نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسنده
استادیار گروه معارف اسلامی دانشگاه شهید باهنر کرمان (hadivahdanifar820@gmail.com).
چکیده
کلیدواژهها
|
|
هویّتِ علم درآیات و روایات نهتنها با یکدیگر تعارض نداشته بلکه از همگرایی کاملی برخوردار بوده به نحوی که نقاط افتراقی در آن قابلمشاهده نیست. در هویّت معنایی علم قرآنی و روایی، گفتهشده است؛ علم به معنای «آگاهی»، «شناخت»، «یقین» و «حق» در مقابل «جهل»، «شک»، «گمان» و «باطل» است، قرآن و روایات در هویّت حقیقی علم، بیان داشته است؛ علم «نوری» است که با «حقیقّتِ بندگی» به دست میآید. این علم، همان «نعمت الهی» و «علم لدنّی» است که از سوی خداوند به برخی افراد از طریق وحی و الهام عنایت میشود. قرآن و روایات، سرچشمۀ علم را در نظام تکوین و تشریع از آن خدا دانسته و ملاک ارزش علم را در «موضوع»، «فایده» و «عمل» به آن میداند. لذا فاقدان علم و عالمان بیعمل را سرزنش نموده و آنان را شمار مَسخ شدگانِ انسانیّت تلقی میکند.
کلیدواژهها: هویّتیابی علم، اندیشوران، علم، قرآن، روایات.
از نظر قرآن و روایات علم دارای حقایق و مراتب مختلفی است که با توجه به موضوع و فایدۀ آن اهمیّت پیدا میکند. فراگیری و اولویّت دادن به آن، میتواند لایههای مختلف علم و حقایق عالم را آشکار نموده و جایگاه انسان را بهسوی کمال، مدیریت کند، امروزه در برخی محافل علمی و عرفی مهومی که از علم ارائه میشود؛ همان تجربهگرایی صِرف یا آمپریسم یا پوزیتویسم منطقی است که جایگاه خودش را در حواس پنجگانه میداند و به مخالف گزارههای دینی و حتی گزارهای عقلی و عرفانی پرداخته است. همچنین آنان، تز مخالفت علم با دین را مطرح نموده و علم را در رونق اقتصادی و دنیوی خلاصه مینمایند. هرچند این تلقی به مذاق خودباختگان و شیفتگانِ مادیگرا و ضد دین خوش آمده و آن را در محافل علمی و عرفی اجتماع بیان میدارند. این مطلب نشان میدهد که ترسیم صحیحی از هویتیابی علم در محافل علمی و عرفی نشده است و چه بسیاری از آموزههای قرآنی و روایی که لایههای مختلف علم را آشکار نموده که خود خبر از حقایق وجودی عالم هستی و انسان است.
پژوهش حاضر به چند سؤال اساسی پاسخ میدهد: 1. هویت علم درآیات و روایات چگونه است؟ هویت علم ازنظر اندیشوران اسلامی چگونه معرفیشده است؟ علم در قرآن و روایات به چه معانی اطلاق شده است؟ آیا علم دارای مراتب معرفتی است؟ حقیقت علم چیست و چگونه به دست میآید؟ چه کسانی دارای علم حقیقی است؟ کدام علم اولویت معرفتی دارد؟ کدام علم بنیادی و اساسی است؟ کدام علم موجب کمال انسان میشود؟ در فرضیه این پژوهش گفته میشود که علم در قرآن و روایات هویت معرفتی و عملی دارد که در مصادیق و مراتب مختلف وجودی عالم و انسان حمل میگردد. در ابتدا به هویّت یابی علم در لغت، اصطلاح و اقسام آن ازنظر اندیشوران پرداخته و سپس آن را ازنظر قرآن و روایات موردبررسی قرار میدهیم.
هویت علم از نظر اندیشوران اسلامی در دو بخش لغوی و اصطلاحی مورد پژوهش قرار گرفته است. آنان در معنای لغوی علم بیان داشتهاند: علم در لغت به معنای ادراک (راغب اصفهانی،1412: 580) یقین، معرفت (فیومى، 1414: 2/ 427) و شناخت (مسعود، 1376: 2/ 1215). بهکاربرده شده است؛ و علم را خلاف و نقیض جهل دانستهاند (عسکرى،1400: 76؛ فراهیدى، 1409: 2/ 152؛ ابن منظور الافریقی المصری، 1414: 12/ 416). برخی گفته اند: عِلْم، ادراکِ حقیقت چیزى است که به دو صورت 1. ادراک ذات شیء 2. حُکم نمودن یا عدم حُکم نمودن چیزی با چیزی دیگر است. [مثلاً از مقایسۀ آتش و حرارت به روش تجربه حکم مینماییم آتش سوزندگی دارد یا فلان شیء، سوزندگی ندارد]. همچنین در تقسیمبندی دیگری از علم، علم را به علم نظری و عملی و علم عقلی و سمعی تقسیم نمودهاند. در توضیح علم نظرى و عملی گفته شده؛ علم نظری، چیزی است که وقتى دانسته شود با دانستن بیشتر کامل مىشود؛ مثل علم به موجودات عالم. علم عملى: دانشى است که تمام نمىشود مگر اینکه به آن عمل شود؛ مثل علم به عبادات (ر.ک، راغب اصفهانی، همان: 580).
در هویت معنایی علم در اصطلاح عامترین مفهوم علم، همان مطلقِ درک، شناخت، آگاهی و اطلاع است که به صورت های گوناگون از جمله؛ ادراکی، حکمی، نظری و عملی، عقلی و سمعی تحقق پیدا میکند.
از سویی دیگر، اندیشوران اسلامی با ورود به هویتیابی اصطلاحی علم، آن را بینیاز از تعریف دانستهاند: علم یکی از روشنترین و بدیهیترین مفاهیم است و نیازمند تعریف نیست. بلکه اساساً تعریف آن امکانپذیر نیست؛ زیرا مفهوم واضحتری از آن وجود ندارد که معرّف آن واقع شود، همانطور که در فلسفه آمده است: «و لاشیء أعرف من العلم لانه حالة وجدانیة نفسانیة وجدها الحی العلیم من ذاته من غیر لبس و لا اشتباه و هذا شأنه یتعذّر أن یعرف بما هو أجلی و أظهر» (ملاصدرای شیرازی،1425: 3/ 230). چیزی شناختهشدهتر از معنای علم نیست؛ زیرا علم یک حالت وجدانی نفسانی است که هر آگاهِ صاحب حیاتی، میتواند آن را بدون اشتباه درک کند؛
در جای دیگر بیان داشتهاند: علم به وجدان شناختهشده و بدیهی است. چنانکه آمده است: «وجود العلم ضروری عندنا بالوجدان و لذلک مفهومه بدیهیُّ لنا» (طباطبایی، 1420: 293). «وجود علم در نزد ما بالوجدان بدیهی است، و به همین جهت مفهوم آنهم بدیهی است» ازاینرو بیان داشتهاند؛ با توجه بهروشنی معنای علم، شأن آن نیست که توسط یک معنای روشنتر تعریف شود.
اگر اندیشمندان اسلامی علم را در بعضی از کتابهای منطقی و فلسفی تعریف کردهاند تعریف حقیقی نبوده، بلکه تعریف شرح الفظی (اسمی) است چنانکه در تعریف علم گفتهاند: «العلم عبارة عن حضور صورۀ الأشیاء عند العقل» و «حصول صورة الشیء فی العقل» (ملاصدرا شیرازی، 1371: 307)؛ یا «حضور صورة الشیء عند العقل» (مظفر،1373: 20).
همچنین در تعریف علم گفتهاند: «أنَّ العلمَ حضورٌ موجودٍ مجردٍ لموجودٍ مجردٍ» (ملاصدرای شیرازی،1425: 321) علم عبارت است از حضور مجردی نزد مجردی دیگر، یا حضور شیءٍ نزد موجود مجرد. در این تعریف علاوه بر اینکه علم و اقسام آن بیانشده کیفیت ادراک، تحت عنوان تجرد علم، عالم و معلوم تعریفشده است. ملاصدرای شیرازی همین تعریف و کیفیت را بهعنوان قول حق پذیرفته است، «الحق انّ العلم عبارة عن وجود الشیء بل نقول العلم هو الوجود للشیء المجرد عن المادة» (همان: 3/ 279). در این تعاریف به کیفیت تحقق علم و اقسام آن ازجمله حضوری و حصولی اشارهشده است.
علامه مصباح یزدی نیز در هویت اصطلاحی علم گفته است:
«علم عبارت است از حضور خود شیء یا صورت جزئی یا مفهوم کلّی آن نزد موجود مجرد». (مصباح یزدی،1374: 1/ 152). به نظر میرسد این تعریف شامل علم حضوری و حصولی است.
در اینجا علم با اقسام و انشعابات مختلف ازجمله: علم حصولی و حضوری و تصوّر و تصدیق از نظر اندیشوران اسلامی مورد ملاحظه قرارگرفته است.
ملاصدرای شیرازی میگوید:
العلم الحصولی صورة کلیه و مقوماتها ایضا امور الکلیه(ملاصدرا شیرازی، 1425: 8/ 47)؛ علم حصولی صورت کلیهای است و مقومات آنهم امور کلیه است.
العلم الحضوری هویّۀُ شخصیۀُ غیر محتاج الی تقدم معنی جنسی او فصلی (همان)؛ علم حضوری هویت شخصیهای است که محتاج به سوی تقدم معنای جنسی و فصلی نیست.
علامه طباطبایی میگوید:
انقسام العلم الی القسمینَ قسمۀ حاضرۀ فحضور المعلوم للعالم إمّا بماهیته و هو العلم الحصولی، أو بوجوده و هو العلم الحضوری (طباطبایی، همان: 294)؛ علم به دو قسم تقسیم میشود پس حضور معلوم برای عالم یا به سبب ماهیت و مفاهیم است که او علم حصولی است و این حضور به سبب خود وجود معلوم است در این حال او علم حضوری نام دارد.
استاد مطهری بیان میدارد؛ علم دارای انواعی است: 1. علم حصولی. 2. علم حضوری.
ایشان در توضیح آنها میگوید: علم حصولی به علمی گفته میشود که واقعیت علم با واقعیت معلوم دو تا باشد، مثل علم ما نسبت به زمین، آسمان، درخت و دیگر انسانها. مثلاً ما صورتی از چهره فلان رفیق در ذهن خود داریم و هر وقت که بخواهیم بهوسیله احضار و مورد توجه قرار دادن آن صورت، میتوانیم چهره رفیق خود را ملاحظه کنیم و این امری بدیهی است که آن چیزی که پیش ما حاضر است و در ذهن ما جا دارد صورتی است از چهره رفیق ما نه واقعیت و عینیت خارجی دارای آثار بیرونی آن چهره.
علم حضوری: آن علمی است که در آن واقعیت معلوم عین واقعیت علم است و شیء ادراککننده بدون دخالت تصویر ذهنی، شخصیت واقعی معلوم را مییابد، مثل آن وقتی که ارادۀ کاری میکنیم و تصمیم میگیریم، یا آن وقتی که لذت یا اندوهی به ما دست میدهد. واقعیت اراده و تصمیم و لذت بر ما آشکار است و ما در آن حال بدون وساطت تصویر ذهن، آن حالات مخصوص را مییابیم (مطهری، 1374: 6/ 272).
علم حصولی تقسیمات دیگری نیز دارد که به تصوّر و تصدیق انشعاب پیدا میکند. فارابی در این خصوص میگوید: «المعارف صنفان: تصوّر و تصدیق» (فارابی، 1408: 1/ 266) برخی دیگر گفته اند: تصوّر مطلق و تصوّر با تصدیق. (ابنسینا،1405 : 9؛ معلمی، 1385: 75)؛ صدرالمتألهین نیز در تقسیم علم تصوری و تصدیقی بیان میدارد: «العلم اما تصور فقط و اما تصور معه حکم یسمی باسم التصدیق» (صدرالمتألهین، 1371: 312). خواجهنصیرالدین طوسی علاوه بر اینکه تصور و تصدیق را تعریف نموده است تقسیمات دیگری از علم ازجمله: اکتسابی و غیر اکتسابی ارائه داده است. ایشان دراینباره میگوید: هر علم و ادراکی را که اعتبار کنیم از دو حال خارج نیست یا تصوّر است یا تصدیق. امّا تصور، یعنی هر علمی که مجرّد از حکم ایجابی و سلبی باشد، مثل تصور حیوان ناطق. امّا تصدیق: یعنی هر علمی که مقارن با حکم اثباتی یا سلبی باشد، مثل «این حیوان ناطق است». یا «این حیوان ناطق نیست»؛ و هرکدام از تصور و تصدیق به اکتسابی (نظری) و غیر اکتسابی (بدیهی، ضروری) تقسیم میشود. تصور غیر اکتسابی مثل تصور مردم و تصور اکتسابی مثل تصور حقیقت فرشته. اما تصدیق غیر اکتسابی، مثل مردم وجود دارند و تصدیق اکتسابی مثل یقین به اینکه فرشته وجود دارد (طوسی، 1361: 4 - 3). برخی در کیفیت این علوم بیان داشتهاند که در تصدیق حتماً باید تصور مقدم باشد زیرا وقتی تصور حاصل شد تصدیق به سلب و یا به ایجاد صورت میگیرد، اما در تصور میتوان تصور صورت بگیرد بدون تصدیق (ابنسینا، 1405: 9).
شش کارکرد در مورد علم ازنظر اندیشوران اسلامی مطرحشده است ازجمله:
1-3. گاه علم و معرفت گفته میشود و مراد تنها همان معنا و ماهیت اصلی آن است، در این صورت علم بر تمام مصادیق خود قابلحمل است. به عبارتی؛ علم در مقابل جهل است که بر همۀ دانستنیها اعم از تصورات و تصدیقات، علوم حصولی و حضوری، علوم عقلی، حسی، شهودی و نقلی است.
2-3. گاه علم به مجموعه مباحثی اطلاق میشود که در فلسفه دربارۀ اصل هستی علم و یا نحوه هستی آن تنظیم میشود، علم در این معنا بخشی از مسائل فلسفه است که به وجود شناسی علم میپردازد (جوادی آملی، 1381: 251).
3-3. گاهی کلمه علم در منطق به مجموعه قضایا و مسائل گردآوری شده و مرتبطی گفته میشود که با موضوع و هدف واحد منسجم شده و هماهنگی خود را دارا میباشند مانند علم طب، فلسفه، کلام. لذا معنای عام و فراگیر دارد که همة علوم – اعم از تجربی، عقلی، نظری، عملی، حقیقی و اعتباری را شامل میشود (مصباح یزدی، 1376: 1 و 2/ 24؛ همو، 1374: 1/ 61).
4-3. گاه منظور از علم سلسله مباحثی است که از تاریخ و با چگونگی پیدایش و گسترش و یا زمینههای مختلف و متفاوت شکلگیری، نقش اجتماعی، یا روش و بلکه روشهای یک علم واحد و یا مجموعۀ علوم مختلفی که در حوزۀ حیات انسانی ظاهر میگردند بحث میکند. این سلسه مباحث به تناسب موضوع و جهت خاصی مورد نظر قرار میگیرد، تاریخ علم خاص، یا تاریخ علوم و فلسفه یک علم خاص و یا فلسفه علوم، جامعهشناسی معرفت و یا معرفتشناسی نامیده میشود (جوادی آملی، 1381: 251).
5-3. علم به معنای قطع و یقین که در مقابل شک، ظن و وهم قرار دارد.
6-3. علم به معنای گزارهای حصولی - نه حضوری- است که با روش حسی و تجربی تحصیل شدهاند، مانند علوم تجربی، طبیعی و انسانی، لذا علومی همچون فقه، اصول، کلام، فلسفه، عرفان و علوم ادبی و تاریخی، جزء علم به شمار نمیآید (مصباح یزدی، 1374: 1/ 61). امروزه در دنیای غرب از آن به علوم آزمایشگاهی و آزمون یاد میشود.
در آیات قرآن واژۀ «علم» به معنای دانستن، آگاهی، یقین و حق در مقابل جهل، ظن و گمان به کار برده شده است (نساء: 157؛ نحل: 78؛ علق: 5 - 1). این علم با تشکیک مراتب و مشتقات فراوان بهکاربرده شده است و شامل علم حصولی و حضوری، تصور و تصدیق، مراتب بدیهی و نظری میشود. در قرآن واژۀ «علم» 60 مرتبه، واژۀ «العلم» 28 مرتبه واژۀ «علماً» 14 مرتبه واژۀ «عُلماء» یکمرتبه و واژۀ «العُلماء» یکمرتبه و باقی مشتقات فراوان استعمال شده است. اینک به بررسی هویتی علم ازنظر قرآن کریم اشاره میگردد.
1-1-4. دستهای از آیات، علم را به معنای یقین در مقابل شک و گمان قرار میدهد؛ مانند:
وَ قَوْلِهِمْ إِنَّا قَتَلْنَا الْمَسیحَ عیسَى ابْنَ مَرْیمَ رَسُولَ اللَّهِ وَ ما قَتَلُوهُ وَ ما صَلَبُوهُ وَ لکِنْ شُبِّهَ لَهُمْ وَ إِنَّ الَّذینَ اخْتَلَفُوا فیهِ لَفی شَکٍّ مِنْهُ ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِلاَّ اتِّباعَ الظَّنِّ وَ ما قَتَلُوهُ یقینا (نساء: 157)؛ و گفتارشان که: «ما، مسیح عیسى بن مریم، پیامبر خدا را کشتیم!» درحالیکه نه او را کشتند و نه بردار آویختند لکن امربر آنها مشتبه شد؛ و کسانى که در مورد (قتل) او اختلاف کردند، از آن در شک هستند و علم به آن ندارند و تنها از گمان پیروى مىکنند و قطعاً او را نکشتند!.
آیه بیان میدارد: شما علم به معنای یقین ندارید، لذا علم در مقابل شک، ظن و گمان بهکاربرده شده است.
2-1-4. برخی آیات، علم را با واژگان حق، یقین مترادف دانسته و از مراتب علم سخن گفته است. علامه طباطبایی در آیۀ «إِنَّ هذا لَهُوَ حَقُّ الْیقِینِ» بیان میدارد:
کلمه «حق» به معناى علم است، نه تنها علم، بلکه علم به چیزى از آن جهت که علم با خارج و واقعیت مطابق است و «یقین» عبارت است از علمى که در آن نقطه ابهام و تردیدى نباشد، پس اینکه در آیۀ شریفه کلمۀ «حق» را اضافه کرد به کلمۀ «یقین»، این اضافه بهحسب اصطلاح اضافۀ بیانیه است که خاصیت تأکید را دارد و مىخواهد وضع مضاف را بیان کند و معناى آیه این است که: این بیانى که ما دربارۀ حال طوایف سهگانه مردم کردیم حقى است که هیچ نقطه ابهام و تردیدى در آن نیست و علمى است که با هیچ دلیل و بیانى نمىتوان آن را مبدل به شک و تردید کرد (طباطبایی،1417: 19/ 140).
علامه طباطبایی در آیۀ دیگر:
کَلَّا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْیقِینِ لَتَرَوُنَّ الْجَحِیمَ بیان میکند: عبارت «یقین» به معناى علمى است که شک و تردید در آن راه ندارد و در آیه «ثُمَّ لَتَرَوُنَّها عَینَ الْیقِینِ» مراد از «عینالیقین» خود یقین است و معنایش این است که جهنمیان، جحیم را با یقین محض مىبینند و مراد از «علم یقین» در آیۀ قبل مشاهده دوزخ با چشم بصیرت و در دنیا است و به عین الیقین دیدن آن در قیامت با چشم ظاهر است، دلیلش آیه بعدى است که سخن از سؤال و بازخواست در قیامت دارد.
مىفرماید: «ثُمَّ لَتُسْئَلُنَّ یوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِیمِ» سپس علامه، تفاسیر مطرحشده از این دو آیه را مردود میدانند. چنانکه بیان میدارد؛ بعضى از مفسران گفتهاند، مراد از رؤیت اولى، قبل از دخول در جحیم و مراد از دومى بعد از دخول در آن است و خلاصه منظور از هر دو رؤیت در قیامت است. بعضى گفتهاند: منظور از رؤیت اولى معرفت و از دومى دیدن و مشاهده است. بعضى گفتهاند: مراد یک رؤیت است و تکرارش صرفاً براى فهماندن استمرار و خلود در دوزخ است. بعضى گفتهاند: همۀ آنها ضعیف است (همان: 20/ 352- 351).
3-1-4. دستهای آیات، از علم در دنیا و آخرت و سفسطۀ آن باگمان سخن میگویند. آیه بیان میدارد؛ برخی افراد (مشرکان) در دنیا به گمان خود عمل نموده و به علم و معرفت خود عملنکردهاند. لذا گمان را بر علم ترجیح دادهاند و این ترجیح در حقیقت موجب عذاب آنان گشته است. لذا آنان در روز قیامت از گمان خود دست کشیده و به علم خود در دنیا اقرار مینمایند. قرآن نیز زمینۀ مخالفت با علم را از راه تکذیب علم و مصادیق آن میداند (انعام: 27-21).
4-1-4. در برخی آیات قرآن، از علم حقیقی، قبل از خلقت انسان در عالم دیگری [علم قبل از دنیا] خبر میدهد:
1-1-4. برخی آیات از علم به معنای دانستن و آگاهی سخن میگوید و شخص عالم را بر جاهل ترجیح داده و آن دو را باهم در یک سطح نمیداند؛ زیرا تقدم جاهل بر عالم قبیح است. ازاینرو آگاهی بخشی از سوی خداوند در حوزۀ تکوین و تشریع با خلق ابزار شناخت، ارسال رسول و امام محقق میگردد. آیات ذیل نمونههایی از تبیین این مطلب است:
وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّها ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلائِکَةِ فَقالَ أَنْبِئُونی بِأَسْماءِ هؤُلاءِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ (البقرة: 31)؛ سپس علم اسماء [علم اسرار آفرینش و نامگذاری موجودات] را همگى به آدم آموخت. بعد آنها را به فرشتگان عرضه داشت و فرمود: اگر راست مىگویید، اسامى اینها را به من خبر دهید.
وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلى أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلى شَهِدْنا أَنْ تَقُولُوا یوْمَ الْقِیامَةِ إِنَّا کُنَّا عَنْ هذا غافِلینَ (الأعراف: 172).
وَ اللَّهُ أَخْرَجَکُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهاتِکُمْ لا تَعْلَمُونَ شَیئاً وَ جَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ (النحل: 78)؛ و خداوند شمارا از شکم مادرانتان خارج نمود درحالیکه هیچچیز نمىدانستید و براى شما، گوش و چشم و عقل قرارداد تا شکر نعمت او را بجا آورید.
علم به معنای دانستن است که با ابزار گوش، چشم و عقل محقق میگردد. ازنظر آیه، انسان در مرحله تولد، حداقل علم حصولی ندارد؛ بلکه باید توسط ابزار شناخت که خداوند تکویناً برای آن قرار داده آن را کسب نماید. پس طبق آیه، ابزار سمع، بصر و عقل، ابزار کلیدی شناخت محسوب میگردد که دانشجو باید قدر نعمت این ابزار را دانسته و شکر آن را بهجای آورد و شکر آن، استفادۀ حقیقی، مفید و در راستای کمال انسانی و دینی باید باشد.
«الَّذِى عَلَّمَ بِالْقَلَمِ، عَلَّمَ الْانسَانَ مَا لَمْ یعْلَمْ (علق: 5-4). انسان در مرحله اول علم ندارد و این خداست که یادگیری را توسط قلم میآموزد»، لذا یادگیری بهصورت تکوینی از سوی خداوند اتفاق میافتد. البته این یاددادن، شامل همۀ انسانها حتی پیامبران میشود. ازنظر تشریع نیز خداوند علم نافع را از طریق وحی به پیامبر میآموزد. این در حالی است که پیامبر از این علم نافع خبر ندارد (انعام: 50). از نظر قرآن، خداوند علم تشریعی را برای انسانها نازل مینماید این در حالی است که انسانها نسبت به آن جاهل بودند (بقره: 151).
أَمَّنْ هُوَ قانِتٌ آناءَ اللَّیلِ ساجِداً وَ قائِماً یحْذَرُ الْآخِرَةَ وَ یرْجُوا رَحْمَةَ رَبِّهِ قُلْ هَلْ یسْتَوِی الَّذینَ یعْلَمُونَ وَ الَّذینَ لا یعْلَمُونَ إِنَّما یتَذَکَّرُ أُولُوا الْأَلْبابِ (زمر: 9)؛ (آیا چنین کسى باارزش است) یا کسى که در ساعات شب به عبادت مشغول است و در حال سجده و قیام، از عذاب آخرت مىترسد و به رحمت پروردگارش امیدوار است؟! بگو: «آیا کسانى که مىدانند باکسانی که نمىدانند یکساناند؟! تنها خردمندان متذکّر مىشوند!.
در این آیه از علم نافع که همان علم اصول دین و فروع دین همراه با عمل است، سخن میگوید. آیه بیان میدارد که مقایسۀ ارزشی و منفعتی عالم به این علم باکسی که عالم نیست، صحیح نیست بلکه از لحاظ عقل و شارع مقدس، عالم بر جاهل مقدم است و این تقدم نیز حکایت از صاحبان عقل دارد که نشان از صحت عقل آنان است.
5-1-4. برخی آیات، سخن از سرچشمۀ علمِ بینهایت خداوند میدهد که این علم از باب تفضّل به برخی افراد ازجمله پیامبران، اوصیا و اولیای خدا از طریق وحی اعطا میگردد و به عنوان نعمت الهی یا علم لدنّی یاد میشود. فراگیری این علم به کثرت درس خواندن و نوشتن نیست. از جمله:
«وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَیبِ لا یعْلَمُها إِلاَّ هُوَ وَ یعْلَمُ ما فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ ما تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلاَّ یعْلَمُها وَ لا حَبَّةٍ فی ظُلُماتِ الْأَرْضِ وَ لا رَطْبٍ وَ لا یابِسٍ إِلاَّ فی کِتابٍ مُبینٍ» (انعام: 59) این آیه نشان میدهد که علم خداوند مطلق است و سرچشمۀ علم ظاهر و باطن را بهتفصیل میداند. درآیات دیگر بیان میدارد که این علم به رسولی که خداوند از او راضی باشد اعطاء میگردد (انبیاء: 28-25). همچنین در برخی آیات دیگر، اعطاء این علم به پیامبران و اولیای الهی است:
فَوَجَدا عَبْداً مِنْ عِبادِنا آتَیناهُ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنا وَ عَلَّمْناهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْماً (الکهف: 65)؛ پس بندهاى از بندگان ما (خضر) را یافتند که او را از نزد خودمان رحمت و مهربانى و علم و دانشى (علم به غیب و نهان) آموخته بودیم.
فَفَهَّمْناها سُلَیمانَ وَ کُلاًّ آتَینا حُکْماً وَ عِلْماً وَ سَخَّرْنا مَعَ داوُدَ الْجِبالَ یسَبِّحْنَ وَ الطَّیرَ وَ کُنَّا فاعِلینَ (انبیاء: 79)؛ پس آن [داورى] را به سلیمان فهماندیم و به هریک [از آن دو] حکمت و دانش عطا کردیم و کوهها را با داوود و پرندگان به نیایش واداشتیم و ما کننده [این کار] بودیم.
وَ لَقَدْ آتَینا داوُدَ وَ سُلَیمانَ عِلْماً وَ قالاَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذی فَضَّلَنا عَلى کَثیرٍ مِنْ عِبادِهِ الْمُؤْمِنینَ (نمل: 15)؛ و بهراستی به داوود و سلیمان دانشى عطا کردیم و آن دو گفتند: «ستایش خدایى را که ما را بر بسیارى از بندگانِ باایمانش برترى داده است.
وَ وَرِثَ سُلَیمانُ داوُدَ وَ قالَ یا أَیهَا النَّاسُ عُلِّمْنا مَنْطِقَ الطَّیرِ وَ أُوتینا مِنْ کُلِّ شَیءٍ إِنَّ هذا لَهُوَ الْفَضْلُ الْمُبینُ (نمل: 16)؛ و سلیمان از داوود میراث یافت و گفت: اى مردم، ما زبان پرندگان را تعلیمیافتهایم و از هر چیزى به ما دادهشده است. راستى که این همان امتیاز آشکار است.
علم لدنی در میان اولیای خدا (آصف برخیا) نیز تفضّل شده است. در قرآن کریم سخن از علمی است که رویکرد عملیاتی دارد بهگونهای که میتواند در نظام تکوین تصرّف نماید و اشیاء را جابهجا کند، حتی سرعت قدرت جابهجایی محل مناظره است، برخی (عفریت از جن) ادعای یک جابهجایی و ایستادن و برخی یکچشم بر هم زدن را مطرح مینمایند؛ اما در این مناظرۀ علمی و عملی، نتیجۀ مسابقه باکسی خواهد بود که سرعتِ عمل بالای انتقال تخت بلقیس را دارد؛ این عکسالعمل خود حکایت از علم حقیقی دارد. لذا خداوند از علمِ خاصِ آصف برخیا که علم کتاب یا اسم اعظم الهی است خبر میدهد. برخیا اعلام میدارد که این علم از سوی خداوند به او تفضّل شده است:
قالَ عِفْریتٌ مِنَ الْجِنِّ أَنَا آتیکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ تَقُومَ مِنْ مَقامِکَ وَ إِنِّی عَلَیهِ لَقَوِی أَمینٌ؛ قالَ الَّذی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتابِ أَنَا آتیکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ یرْتَدَّ إِلَیکَ طَرْفُکَ فَلَمَّا رَآهُ مُسْتَقِرًّا عِنْدَهُ قالَ هذا مِنْ فَضْلِ رَبِّی لِیبْلُوَنی أَ أَشْکُرُ أَمْ أَکْفُرُ وَ مَنْ شَکَرَ فَإِنَّما یشْکُرُ لِنَفْسِهِ وَ مَنْ کَفَرَ فَإِنَّ رَبِّی غَنِی کَریمٌ (نمل: 39 - 40).
البته فراگیری این علم از سوی خداوند، میتواند در کودکی نیز اتفاق بیفتد بدون اینکه درس و بحثی را ایشان آموخته باشد، چنانکه در مورد حضرت یوسف× آمده است:
إِذْ قالَ اللَّهُ یا عیسَى ابْنَ مَرْیمَ اذْکُرْ نِعْمَتی عَلَیکَ وَ عَلى والِدَتِکَ إِذْ أَیدْتُکَ بِرُوحِ الْقُدُسِ تُکَلِّمُ النَّاسَ فِی الْمَهْدِ وَ کَهْلاً وَ إِذْ عَلَّمْتُکَ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ التَّوْراةَ وَ الْإِنْجیل (مائده: 110)؛ (به خاطر بیاور) هنگامى را که خداوند به عیسى بن مریم گفت: یاد کن نعمتى را که به تو و مادرت بخشیدم! زمانى که تو را با روحالقُدُس تقویت کردم که در گاهواره و به هنگام بزرگى، با مردم سخن مىگفتى و هنگامیکه کتاب و حکمت و تورات و انجیل را به تو آموخت.
همچنین در آیۀ دیگری نشان میدهد که علم وحی از سوی خداوند بر پیامبر اسلام نازلشده و این علم را مردم نمیدانستند:
اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِى خَلَقَ خَلَقَ الْانسَانَ مِنْ عَلَقٍ اقْرَأْ وَ رَبُّکَ الْأَکْرَمُ الَّذِى عَلَّمَ بِالْقَلَمِ عَلَّمَ الْانسَانَ مَا لَمْ یعْلَمْ (علق: 1 - 5)؛ بخوان به نام پروردگارت که (جهان را) آفرید، همان کس که انسان را از خون بستهاى خلق کرد! بخوان که پروردگارت (از همه) بزرگوارتر است، همان کسى که به وسیله قلم تعلیم نمود، و به انسان آنچه را نمىدانست یاد داد!.
در توضیح آیه میتوان گفت: اصل شأن نزول آیه حکایت از علمی دارد که بر پیامبر اسلام از طریق وحی واقعشده است. پیامبری که أمّی و درس ناخوانده است اما با شرایط و ویژگیهایی که داشته (عبودیت) بهیکباره از سوی خداوند علومی را میآموزد که مبنا و سرچشمه تمام علوم و اساتید میشود. تبیین این هویّت علمی، مقیاس دنیوی و آکادمیک را برنمیتابد؛ هرچند ازلحاظ عرفانی و فلسفی قابل تبیین اجمالی است اما تبیین هویت این علم از سوی تجربۀ صِرف، محال است.
واژۀ «أُمّی» درس ناخوانده، در برخی آیات گواه بر این مطلب است (اعراف: 158 و 157) و آیاتی که نشان میدهد که پیامبر، خواندن و نوشتن یاد نداشته است (عنکبوت: 48). البته بنا به فرمودۀ پیامبر در قرآن کریم، فراگیری این علوم از ناحیۀ خود نبوده بلکه از طریق وحی اتفاق میافتد، لذا پیامبر اسلام، شخصی را که از طریق وحی، علم کسب نموده، بصیر مینامد و غیر آن را کور میداند و در مقام مقایسه، میفرماید: علم از طریق وحی با غیر آن مساوی نیستند و تنها با اندیشه و تفکر میتوان این تفاوت را درک نمود (انعام: 50).
همچنین در آیه دیگری خبر از علم خاص و حقیقی در وجود حضرت آدم× میدهد:
وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّها ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلائِکَةِ فَقالَ أَنْبِئُونی بِأَسْماءِ هؤُلاءِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ (بقرة: 31)؛ سپس علم اسماء [علم اسرار آفرینش و نامگذاری موجودات] را همگى به آدم آموخت. بعد آنها را به فرشتگان عرضه داشت و فرمود: اگر راست مىگویید، اسامى اینها را به من خبر دهید!
6-1-4. آیاتی که دلالت دارد کسانی که علم دارند و عمل نمیکنند و تنها آن را نقل میکنند مورد خشم خداوند هستند. در برخی آیات دیگری بیان میدارد عالمانی که حقایق را بازگو نمیکنند، مانند درازگوشی هستند ... آیات ذیل گواه این مطلب است:
یأَیهُا الَّذِینَ ءَامَنُواْ لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ (2) کَبُرَ مَقْتًا عِندَ اللَّهِ أَن تَقُولُواْ مَا لَا تَفْعَلُونَ (صف: 3 و 2)؛ اى کسانى که ایمان آوردهاید! چرا سخنى مىگویید که عمل نمىکنید؟! نزد خدا بسیار موجب خشم است که سخنى بگویید که عمل نمىکنید!
مَثَلُ الَّذینَ حُمِّلُوا التَّوْراةَ ثُمَّ لَمْ یحْمِلُوها کَمَثَلِ الْحِمارِ یحْمِلُ أَسْفاراً بِئْسَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذینَ کَذَّبُوا بِآیاتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ لا یهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمینَ (جمعة: 5)؛ کسانى که مکلف به تورات شدند ولى حق آن را ادا نکردند، مانند درازگوشى هستند که کتابهایی حمل مىکند، (آن را بر دوش مىکشد اما چیزى از آن نمىفهمد)! گروهى که آیات خدا را انکار کردند مثال بدى دارند و خداوند قوم ستمگر را هدایت نمىکند!
7-1-4. آیاتی که دلالت بر جایگاه علم و علما دارد و اثر علم را خشوع و ترس در مقابل خدا میداند؛ مانند:
وَ مِنَ النَّاسِ وَ الدَّوَابِّ وَ الْأَنْعامِ مُخْتَلِفٌ أَلْوانُهُ کَذلِکَ إِنَّما یخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ إِنَّ اللَّهَ عَزیزٌ غَفُورٌ (فاطر: 28)؛ و از انسانها و جنبندگان و چهارپایان انواعى بارنگهای مختلف، (آرى) حقیقت چنین است: از میان بندگان خدا، تنها دانشمندان از او مىترسند خداوند عزیز و غفور است!
8-1-4. برخی آیات، انسانهایی که از ابزار علم، به طور حقیقی استفاده نمیکنند و نمیخواهند آگاهی حقیقی پیدا نمایند؛ مانند چهارپایان و بدتر از آنان میداند:
وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ کَثیراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لا یفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْینٌ لا یبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا یسْمَعُونَ بِها أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِکَ هُمُ الْغافِلُونَ (اعراف: 179)؛ به یقین، گروه بسیارى از جن و انس را براى دوزخ آفریدیم آنها دلهایی [عقلهایی] دارند که با آن (اندیشه نمىکنند و) نمىفهمند و چشمانى که با آن نمىبینند و گوشهایی که با آن نمىشنوند آنها همچون چهارپایانید بلکه گمراهتر! اینان همان غافلاناند (چراکه با داشتن همهگونه امکانات هدایت، بازهم گمراهاند)!
روایات نیز همچون آیات قرآن کریم به هویت شناسی علم و مراتب آن میپردازد. در اینجا اجمالاً به برخی از آنها اشاره میگردد.
1-5. هویّت معنایی علم در روایات به معانی؛ آگاهی، شناخت، معرفت، دانستن، استعمال گردیده است. در روایات، علم، عالم، عقل و مصادیق آن در مقابل، جهل، جاهل، احمق، عالمان بیعمل و مصادیق آن بهکاربرده شده است. در کتب روایی ازجمله: اصول کافی (کلینی، 1407: 1/ 51 - 30) بصائر درجات (صفار، 1404: 1/ 14-2)، دعائم الإسلام؛ (ابن حیون، 1385: 1/ 98 - 79) محاسنِ (برقی، 1371: 1/ 236 - 225)، بحارالانوار مجلسی و محجّه البیضاء فیض کاشانی در مورد اهمیت، ارزش، کمیّت، کیفیّت، مصادیق و اقسام علم، روایات فراوانی نقل شده است. برخی کتب، از علم حقیقی و منحصر به فرد پیامبران و امامان دوازدهگانه خبر میدهد. (کلینی، همان: 1/ 439-168).
2-5. در برخی روایات سخن از ارزش یادگیری علم است؛ چنانکه پیامبر اسلام میفرماید: «إِنَّ الْمَلَائِکَةَ لَتَضَعُ أَجْنِحَتَهَا لِطَالِبِ الْعِلْمِ رِضًى بِمَا یصْنَعُ» (کراجکى،1410: 2/ 109) برخی روایات سخن از ارزش و اهمیت آموزش علم است؛ امام باقر× میفرماید: «عَالِمٌ ینْتَفَعُ بِعِلْمِهِ أَفْضَلُ مِنْ سَبْعِینَ أَلْفَ عَابِد» (همان). برخی روایات سخن از روش آموختن علم است که باید با ابزار نوشتن محفوظ بماند. پیامبر اسلام میفرمایند:«قیدوا العلم». قیل: و ما تقییده؟ قال: «کتابته» (هلالى، همان: 18). در این روایت، علم به معنای آگاهی و شناخت است که برای یادگیری و به خاطر سپردن، محفوظ ماندن، آموزش و انتقال باید نوشته شود.
برخی روایت از سوی پیامبر اسلام بیانشده است که باید مخزن علم را با کلید سؤال باز نمود؛ دراهمت آن بیان میدارد که خداوند چنین شخصی را رحمت مینماید و همچنین چهار نوع از افراد ازجمله: سؤالکننده، پاسخدهنده، شنونده و دوستدار آنان را دارای اجر از سوی خداوند میداند. قَالَ: الْعِلْمُ خَزَائِنُ وَ مِفْتَاحُهَا السُّؤَالُ فَاسْأَلُوا یرْحَمْکُمُ اللَّهُ فَإِنَّهُ یؤْجَرُ فِیهِ أَرْبَعَةٌ السَّائِلُ وَ الْمُجِیبُ وَ الْمُسْتَمِعُ وَ الْمُحِبُّ لَهُمْ (کراجکى،1410: 2/ 107).
در برخی روایات سخن از فراگیری مطلقِ علمِ نافع است که از قیود زمان و مکان و افراد خارج دانسته شده است. ازاینرو علمی که در راستای منافع دنیوی و اخروی باشد، موردتوجه بوده است. چنانکه آمده است: طلب علم واجب است. این وجوب بهصورت مطلق آمده است (کلینی، 1407: 1 و 2/ 30). برخی روایات این علم را بر هر مرد مسلمان واجب میداند (همان؛ مفید، 1413: 1/ 29، صفار، همان: 1/ 2؛ ابن حیون 1385: 1/ 83)، برخی روایات بر هر مرد و زن مسلمان واجب دانسته است (کراجکى،1410: 2/ 107، جعفر بن محمد×،1400: 16 - 14 و 23 - 22). امّا این علم کدام است که واجب گشته است؟ برخی روایات به علم تقوا و یقین (جعفر بن محمد×، 1400: 16 - 14)، برخی به علم نفس (همان: 23 - 22)، برخی به علم حلال و حرام (کراجکی، همان: 2/ 108)، برخی علم اصول و فروع دین و اخلاق (کلینی، همان: 1/ 32) اشاره داشتهاند.
3-5. در کتابی که منسوب به حضرت امام صادق× است در باب پنجم، پیرامون علم، اهمیت علم، نوع علم و نکات ارزندۀ دیگری عنوان شده است که میتواند هویت معنایی علم و رابطۀ آن را با عمل نیز تبیین نماید:
قَالَ الصَّادِقُ× الْعِلْمُ أَصْلُ کُلِّ حَالٍ سَنِی وَ مُنْتَهَى کُلِّ مَنْزِلَةٍ رَفِیعَةٍ وَ لِذَلِکَ قَالَ النَّبِی’ طَلَبُ الْعِلْمِ فَرِیضَةٌ عَلَى کُلِّ مُسْلِمٍ وَ مُسْلِمَةٍ أَی عِلْمِ التَّقْوَى وَ الْیقِینِ وَ قَالَ عَلِی× اطْلُبُوا الْعِلْمَ وَ لَوْ بِالصِّینِ وَ هُوَ عِلْمُ مَعْرِفَةِ النَّفْسِ وَ فِیهِ مَعْرِفَةُ الرَّبِّ عَزَّ وَ جَلَّ ... علم داشتن ریشه هرگونه از حالات مخصوص بوده و نهایت هر مقام بالا و بلندى هست و از اینجاست که رسول اکرم’ فرموده است: طلب کردن و به دست آوردن علم واجب است براى هر فردى از مرد و زن مسلمان و مراد علوم مربوط به تقوى و تحصیل یقین است؛ و باز فرموده است که: بطلبید علم را اگرچه در سرزمین چین باشد و مراد علومى است که مربوط به معرفة النفس باشد و شناختن نفس موجب معرفت پروردگار متعال خواهد بود؛ و رسول اکرم’ فرموده است: کسى که نفس خود را بشناسد.
البته خداى خود را شناخته است و سپس تو را باد که علومى را یاد بگیرى که در اصلاح اعمال و تصحیح وظائف تو مؤثر باشد و آن علوم مربوط به اخلاص است که بدون آن عملى صحیح و قبول نمىشود. و نیز فرموده است: پناه مىبرم به خدا از عملى که نافع نباشد و آن عملى است که اخلاص نیاورده، بلکه برخلاف اخلاص نتیجه دهد و متوجه باش که اندکى از علم مقتضى بر عمل بسیار است، زیرا در موضوعى براى انسان علم حاصل شد، مىباید پیوسته و تا آخر عمر خود مطابق آن عمل کند.
حضرت عیسى× فرمود: سنگى را دیدم که روى آن نوشتهشده بود؛ مرا برگردان! پس آن را برگردانیدم و در طرف دیگر آن نوشتهشده بود: کسى که به علم خود عمل نکند، تحصیل کردن علوم براى او شوم است و آنچه تابهحال دانسته است به ضرر او برگشت مىکند، زیرا علمى که برابر با عمل نباشد براى صاحبش و بال خواهد بود.
خداوند متعال به حضرت داود وحى فرمود: کمترین چیزى که با عالم بىعمل معامله مىکنم این است که حلاوت و لذت ذکر و مناجات خود را از دل او خارج مىنمایم و این معنا براى او از هفتاد عقوبت باطنى شدیدتر است؛ باید متوجه شد که راهى براى سلوک به سوی خداوند متعال نیست مگر به وسیله علم، تا انسان عالم، از نشانىهاى راه و از خصوصیات سلوک آگاه نباشد؛ نخواهد توانست این راه را سیر کند. پس علم در زندگى دنیوى و ازنظر ظاهر زینت انسان است و از لحاظ معنى و حقیقت او را به سوی بهشت سوق داده و به مرحله رضوان و خوشنودى پروردگار متعال هدایت خواهد کرد. عالم حقیقى که سزاوار است از او استفاده شود کسى است که اعمال صالح، پاک، درستى و پرهیزکاری او از درون و مقام او آگاهى بدهد، نه زبان و بحث و جدل کردن و مقابل و برابر شدن با دیگران و نزاع و حمله کردن و ادعا نمودن او که این معانى از مقام و مرتبت حقیقى او نشان نخواهد داد. در زمان گذشته کسى در طلب علم و تحصیل آن بود که متصف مىشد با عقل و عبادت کردن و حیا داشتن و خشوع توأم با خوف پیدا نمودن، ولى در زمان ما کسانی طلب علم مىکنند که چیزى از این صفات در وجود آنها نیست. شخص عالم نیازمند است به عقل داشتن و نرم و ملایم بودن و مهربانى و خلوص و صفا در رفتار و کردار و حلیم بودن و صبر و بردبارى و بذل علم و دستباز بودن؛ و شخص دانشجو نیز مىباید داراى صفات علاقه و شوق و تصمیم و فراغت خاطر و عبادت و بندگى و خشوع توأم با خوف و محافظت بر وظائف و حفظ مطالب و احتیاط در امور باشد تا بتواند در تحصیل علم توفیق پیداکرده و در این راه پابرجا و استقامت داشته باشد». (جعفر بن محمد×، 1400: 16 – 14؛ مجلسى، 1403: 2/ 32). این روایت ممکن است از لحاظ سند به امام جعفر صادق× مخدوش باشد امّا ازلحاظ محتوایی بر اساس آموزهای دینی بیانشده است که دارای اعتبار و ارزش بالای علمی است. در حدیث دیگری از همین کتاب آمده است:
قَالَ الصَّادِقُ× مَنْ رَعَى قَلْبَهُ عَنِ الْغَفْلَةِ وَ نَفْسَهُ عَنِ الشَّهْوَةِ وَ عَقْلَهُ عَنِ الْجَهْلِ فَقَدْ دَخَلَ فِی دِیوَانِ الْمُتَنَبِّهِینَ ثُمَّ مَنْ رَعَى عِلْمَهُ عَنِ الْهَوَى وَ دِینَهُ عَنِ الْبِدْعَةِ وَ مَالَهُ عَنِ الْحَرَامِ فَهُوَ مِنْ جُمْلَةِ الصَّالِحِینَ ... (همان، 23 - 22) حضرت صادق× فرمود: کسى که قلب خود را از غفلت و نفسش را از شهوت و عقلش را از جهالت محافظت کند پس در زمره آن طایفهای که به خود آمده و متنبه هستند، داخل شده است؛ و سپس هر که علم و دانش خود را از هوى و هوس و دین و آیین خود را از بدعت و عقاید ساختهشده و مالش را از حرام حفظ کند پس او از جمله صالحین است.
رسول اکرم’ فرمود: طلبیدن و تحصیل علم بر هر مرد و زن مسلمان واجب است. مراد از علمى که بر همه واجب است، علومى است که مربوط به تربیت و تکمیل نفس است. پس بر هر فرد مؤمنى واجب است که در تمام حالات خود شاکر باشد و یا اگر توجه به قصور و تقصیر خود مىکند عذر به پیشگاه پروردگار آورد، زیرا اگر خداوند متعال اقبال و انعام میکند، البته روى فضل و لطف است؛ و اگر منع و رد مىکند، بهطور مسلم روى عدل بوده و اعمال عدالت کرده است و لازم است متوجه باشد که تمام اعمال خیر و حرکات مطلوب او روى یارى و توفیق حضرت احدیت است و هرگونه محفوظ بودن او از معاصى و نزدیک نشدنش بر کارهاى زشت و قبیح به حفظ و حراست و منع پروردگار است.
4-5. در برخی روایات سخن از تقسیم علم، ارزش نوع خاص از علم شده است. علم با توجه به موضوع، هدف و ارزشگزاری اهمّیّت پیدا میکند. ازاینرو برخی علوم نسبت به برخی دیگر مقدّم و اصلی و دیگری عَرضَی و تَبَعی است. چنانکه پیامبر گرامی اسلام، علمی را که دانستن آن فایده داشته باشد و ندانستن آن ضرر نداشته باشد را ملاک اهمّیّت علم قرار داده است. حال در اینجا میتواند ضرر و منفعت، با توجه به دنیا و آخرت محاسبه گردد. ازاینرو روایت مصداق بارز علم حقیقی و نفع دنیوی و اخروی را در فراگیری علم اصول، فروع دین و اخلاقیات دانسته و باقی علوم را عَرَضی و تَبعی میداند. چنانکه میفرماید: «انّما العلمُ ثلاثةٌ: آیةٌ محکمةٌ او فریضةٌ عادلةٌ او سنةٌ قائمةٌ و ما خلاهنَّ فضلٌ (کلینی،1407: 1/ 32) به درستی علم سه چیز بیشتر نیست: آیۀ محکم، فریضه عادله، سنت قائمه و باقی دیگر فضیلت است». علامه طباطبایی با توجه به این حدیث، ریشههای اصلی معارف اسلامی را در اسلام سه دسته میداند (طباطبایی، 1374: 15) برخی اندیشمندان اسلامی با تفاوتهای اندکی این حدیث را تبیین و تفسیر میکنند چنانکه بیان داشتهاند:
الف. مراد از آیۀ محکم، دانش اصول عقاید یا علم نظری است که در آن براهینی بر مبدأ، حقایق فطری، نبوت و معاد اقامه میشود که بهمنزله آیه و نشانهای محکم و خللناپذیر است، در قرآن به عنوان آیات محکم یاد میشود.
ب. مراد از فریضه عادل دانش اخلاق است و مربوط به احوال و اعمال قلب اعم از خوبیها و بدیهاست و به انسان راه پرهیز از افراطوتفریط و طریق عدل و میانه را میآموزد.
ج. مراد از سنت قائمه همان علم به احکام شرعی عملی است که از سوی خداوند، قانون قرار دادهشده است (میرداماد، 1403: 66؛ صدرالدین شیرازى، 1383: 2/ 37؛ فیض کاشانى، 1406: 1/ 134؛ خمینی، 1384: 392).
در حدیث دیگری همین علوم به نحو دیگری تبیین شده است: «قال رسولالله یا أباذر إذا أراد الله عزوجل بعبدِ خیراَ فقّهه فی الدّین و زهَّده فی الدنیا و بصّرَه بعیوب نفسه ...» (کلینی، همان: 2/ 130). این علوم از سوی خداوند به عنوان خیر برای بنده اراده شده است.
برخی روایت هویت ارزشی علم را علم حلال و حرام دانسته است؛ چنانکه آمده است: فراگیری علمِ حلال و حرام از صادق آن (اهل آن علم) بهتر از هر آنچه خورشید بر آن طلوع و غروب نماید (برقی، 1371: 1/ 157 و 227). برخی روایت فراگیری علم حلال و حرام را بهتر از دنیا و آنچه از طلا و نقره است، میداند (همان: 166 و 229).
همچنین امام علی× در تشویق و وجوب علم حلال و حرام میفرمایند: «تَعَلَّمُوا الْعِلْمَ فَإِنَّ تَعْلِیمَهُ حَسَنَةٌ وَ طَلَبُهُ عِبَادَةٌ وَ الْبَحْثُ عَنْهُ جِهَادٌ وَ تَعْلِیمُهُ لِمَنْ لَا یعْلَمُهُ صَدَقَةٌ وَ بَذْلُهُ لِأَهْلِهِ قُرْبَةٌ لِأَنَّهُ عِلْمُ الْحَلَالِ وَ الْحَرَامِ وَ سُبُلُ مَنَازِلِ الْجَنَّةِ وَ الْأَنِیسُ فِی الْوَحْشَةِ ...» (کراجکى، همان: 2/ 108).
برخی روایات مطرحشده از سوی پیامبر اسلام سخن از اقسام علم شده است: «وَ قَالَ الْعِلْمُ عِلْمَانِ عِلْمٌ فِی الْقَلْبِ فَذَلِکَ الْعِلْمُ النَّافِعُ وَ عِلْمٌ فِی اللِّسَانِ فَذَلِکَ حُجَّةٌ عَلَى الْعِبَادِ ... وَ قَالَ الْعِلْمُ عِلْمَانِ عِلْمُ الْأَدْیانِ وَ عِلْمُ الْأَبْدَانِ ... وَ قَالَ الْعُلُومُ أَرْبَعَةٌ الْفِقْهُ لِلْأَدْیانِ وَ الطِّبُّ لِلْأَبْدَانِ وَ النَّحْوُ لِلِّسَانِ وَ النُّجُومُ لِمَعْرِفَةِ الْأَزْمَانِ» (همان: 109 - 107).
در تقسیم دیگر، علم به واجب و کفایی تقسیم میشود؛ برخی علوم، واجب عینی است و بر هر مسلمانی واجب است که آن را فراگیرد. دیگری علمی است که با فراگیری برخی افراد، از دیگران ساقط میگردد؛ و از آن به واجب کفایی یاد میگردد (وحدانیفر، 1393: 44 - 43).
5-5. در روایتِ عنوان بصری از نوعی علم سخن میگوید که ازلحاظ کمّی و کیفی با سایر علوم متعارف، متفاوت و منحصربهفرد است. چنانکه امام صادق میفرمایند: «لَیسَ الْعِلْمُ بِکَثْرَةِ التَّعَلُّمِ إِنَّمَا هُوَ نُورٌ یقَعُ فِی قَلْبِ مَنْ یرِیدُ اللَّهُ أَنْ یهْدِیهُ فَإِذَا أَرَدْتَ الْعِلْمَ فَاطْلُبْ أَوَّلًا فِی نَفْسِکَ حَقِیقَةَ الْعُبُودِیةِ وَ اطْلُبِ الْعِلْمَ بِاسْتِعْمَالِهِ وَ اسْتَفْهِمِ ...» علم به یادگیری نیست، بلکه نوری است که خداوند به کسی که بخواهد او را هدایت کند اعطا مینماید؛ همچنین بیان میدارد که برای کسب علم باید حقیقت بندگی نمود و حقیقت بندگی را در سه چیز میداند (طبرسى، 1385: 328 – 325؛ شهید ثانی، 1409: 149).
6-5. برخی روایات از علمی سخن گفته که فقط شامل افرادِ خاصی میگردد. این افراد همان اهلبیت و ائمۀ معصومین^ است، این علم به نام علم لدّنی است که بنابر نظر شیعه، آنان امامان دوازدهگانه است، علاوه بر اینکه مقام عصمت و انتصاب از سوی خداوند را دارا هستند؛ علم و حکمت خود را از سوی خداوند دریافت مینمایند.
از امام باقر× در این باره نقلشده است: «حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَینِ بْنِ سَعِیدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عُمَرَ عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ صَالِحٍ عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ (علیه السلام) قَالَ: إِنَّا أَهْلَ بَیتٍ مِنْ عِلْمِ اللَّهِ عَلِمْنَا وَ مِنْ حُکْمِهِ أَخَذْنَا وَ مِنْ قَوْلِ الصَّادِقِ سَمِعْنَا فَإِنْ تَتَّبِعُونَّا تَهْتَدُوا» (صفار، 1404: 1/ 34 و 514). به درستی که ما اهلبیت از علم خداوند به ما علم داده شد و از حکمت خداوند ما حکمت را گرفتیم و اگر ما را تبعیت نمایید هدایت میشوید.
7-5. در برخی روایات از کیفیّت و کمیّت علم امام معصوم× و پیامبران الهی سخن گفته شده است؛ چنانکه امام رضا× میفرماید: «أَنَّ الْإِمَامَ مُؤَیدٌ بِرُوحِ الْقُدُسِ وَ بَینَهُ وَ بَینَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عَمُودٌ مِنْ نُورٍ یرَى فِیهِ أَعْمَالَ الْعِبَادِ وَ کُلَّمَا احْتَاجَ إِلَیهِ لِدَلَالَةٍ اطَّلَعَ عَلَیهِ» (ابن بابویه، 1362: 2/ 528). امام رضا× فرمود: امام× با روحالقدس تأیید میشود. بین امام و خداوند، عمودی از نور فاصله است که کردار بندگان را در آن میبیند و به دانستن هر چیزی که به دانش آن نیاز باشد با دلالت آن نور، آگاه میشود.
در روایتی دیگر از احاطۀ علمی امام از گذشته و آینده و هر آنچه در آسمان و زمین است، گفته شده است:
عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ یونُسَ بْنِ یعْقُوبَ عَنِ الْحَارِثِ بْنِ الْمُغِیرَةِ وَ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا مِنْهُمْ عَبْدُ الْأَعْلَى وَ أَبُو عُبَیدَةَ وَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ بِشْرٍ الْخَثْعَمِی سَمِعُوا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ (ع) یقُولُ إِنِّی لَأَعْلَمُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَ مَا فِی الْأَرْضِ وَ أَعْلَمُ مَا فِی الْجَنَّةِ وَ أَعْلَمُ مَا فِی النَّارِ وَ أَعْلَمُ مَا کَانَ وَ مَا یکُونُ قَالَ ثُمَ مَکَثَ هُنَیئَةً فَرَأَى أَنَّ ذَلِکَ کَبُرَ عَلَى مَنْ سَمِعَهُ مِنْهُ فَقَالَ عَلِمْتُ ذَلِکَ مِنْ کِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یقُولُ فِیهِ تِبْیانُ کُلِّ شَیءٍ (کلینی، همان: 1/ 261)؛ راوی میگوید: امام صادق× فرمودند: من به موجودات آسمانها و زمین دانایم و نیز به موجودات بهشت و دوزخ، گذشته و آینده. اندکی تأمل کرد و دید که این سخن، بر شنوندگان گران آمد. آنگاه فرمود: آن مطالب را از کتاب خدای عزوجل فرامیگیرم. خدای عزوجل فرمودند: بیان هر چیزی در قرآن هست.
در روایت دیگری امام صادق× از حقیقت علم امامان معصومین^ پرده برداشته و بیان میدارد «اسم اعظم الهی» دارای «هفتادوسه حرف» است. «یک حرف» را آصف برخیا داشت که با یک چشم بر هم زدن، تخت بلقیس را به نزد سلیمان آورد؛ و «هفتاد و دو حرف» آن پیش امام است. یک حرف دیگر نزد خداوند است که آن در علم غیب مخصوص خداست (کلینی، همان: 230). همچنین امام صادق× در مورد مقدار این علم (اسم اعظم) نزد پیامبران از جمله: آدم، نوح، ابراهیم، عیسی و موسی سخن گفته است که سهم بیشتر آنکه «هفتاد و دو حرف» است، نصیب پیامبر اسلام است که یک حرف از او پنهان است (همان: 230). این هفتادودو حرف به امام نیز رسیده است. هرچند لازمه آن کسب مقام نبوت نیست. چون نبوت به دلیل خاص ختم شده است و بعدازآن خلافت الهیه بر امامان دوازده گانه معصومین است.
مراد از علم در معنای لغوی به معنای آگاهی، شناخت و یقین در مقابل جهل و ظن است. به عبارتی، علم، آگاهی است که در نفس انسان نقش میبندد. حال میخواهد این آگاهی باطل یا حق باشد. اگر حق باشد از آن بهیقین در مقابل جهل و ظن بهکاربرده میشود. علم در معنای اصطلاحی، حضور و حصول خود شیء یا صورت جزئی یا مفهوم کلّی در نزد موجودِ مجرد است؛ زیرا خاستگاه علم، غیرمادی است. این علم از طریق ابزار شناختِ عقل و حسِ درونی و بیرونی یا تجربۀ درونی و بیرونی، ایجاد میشود و نوع شکلگیری علم به گونۀ تصور و تصدیق، بدیهی و غیر بدیهی محقق میگردد. علم در قرآن و روایات علاوه بر اینکه به معنای آگاهی، شناخت، یقین و حق در مقابل جهل، گمان و باطل، استعمال شده است؛ لذا علم مطرحشده در قرآن و روایات علاوه بر اینکه مطلق علوم و آگاهیها را در رشتههای مختلف شامل میشود. از مراتب، درجات و اهمّیت و علوم حقیقی و غیرحقیقی نیز سخن میگوید که بعضی، علوم منحصر به فرد و زیربنایی بوده که با دانستن آن، علوم دیگر را نیز تحت شعاع قرار میدهد. این علوم برای همۀ افراد از جمله مرد یا زن، فقیر و غنی، واجب عینی گشته است. همچنین برخی علوم که نفع مادی و معنوی ندارد اصلاً شأنیت آگاهی را ندارد.
در برخی آیات و روایات سخن از علمی شده است که با کثرت درس خواندن به دست نیامده است، بلکه حقیقت آن علم، نوری است که از سوی خداوند به کسی که بندگی نموده است اعطا میگردد. همچنین علم مطرحشده در قرآن و روایات از یک همگرایی و هماهنگی با عمل سخن میگوید؛ بهگونهای که عالم غیرعامل را موجب خشم خدا میداند. در قرآن و روایات، علاوه بر اینکه موضوع علم از لحاظ منفعت و مضرّت موردتوجه واقعشده است، آموختن علم نسبت به «موضوع علم» و «عمل به آن»، دانشآموخته را اعتبار و عدم اعتبار وجودی میدهد و او را به جایگاهِ عِلوائی و سُفلائی میکشاند. بر اساس این علم، «عالم و عامل»، «جاهل و کاهل»، مرتبۀ وجودی در بهشت و جهنم پیدا میکند. ازنظر قرآن و روایات هر علم و صاحب علمی، عالم نیست و علم باید همراه با اقدام و عمل باشد؛ و در نهایت به خضوع و خشوع در مقابل خداوند بیانجامد.
..............................................................................................................
قرآن کریم.
ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، بیروت، دار الفکر للطباعة و النشر و التوزیع - دار صادر، چاپ اول، 1414ق.
ابنبابویه، محمد بن على، الخصال، قم، جامعه مدرسین قم، چاپ اول، 1362.
ابن حیون، نعمان بن محمد مغربى، دعائم الإسلام و ذکر الحلال و الحرام و القضایا و الأحکام، قم، مؤسسة آل البیت^، چاپ دوم، 1385ق.
برقى، احمد بن محمد بن خالد، المحاسن، قم، دار الکتب الإسلامیة، چاپ دوم، 1371ق.
جعفر بن محمد×، مصباح الشریعة، بیروت، اعلمى، چاپ اول، 1400ق.
جوادی آملی، عبدالله، تبیین براهین اثبات خدا، قم، مرکز نشر اسراء، چاپ دوم، 1375.
ــــــــ، شریعت در آینه معرفت، قم، مرکز نشر اسراء، چاپ سوم، 1381.
حسینی زبیدی، محمد مرتضى، تاج العروس من جواهر القاموس، بیروت، دارالفکر، چاپ اول، 1414ق.
خمینی، روحالله، شرح چهل حدیث، قم، تنظیم و نشر آثار امام خمینى، چاپ سیام، 1383.
راغب اصفهانی، حسین بن محمد، مفردات ألفاظ القرآن، بیروت - دمشق، دار القلم - الدار الشامیة، چاپ اول، 1412ق.
شیخالرئیس ابنسینا، منطق المشرقین، مکتبۀ آیتالله المرعشی، قم، چاپ دوم، 1405ق.
شهید ثانى، زینالدین بن على، منیة المرید، قم، مکتب الإعلام الإسلامی، چاپ اول، 1409ق.
صفار، محمد بن حسن، بصائر الدرجات فی فضائل آل محمّد^، قم، مکتبة آیتالله المرعشی النجفی، چاپ دوم، 1404ق.
صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم، التصور و التصدیق، قم، بیدار، چاپ پنجم، 1371.
ــــــــ، الحکمة المتعالیه فی الأسفار العقلیه الأربعه، قم، طبعۀ الندر، چاپ اول، 1425ق.
ــــــــ، شرح أصول الکافی، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگى، چاپ اوّل، 1383.
طباطبایی، محمدحسین، نهایة الحکمه، مؤسسۀ النشر الاسلامی، تصحیح و تعلیق عباس علی زارعی سبزواری، قم، چاپ پانزدهم، 1420ق.
ــــــــ، المیزان فى تفسیر القرآن، قم، دفتر انتشارات اسلامى جامعهى مدرسین، چاپ پنجم، 1417ق.
ــــــــ، قرآن در اسلام، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ هفتم، 1374.
طبرسى، على بن حسن، مشکاة الأنوار فی غرر الأخبار، نجف، المکتبة الحیدریة، چاپ دوم، 1385ق.
طوسی، خواجه نصیرالدین، تصورات یا روضۀ التسلیم، تحقیق ابوائف، تهران، جامی، چاپ اول، 1363.
ــــــــ، اساس الإقتباس، تصحیح مدرس رضوی، تهران، دانشگاه تهران، چاپ سوم، 1361.
عسکرى، حسن بن عبدالله، الفروق فى اللغة، دار الآفاق الجدیدة، بیروت، چاپ اول، 1400ق.
فارابی، ابونصر محمد بن محمد، المنطقیات، تحقیق محمدتقی دانشپژوه، مکتبةآیةالله المرعشی، قم، چاپ اول، 1408ق.
فراهیدى، خلیل بن أحمد، کتاب العین، نشر هجرت، قم، چاپ دوم، 1409ق.
فیومى، أحمد بن محمد، المصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر للرافعی، موسسه دار الهجرة، قم، چاپ دوم، 1414ق.
فیض کاشانى، محمّد محسن بن شاه مرتضى، الوافی، اصفهان، کتابخانه امام أمیرالمؤمنین على×، چاپ اوّل، 1406ق.
کلینى، محمد بن یعقوب بن اسحاق، الکافی، (ط - الإسلامیة)، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، 1407ق.
کراجکى، محمد بن على، کنز الفوائد، قم، دارالذخائر، چاپ اول، 1410ق.
مفید، محمد بن محمد، الأمالی، قم، کنگره شیخ مفید، چاپ اول، 1413ق.
مجلسى، محمدباقر بن محمدتقی، بحار الأنوارالجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، (ط - بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ دوم، 1403ق.
میرداماد، محمّدباقر بن محمّد، التعلیقة على أصول الکافی، قم، الخیام، چاپ اوّل، 1403ق.
مسعود، جبران، الرائد، رضا انزابی نژاد، مشهد، آستان قدس رضوی، چاپ دوم، 1376.
مظفر، محمدرضا، المنطق، قم، المطبعه الحادی عشر، انتشارات فیروزآبادی، 1373.
مصباح یزدی، محمدتقی، شرح نهایه الحکمه، تحقیق عبدالرسول عبودیت، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی&، چاپ اول، 1376.
ــــــــ، آموزش فلسفه، قم، سازمان تبلیغات اسلامی، چاپ هفتم، 1374.
مطهری، مرتضی، اصول فلسفه و روش رئالیسم، صدرا، چاپ سوم، 1374.
معلمی، حسن و همکاران، تاریخ فلسفه اسلامی، قم، انتشارات مرکز جهانی علوم اسلامی، چاپ اول، 1385.
منظور الأفریقی المصری، محمد بن مکرم، لسان العرب، بیروت، دارالصادر، چاپ اول، 1997.
هلالى، سلیم بن قیس، کتاب سلیم بن قیس الهلالی، قم، الهادى، چاپ اول، 1405ق.
وحدانیفر، هادی، درآمدی بر خداشناسی، کرمان، انتشارات دانشگاه شهید باهنر کرمان، چاپ اول، 1393