، الأولى، 1410ق.

ــــــــ، مناقب الشافعی، المحقق: السید أحمد صقر، القاهرة، مکتبة دار التراث، الأولى، 1390ق.

تستری، ابومحمد، تفسیر التستری، بیروت، دارالکتب العلمیه، اول، 1423ق.

ثعالبی، عبدالرحمن، الجواهر الحسان فی تفسیر القرآن، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، الأولى، 1418ق.

ثعلبی، أبوإسحاق، الکشف و البیان عن تفسیر القرآن، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، الأولى 1422ق.

ثمالی، ابوحمزه، تفسیر القرآن الکریم، بیروت، دارالمفید، اول، 1420ق.

جرجانی، ابوالمحاسن، جلاء الأذهان و جلاء الأحزان، تهران، دانشگاه تهران، اول، 1377.

جعفری، یعقوب، درسهایی از مکتب اسلام، شماره 593، سال پنجاه، 1389.

جوزجانی، سعید بن منصور، التفسیر من سنن سعید بن منصور، دار الصمیعی، الأولى، 1417ق.

جوهری، اسماعیل بن حماد، الصحاح تاج اللغة وصحاح العربیة، بیروت، دار العلم، الرابعة، 1407ق.

حرانی، ابن تیمیه، مجموع الفتاوى، المحقق: عبدالرحمن بن محمد بن قاسم، المدینة النبویة، مجمع الملک فهد، 1416ق.

حلی، یوسف بن مطهر، خلاصة الاقوال، قم، مؤسسة نشر الفقاهة، ۱۴۱۷ق.

الخرائطی، أبوبکر، مساوئ الأخلاق ومذمومها، جدة، مکتبة السوادی، الأولى، 1413ق.

خطیب بغدادی، أبوبکر، الکفایة فی علم الروایة، المدینة المنورة، المکتبة العلمیة، بی‌تا.

داوودی، محمد بن علی، طبقات المفسرین، بیروت، دار الکتب العلمیة، بی‌تا.

دمشقی، ابن کثیر، البدایة والنهایة، دار إحیاء التراث العربی، الأولى 1408ق.

ــــــــ، تفسیر القرآن العظیم، بیروت، دار الکتب العلمیة، الأولى، 1419ق.

ــــــــ، جامع المسانید والسُّنَن الهادی لأقوم سَنَن، بیروت، دار خضر، الثانیة، 1419ق.

ذهبی، شمس الدین، سیر أعلام النبلاء، مؤسسة الرسالة، الثالثة، 1405ق.

ذهبی، محمد حسین، التفسیر والمفسرون، القاهرة، مکتبة وهبة، بی‌تا.

رازی، عبدالرحمن ابی‌حاتم، الجرح والتعدیل، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، الأولى، 1271.

رازی، ابوالفتوح، روض الجنان و روح الجنان فى تفسیرالقرآن، مشهد، آستان قدس رضوى، 1408ق.

رزاز، أبوجعفر، مجموع فیه مصنفات ابی‌جعفر ابن البختری، بیروت، دار البشائر الاسلامیة، الأولى، 1422ق.

رومی، فهد بن عبدالرحمن، دراسات فی علوم القرآن الکریم، ریاض، بی‌نا، الثانیة عشرة، 1424ق.

زبیدی، أبوالفیض، تاج العروس من جواهر القاموس، دار الهدایة، بی‌تا.

زجاج، أبوإسحاق، معانی القرآن وإعرابه، بیروت، عالم الکتب، الأولى 1408ق.

زرقانی، محمد عبدالعظیم، مناهل العرفان فی علوم القرآن، بیروت، دار الفکر، الأولى، 1996.

زرکشی، محمد بن بهادر، البرهان فی تفسیر القرآن، تحقیق: محمد أبوالفضل إبراهیم بیروت، دار المعرفة، 1391ق.

زمخشری، أبوالقاسم، اساس البلاغه، بیروت، دار الکتب العلمیة، الأولى، 1419ق.

ــــــــ، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، بیروت، دار الکتاب العربی، الثالثة، 1407ق.

سمرقندی، نصر بن محمد، بحر العلوم، بیروت، دار الفکر، بی‌تا.

سیوطی، عبدالرحمن، الاتقان فی علوم القرآن، مصر، الهیئة المصریة العامة للکتاب، 1394ق.

شبر، عبدالله، تفسیر القرآن الکریم، بیروت، دارالبلاغه، اول، 1412ق.

شجری، یحیی بن حسین، ترتیب الامالی الخمیسه، بیروت، دار الکتب العلمیة، الأولى، 1422ق.

شریف لاهیجی، تفسیر شریف لاهیجی، تهران، نشر داد، اول، 1373.

شیبانی، أبوبکر بن ابی‌عاصم، الآحاد والمثانی، الریاض، دار الرایة، الأولى، 1411ق.

شیبانی، احمد بن حنبل، مسند الإمام أحمد بن حنبل، مؤسسة الرسالة، الثانیة، 1420ق.

شیبانی، محمد بن حسن، نهج البیان عن کشف معانى القرآن، تهران، دائره المعارف اسلامی، اول، 1413ق.

صالح، صبحی، مباحث فی علوم القرآن، بیروت، دارالعلم للملایین، الرابعة والعشرون، ینایر 2000.

صفار، محمد بن حسن، بصائر الدرجات، قم، مکتبة آیت‌الله مرعشی نجفی، دوم، 1404ق.

صدوق، محمد بن على، معانی الأخبار، قم، دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسین، اول، 1403ق.

طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، قم، جامعه مدرسین، پنجم، 1417ق.

طبرانی، سلیمان بن أحمد، المعجم الأوسط، القاهرة، دار الحرمین، بی‌تا.

ــــــــ، الروض الدانی (المعجم الصغیر)، بیروت، المکتب الإسلامی، الأولى، 1405ق.

ــــــــ، القرآن العظیم، بر اساس نرم افزار مکتبه الشامله.

طبرسی، فضل بن حسن، جوامع الجامع، تهران، دانشگاه تهران، اول، 1377.

ــــــــ، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، تهران، ناصرخسرو، سوم، 1372.

طبری، محمد بن ابی‌القاسم، بشارة المصطفی لشیعه المرتضی، قم، جامعه مدرسین، ۱۴۲۰ق.

طریحی، فخرالدین، مجمع البحرین، تهران، مرتضوی، 1375.

طریفی، عبدالعزیز، التقریر فی اسانید التفسیر، المملکة العربیة السعودیة، دارالمنهاج، اولی، 1432ق.

طوسى، محمد بن حسن، اختیار معرفه الرجال، قم، مؤسسة النشر الاسلامی التابعة لجامعة المدرسین، سوم، 1373 .

ــــــــ، التبیان فی تفسیر القرآن، بیروت، دار احیاء التراث العربی، بی‌تا.

ــــــــ، فهرست کتب الشیعة و أصولهم و أسماء المصنّفین و أصحاب الأصول، قم، مکتبة المحقق الطباطبائی، اول، 1420ق.

طیار، مساعد بن سلیمان، مفهوم التفسیر و التاویل و الاستنباط والتدبر و المفسر، المملکةالسعودیه، دار ابن الجوزی، الثانیه، 1427ق.

طیب، عبدالحسین، اطیب البیان فی تفسیر القرآن، تهران، انتشارات اسلام، دوم، 1378.

عثیمین، محمد بن صالح، تفسیر الفاتحة والبقرة، المملکة العربیة السعودیة، دار ابن الجوزی، الأولى، 1423ق.

عراقی، زین‌الدین، المغنی عن حمل الأسفار فی الأسفار، بیروت، دار ابن حزم، الأولى، 1426ق.

عسقلانی، ابن حجر، الاصابه فی تمییز الصحابه، بیروت، دارالجیل، الأولى، 1412ق.

ــــــــ، العجاب فی بیان الأسباب، الدمام، دار إبن الجوزی، الأولى، 1997.

ــــــــ، فتح الباری شرح صحیح البخاری، بیروت، دار المعرفة، 1379.

ــــــــ، المطالب العالیة بزوائد المسانید الثمانیة، السعودیة، دار العاصمة، الأولى، 1419ق.

عمادی، ابومسعود، إرشاد العقل السلیم إلى مزایا القرآن الکریم، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، بی‌تا.

عیاشى، محمد بن مسعود، تفسیر العیاشی، تهران، المطبعة العلمیة، اول، 1380ق.

فسوی، یعقوب بن سفیان، المعرفة والتاریخ، بیروت، مؤسسة الرسالة، الأولى، 1981.

فیروزآبادی، محمد بن یعقوب، قاموس المحیط، بیروت، مؤسسة الرسالة، الثامنة، 1426ق.

فیض کاشانی، ملامحسن، الأصفى فی تفسیرالقرآن، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، اول، 1418ق.

ــــــــ، الصافی، تهران، صدر، دوم، 1415.

فیومی، احمد بن محمد، مصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر، بیروت، المکتبة العلمیة، بی‌تا.

ــــــــ، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، بیروت، دار الکتاب العربی، الثالثة، 1407ق.

قرطبی، ابن عبدالبر، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، بیروت، دارالجیل، الأولى، 1412ق.

قرطبی، شمس الدین، الجامع لاحکام القرآن، القاهرة، دار الکتب المصریة، الثانیة، 1384ق.

قطان، مناع، مباحث فی علوم القرآن، مدینه، مکتبة المعارف للنشر والتوزیع، الثالثة 1421ق.

قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر القمی، قم، دارالکتب، چهارم، 1367.

قمی مشهدی، محمد، کنزالدقائق و بحر الغرائب، تهران، وزارت ارشاد، اول، 1368.

کاشانی، ملافتح الله، منهج الصادقین فی إلزام المخالفین، تهران، علمی، 1336.

کشى، محمد بن عمر، رجال الکشی، مشهد، مؤسسه نشر دانشگاه مشهد، اول، 1409ق.

کلینى، محمد بن یعقوب بن اسحاق، الکافی، قم، دار الحدیث، اول، ق‏1429ق.

کوفی، فرات بن ابراهیم، تفسیر فرات الکوفی، تهران، وزارت ارشاد، اول، 1410ق.

کوفی، هناد بن السری، الزهد، الکویت، دار الخلفاء للکتاب الإسلامی، الأولى، 1406ق.

مالکی، ابن ابی‌زمنین، تفسیر القرآن العزیز، القاهرة، الفاروق الحدیثة، 1423ق.

مجلسى، محمد باقر، بحار الأنوار الجامعة لدررأخبار الأئمة الأطهار، بیروت، دارإحیاء التراث العربی، دوم، 1403ق.

محاملی، أبوعبدالله الحسین بن إسماعیل، أمالی المحاملی، روایة ابن الصلت القرشی: أحمد بن محمد بن موسى بن الصلت المجبِّر، بی‌جا، دار النوادر، الأولى، 1427ق.

مرزوی، عبد الله بن المبارک، الزهد ویلیه الرقائق، بیروت، دار الکتب العلمیة، بی‌تا.

مروتى‏، سهراب، پژوهشى پیرامون تاریخ تفسیر قرآن،‏ تهران، نشر رمز، اول، 1381.

مصطفی، ابراهیم، المعجم الوسیط، دار الدعوة، بی‌تا.

مغنیه، محمد جواد، الکاشف فی تفسیر القرآن، تهران، دارالکتب، اول، 1424ق.

مفید، محمد بن محمد، تصحیح اعتقادات الإمامیة، قم، کنگره شیخ مفید، دوم، 1414ق.

ــــــــ، تفسیر القرآن المجید، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، اول، 1424ق.

مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، اول، 1374.

مولف ناشناس، اخبار الدولة العباسیه، تحقیق الدکتور عبدالعزیز الدوری، بیروت، دارالطلیعه، 1971.

نجاشی، احمد بن على، رجال النجاشی، قم، مؤسسة النشر الاسلامی التابعه لجامعة المدرسین، ششم، 1365.

نووی، یحیی بن شرف، تهذیب الاسماء و اللغات، بیروت، دار الکتب العلمیة، بی‌تا.

نیشابوری، محمد بن عبد الله، المستدرک على الصحیحین، بیروت، دار الکتب العلمیة، الأولى، 1411ق – 1990.

نیشابوری، مسلم بن الحجاج، صحیح مسلم، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، بی‌تا.

هیثمی، نورالدین، مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، القاهرة، مکتبة القدسی، 1414ق/ 1994.

ــــــــ، بغیة الباحث عن زوائد مسند الحارث، المدینة المنورة، مرکز خدمة السنة والسیرة النبویة، الأولى، 1413ق/ 1992.

 



* تاریخ وصول: 25/3/1396؛ تاریخ تصویب: 25/4/1396.

*** دانش‌پژوه سطح چهار مؤسسه معارف اهل‌بیت^ (rsl.chegini@yahoo.com).