ملاک فضیلت و ارزشمندی زن از منظر علامه طباطبایی و فخر رازی *

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسندگان

1 **. عضو هیأت علمی جامعه المصطفی العالمیه (fallahi.ghomi@yahoo.com).

2 ***. دانشجوی دکتری دانشگاه تهران (نویسنده مسئول) (Alizadeh62@ut.ac.ir).

چکیده

نگاه اسلام به زن نگاه جنسیتی صرف نیست، بلکه در بسیاری از آیات قرآن، زن در اموری مانند اسلام و ایمان، علم و عقل، تقوا و دستیابی به سعادتمندی از طریق عمل صالح همانند مردان معرفی شده است. تبیین منزلت زن و موقعیت فردی و اجتماعی او از طریق تفسیر درست آیات، امری مهم و ضروری به نظر می‌رسد. آنچه در این موضوع شبهه ایجاد می‌کند، عنوان فضیلت است که مفهوم دنیوی آن با حقیقت آن نزد خداوند متفاوت است. این پژوهش، آیات بیانگرِ فضیلت‌های ذاتی و اکتسابی را از منظر دو مفسر بزرگ شیعه (علامه طباطبایی) و اهل تسنن (فخر رازی) با روش تحلیلی و توصیفی مورد بررسی قرار می‌دهد. دستاورد پژوهش حاضر این است که مردان نه در فضیلت ذاتی و نه در فضیلت‌های اکتسابی، بر زنان برتری ندارند و هر دو می‌توانند با ایمان، علم و عمل صالح به قله‌های کمال، فضیلت و ارزشمندی دست یابند. به هر حال ملاک فضیلت و ارزشمندی فقط در ذات انسانی قرار دارد که میان زن و مرد مشترک است.

کلیدواژه‌ها


 

 

 

ملاک فضیلت و ارزشمندی زن

از منظر علامه طباطبایی و فخر رازی *

 
 
 

£ محمد فلاحی قمی **

£ مریم علی‌زاده ***

 

 

 

 

 

 

 

 

چکیده[1]

نگاه اسلام به زن نگاه جنسیتی صرف نیست، بلکه در بسیاری از آیات قرآن، زن در اموری مانند اسلام و ایمان، علم و عقل، تقوا و دستیابی به سعادتمندی از طریق عمل صالح همانند مردان معرفی شده است. تبیین منزلت زن و موقعیت فردی و اجتماعی او از طریق تفسیر درست آیات، امری مهم و ضروری به نظر می‌رسد. آنچه در این موضوع شبهه ایجاد می‌کند، عنوان فضیلت است که مفهوم دنیوی آن با حقیقت آن نزد خداوند متفاوت است. این پژوهش، آیات بیانگرِ فضیلت‌های ذاتی و اکتسابی را از منظر دو مفسر بزرگ شیعه (علامه طباطبایی) و اهل تسنن (فخر رازی) با روش تحلیلی و توصیفی مورد بررسی قرار می‌دهد. دستاورد پژوهش حاضر این است که مردان نه در فضیلت ذاتی و نه در فضیلت‌های اکتسابی، بر زنان برتری ندارند و هر دو می‌توانند با ایمان، علم و عمل صالح به قله‌های کمال، فضیلت و ارزشمندی دست یابند. به هر حال ملاک فضیلت و ارزشمندی فقط در ذات انسانی قرار دارد که میان زن و مرد مشترک است.

کلیدواژه‌ها: زن، فضیلت، ارزشمندی، فخر رازی، علامه طباطبایی.

 

مقدمه

زمانی که خداوند متعال انسان را آفرید، برای تکمیل نظام احسن، انسان دیگری به نام «زن» در کنار او خلق کرد تا مایه آرامش او باشد. نوع انسان، موجودی برخوردار از گوهر ذات انسانی است که با عقل و اختیار به همراه ایمان و تقوا می‌تواند به ارزشمندی دست یابد. آنچه از نظر اسلام ملاک ارزشمندی نزد خداوند محسوب می‌شود، جنسیت افراد نیست، بلکه ایمان، عمل صالح، علم و عقلی است که باعث رشد انسانیت و تبلور فضایل اخلاقی می‌شود و زن و مرد، هردو می‌توانند به این فضیلت و ارزشمندی دست یابند. این پژوهش با عنوان «ملاک فضیلت و ارزشمندی زن از نگاه علامه طباطبایی و فخر رازی»، به جهت ارائه تفسیر درست از آیات، قصد دارد با توجه به فضایل ذاتی و اکتسابی مورد نظر آیات، جایگاه ارزشمند زن را از منظر قرآن کریم به تصویر بکشد تا دستاویزی برای تحقیر زن و مخدوش کردن چهره اسلام توسط مخالفان و گرو‌های مدافع حقوق زنان قرار نگیرد.

غالب پژوهشگران در عرصه مطالعات زنان به جنبه‌های سلبی این موضوع پرداخته‌اند و معمولاً عوامل عدم نقص زنان را بررسی کرده‌اند، اما این پژوهش با بررسی آیات اثبات‌کننده فضایلی هم‌چون عقل، علم و ایمان، سعی دارد تصویری درست از نگاه قرآن به زن ارائه دهد تا بیانگر اشتراک زن و مرد در کسب فضایل باشد. به همین منظور این پژوهش با روش تحلیلی و توصیفی به این موضوع پرداخته و پس از مفهوم‌شناسی و معرفی اجمالی تفاسیر المیزان و کبیر فخر رازی به بیان آیاتی می‌پردازد که از نظر قرآن کریم، نوعی فضیلت برای انسان محسوب می‌شود. در ادامه نیز به بیان نظرات علامه طباطبایی و فخر رازی و تطبیق آنها می‌پردازد.

1. مفهوم‌شناسی

واژه‌های فضیلت، ارزشمندی و ملاک، جزء مفاهیم اصلی این پژوهش است و باید مورد بررسی واقع می‌شود.

1-1. فضیلت

فضیلت از ریشه «فضل» به معنای درجه رفیع است (فراهیدی، 1414: 630). این واژه ضد نقص و نقیصه آمده است (ابن منظور، 1408: 10/ 280). فضل در قرآن از جانب خدا به معنای لطف و عطایی است که خدا زاید بر آنچه لازم است (نه به موجب استحقاق بندگان) عنایت می‌کند (حسینی دشتی، 1393: 6/ 4245)؛ همانند فضل ابتدایی و تکوینی که به پیامبران داده می‌شود. البته این فضیلت در قبال وظایف و تکالیف آنهاست (مصطفوی، 1430: 9/ 117)، تا بر اساس این تفضیل بتوانند وظایف شرعی خود را انجام دهند.

راغب در یک تقسیم‌بندی، فضل را به سه دسته تقسیم می‌کند:

اول: فضل از جهت جنس، مثل فضل جنس حیوان بر گیاه؛

دوم: فضل از جهت نوع، مانند فضل انسان بر غیر خودش: «وَ لَقَدْ کَرَّمْنا بَنِی آدَم .‏..» (اسراء: 70)؛

سوم: فضل از جهت ذات، مثل فضل پیامبر بر دیگری (راغب اصفهانی، 1412: 639).

سپس در توضیح این نوع تقسیم‌بندی چنین می‌نویسد:

دو نوع اولی، جوهری هستند و راهی برای ناقص آن دو نیست که نقص خود را زایل کنند و از فضل بهره‌مند شوند؛ مثل حمار و فرس که امکان ندارد که فضیلت انسانی را کسب کنند. اما فضل سوم عرضی است و راه برای کسب آن وجود دارد. این نوع از فضل در کلام الهی این چنین بیان شده است: «وَ اللَّهُ فَضَّلَ بَعْضَکُمْ عَلى‏ بَعْضٍ فِی الرِّزْقِ» (نحل: 71).

بنابراین فضل از دیدگاه قرآن به معنای زیادی خیر در کسی یا چیزی است که می‌تواند در ذات آن قرار داشته باشد یا از طرق مختلفی کسب شود. به همین دلیل، فضیلت را می‌توان به دو دسته ذاتی و اکتسابی تقسیم نمود.

1-2. ارزشمندی

ارزشمندی، واژه‌ای فارسی است که از کلمه ارزش به معنای بها گرفته شده است همچنین به مفهوم احترام، عزت و آبرو نیز تعریف شده است (معین، 1388: 1/ 198). البته ارزش نیز اسم مصدر از «ارزیدن» به معنای شایستگی و قابلیت استحقاق آمده است (دهخدا، 1377: 2/ 1826). بنابراین فضیلت و ارزشمندی به معنای زیادی خیر در کسی آمده است که حرمت و احترام به وجود می‌آورد و شایستگی و قابلیت استحقاق را برای صاحب فضیلت، ایجاد می‌کند.

3-1. ملاک

ملاک به معنای اصل هرچیز، قوام و معیار است (معین، 1388: 4/ 4333). در واقع مقصود از ملاک، آن چیزی است که معیار اصلی برای چیز دیگری می‌شود تا مورد سنجش قرار گیرد. در این پژوهش نیز ملاک فضیلت انسانی مورد بررسی قرار خواهد گرفت.

2. تفسیر المیزان و ویژگی‌های آن

علامه سید محمدحسین طباطبایی، فقیه، فیلسوف، عارف و مفسر بزرگ شیعه در دوران معاصر بود. ایشان تألیفات فراوانی در علوم مختلف مانند اصول فقه، فلسفه، اخلاق، عرفان، سیاست، عقاید و تفسیر داشته است (علوی مهر، 1387: 368). برترین تألیف ایشان، تفسیر ارزشمند المیزان است که هم در روش بی‌نظیر است و هم در قوت استدلال‌های منطقی از دیگر تفاسیر گوی سبقت را ربوده است. ایشان جزء معدود کسانی است که روش تفسیر قرآن به قرآن را به صورت حقیقی اعمال نموده و در کنار تفسیر ترتیبی از آیات در مسائل بحث برانگیز، به ارائه تفسیر موضوعی نیز پرداخته است؛ مانند آیات احباط، شفاعت، ملائکه و... . علاوه بر این، تفسیر المیزان چون از تمام ابزار‎ها و منابع لازم در تفسیر آیات قرآن استفاده کرده، تفسیری جامع است. به طوری که هر جا فهم آیات منوط به ارائه بحث فلسفی اجتماعی، علمی، عرفانی و کلامی باشد؛ در پایان آیات به بررسی دقیق آنها از منظر علوم دیگر می‌پردازد؛ زیرا هرکدام از روش‎ها و گرایش‌های تفسیری صحیح، به تنهایی پاسخ‌گوی تفسیر همه آیات قرآن نیست بلکه هرکدام مکمّل یکدیگر بوده و استفاده از همه آنها به تناسب آیه مورد بحث می‌تواند تفسیری معتبر و کامل ارائه دهد (رضایی اصفهانی، 1385: 325).

3. تفسیر کبیر و ویژگی‌های آن

تفسیر مفاتیح الغیب یا تفسیر الکبیرتألیف ابوعبدالله محمد بن عمر تمیمی بکر رازی ملقب به فخر رازی است. ایشان در فقه، پیرو مذهب شافعی و در عقاید اشعری است. او را متکلمی توانا و پیشوای علم کلام و تفسیر نامیده‌اند. روش مؤلف در تفسیر، اجتهادی است؛ اگرچه به مباحث عقلی نیز اهتمام خاصی دارد. از این‌رو، آن را در زمره تفاسیر عقلی دانسته‌اند، بدین معنا که مباحث کلامی و فلسفی را فراوان مطرح می‌کند و اقوال و دیدگاه‎ها را مورد نقد و بررسی قرار می‌دهد (علوی مهر، همان: 274). از آنجا که فخر رازی در ایراد شبهه بسیار قوی بوده، ایشان را «امام المشککین» نامیده‌اند؛ زیرا در مباحث عقلی ـ به ویژه فلسفه و کلام ـ بسیار وارد شده ولی از آن خارج نشده و بسیاری از ابهامات به دلیل جواب‌های سست و ضعیف باقی مانده است (معرفت، 1426: 2/ 879).

با مطالعه تفسیر ایشان می‌توان ویژگی‌های زیر را مشاهده نمود:

1. استطراد، نقد اقوال، نقد و تشکیک در آنها.

2. برخورداری از دیدگاه‌های حکما، فیلسوفان و متکلمان.

3. نقل احادیث و اقوال فراوانی که مجادلات و نقد‌های عقلی گسترده در آن است.

4. استشهاد به اشعار عرب در مباحث لغوی، ادبی، بلاغی و حتی اخلاقی.

5. نقل اسباب نزول از صحابی و تابعان با سند و بدون سند (علوی‌مهر، 1378: 278).

4. اقسام فضیلت و ملاک آن

مقصود از فضایل در این بحث، کمالاتى است که خداى تعالى آنها را ستوده و دین خدا آنها را فضیلت نامیده است. همان‌طور که در مفهوم فضیلت بیان شد، فضیلت: یا ذاتی و جوهری است که با خلقت موجودات همراه است یا اینکه اکتسابی است که فرد می‌تواند با تمرین و تلاش آن را به دست آورد. در آیات بسیاری، از ملاک ارزشمندی و فضیلت ذاتی و اکتسابی سخن به میان آمده است؛ برای مثال: آیات خلقت انسان و کرامت انسانی به فضیلت ذاتی انسان نسبت به سایر موجودات اشاره می‌کند. همچنین آیات مربوط به ارزشمندی ایمان و تقوا و عمل صالح بیانگر فضیلت اکتسابی است که باعث رشد انسان و رسیدن به درجه کمال می‌شود. به همین دلیل در این پژوهش مراد از فضیلت و معیار آن، همان فضایلی است که خداوند متعال در آیات قرآن کریم به آن اشاره نموده است.

1-4. فضیلت ذاتی

مقصود از فضیلت ذاتی، آنهایی است که به ذات انسان اختصاص دارد که بر اساس آیات الهی، نوع انسان به سبب قدرت تعقل و نطق بر سایر موجودات برتری داده شده و اشرف مخلوقات نام گرفته است.

قبل از ورود به بحث تذکر این نکته ضروری است که درباره خلقت انسان دو نوع آیات وجود دارد: گروهی از آیات به خلقت اولیه انسان در قالب خلقت آدم و حوا می‌پردازد و گروه دیگری نیز مربوط به ادامه خلقت و گسترش نسل انسانی است. در ادامه ابتدا دیدگاه علامه طباطبایی و سپس نظر فخر رازی بیان می‌شود و مورد بررسی قرار می‌گیرد.

1-1-4. دیدگاه علامه طباطبایی

همان‌طور که در معرفی تفسیر المیزان گذشت، علامه طباطبایی علاوه بر تفسیر آیات مربوط به زنان، به ارائه تفسیر موضوعی از زن و جایگاه او در اسلام نیز می‌پردازد و پیشینه زن را در میان اقوام و ملت‌ها و نیز ادیان دیگر بررسی کرده و در نهایت دیدگاه اسلام را که از طریق آیات و روایات صحیح به دست آمده، به نمایش می‌گذارد.

ایشان ذیل آیات خلقت آدم و حوا در سوره مبارکه بقره، به اسرائیلیات درباره خلقت حوا از دنده چپ آدم اشاره کرده و اصل داستان را از تورات نقل می‌کند تا خواننده، قضاوت کند. بنابراین به نقل از «سفر پیدایش» از تورات چنین می‌نویسد:

پس آدم، اسمای جمیع چارپایان، مرغان هوا و وحشیان صحرا را، نام برد، ولى هیچ یاورى در مقابل خود ندید. پس خدا چرتى بر آدم مسلط کرد، تا چیزى احساس نکند. پس یکى از دنده‏هاى سینه او را کند و در جایش گوشت گذاشت. آنگاه خدا از آن یک‌دنده زنى درست کرد و او را نزد آدم آورد. آدم گفت: این‌بار استخوانى از استخوان‌هایم و گوشتى از گوشت‌هایم را دیدم و جا دارد آن را امرأة بنامم؛ چون از امر من اخذ شد (طباطبایی، 1374: 1/ 213).

اما از نظر علامه طباطبایی حضرت حوا همانند حضرت آدم خلقتی مستقل داشته است. به همین جهت روایات دال بر اینکه حوا از دنده چپ آدم آفریده شده، مجعول می‌داند. البته روایات وارده از اهل‌بیت نیز جعلی بودن آن را تأیید می‌کند.

 ایشان در مورد آیات ابتدایی سوره نساء که می‌فرماید: «یا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ وَ خَلَقَ مِنْها زَوْجَها وَ بَثَّ مِنْهُما رِجالاً کَثِیراً وَ نِساءً» (نساء: 1)، چنین می‌نویسد:

مراد از «نفس واحده» آدم× و مراد از «زوجها» حوا می‌باشد که پدر و مادر نسل انسانی هستند. به طوری که از ظاهر قرآنی بر می‌آید، همه افراد انسان به این دو تن بر می‌گردند و این آیه بیانگر این است که افراد انسان از حیث حقیقت و جنس یک واقعیت دارند و همه با کثرتی که دارند از یک ریشه منشعب شده‌اند؛ به خصوص که از عبارت «و بثّ منهما رجالاً کثیراً و نساءً» این معنا به روشنی استفاده می‌شود. ظاهر جمله مورد بحث یعنى جمله‏" وَ خَلَقَ مِنْها زَوْجَها" این است که مى‏خواهد بیان کند که همسر آدم از نوع خود آدم بود و انسانى بود مثل خود او (طباطبایی، 1374: 4/ 215).

اما درباره دسته دوم آیات که مربوط به تولید نسل انسانی است، چنین می‌نویسد:

ظاهر قریب به صریح قرآن کریم این است که نسل حاضر از انسان از طرف پدر و مادر، به یک پدر به نام آدم و یک مادر که در روایات و در تورات به نام حوا آمده، منتهى مى‏شود. این دو تن، پدر و مادر تمامى افراد انسان است، هم چنان که آیات زیر بر این معنا دلالت مى‏کند: «وَ بَدَأَ خَلْقَ الْإِنْسانِ مِنْ طِینٍ ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ ماءٍ مَهِینٍ» (سجده: 8؛ طباطبایی، 1374: 4/ 224).

سپس در یک جمع‌بندی چنین نتیجه می‌گیرد:

بر اساس آیات، سنت الهى در بقاى نسل بشر این بوده که از راه ساختن نطفه این بقا را تضمین کند، اما این خلقت با نطفه، زمانی بود که دو نفر از این نوع یعنی آدم و حوا را از خاک و گل آفرید و پس از آنکه آنها داراى بدن و جهاز تناسلى شدند، فرزندانشان را از راه پدید آمدن نطفه در بدن آدم و همسرش خلق کرد. پس بنابر ظهور آیات، اینکه نسل بشر به آدم و همسرش منتهى مى‏شوند جاى هیچ شک و تردیدى نیست (همان: 225).

ایشان پس از جمع‌بندی به بیان نظر اسلام بر مبنای آیات قرآنی پرداخته و چنین می‌نویسد:

اسلام بیان مى‏کند که زن نیز مانند مرد، انسان است و هر انسانى ـ چه مرد و چه زن ـ فردى از انسان است که در ماده و عنصر پیدایش او، دو انسان نر و ماده شرکت و دخالت داشته‏اند، و هیچ‌یک از این دو نفر بر دیگرى برترى ندارند، مگر به تقوا؛ همچنان‌که کتاب آسمانى خود مى‏فرماید: «یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثى‏، وَ جَعَلْناکُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا، إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ» (حجرات: 13). به طورى که ملاحظه مى‏کنید، قرآن کریم هر انسانى را موجودى گرفته شده و تالیف یافته از دو نفر انسان نر و ماده مى‏داند، که هر دو به طور مساوى، ماده وجود و تکون او هستند، و انسان پدید آمده (مرد یا زن) مجموع ماده‏اى است که از آن دو فرد گرفته شده است (همان: 2/ 406).

بنابراین طبق نظر علامه طباطبایی، در نحوه خلقت آدم و حوا هیچ تفاوتی در جوهره و ذات انسانی بین آنها وجود ندارد و هر دو مصداق قطعی «الانسان» در آیات قرآنی هستند که مورد خلقت الهی قرار گرفته و از خاک آفریده شده‌اند: «وَ بَدَأَ خَلْقَ الْإِنْسانِ مِنْ طِینٍ» (سجده: 7). همچنین پس از خلقت و مجهز شدن به جهاز تناسلی، هر دوی آنها به صورت مشترک در گسترش نسل انسانی مؤثرند و جوهره انسانی را به صورت مشترک به نسل‌های بعدی منتقل می‌کنند.

2-1-4. دیدگاه فخر رازی

مفسران اهل تسنن، از جمله فخر رازی، ذیل آیات خلقت انسان، روایاتی را از صحیح مسلم و بخاری نقل می‌کنند که نشان می‌دهد خداوند حضرت حوا را از دنده چپ حضرت آدم خلق کرده و خلقت او مانند حضرت آدم مستقل نیست، بلکه زن طفیلی خلقت مرد است. بر همین مبنا زن را دارای هویتی بی‌ارزش می‌دانند که فقط به جهت منافع مردان خلق شده است. در حالی که این دیدگاه موجب ایجاد تفکر تحقیر زن و کاهش ارزشمندی زنان در افکار عمومی شده است.

فخر رازی درباره خلقت ابتدایی آدم و حوا ذیل آیه سی‌ام از سوره بقره احادیثی را نقل می‌کند که نشان می‌دهد حضرت حوا از دنده چپ حضرت آدم خلق شده است: «أن اللّه تعالى لما أخرج إبلیس من الجنة و أسکن آدم الجنة فألقى اللّه تعالى علیه النوم ثم أخذ ضلعاً من أضلاعه من شقه الأیسر و وضع مکانه لحماً و خلق حواء منه ...» (فخر رازی، 1420: 3/ 451). فخر رازی بدون نقد و بررسی سندی و دلالی آن و عدم تعارض با مفهوم آیه، به نقل این‌گونه روایات می‌پردازد. ایشان همچنین ذیل آیه ابتدایی سوره نساء که خداوند متعال می‌فرماید: «یا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ وَ خَلَقَ مِنْها زَوْجَها ...» (نساء: 1)، به نقل اقوال علما در مورد خلقت حوا از دنده چپ آدم می‌پردازد و می‌نویسد: «در این مورد دو قول وجود دارد: اول: اکثر علما قائلند که خداوند حوا را از دنده‌ای از دنده‌های چپ قفسه سینه آدم خلق کرد. دوم: حوا را از جنس آدم خلق کرد» (فخر رازی، همان: 9/ 478). ایشان در ادامه با ترجیح نظر اول دلیل می‌آورد که اگر حوا ابتدائاً مخلوق می‌شد، باید مردم از دو نفس مخلوق می‌شدند نه اینکه از نفس واحده. سپس این‌گونه جواب می‌دهد:

ممکن است کلمه «من» برای ابتدای غایت باشد پس زمانی که ابتدای خلق و ایجاد، با آدم× واقع می‌شود، صحیح است که گفته شود: «خلقکم من نفس واحده». همچنین هنگامی که ثابت می‌شود خدا بر خلق آدم از خاک قادر است، قدرت بر خلق حوا از خاک را نیز دارد. پس چه فایده‌ای در خلقت او از دنده آدم وجود دارد (همان).

سپس در ادامه بحث، این روایت را از پیامبر اکرم’ نقل می‌کند: «إن المرأه خلقت من ضلع الرجل ....» (همان). البته ایشان در جای دیگر ذیل آیه‌ای از سوره روم که خداوند متعال می‌فرماید: «وَ مِنْ آیاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْواجاً لِتَسْکُنُوا إِلَیْها» (روم: 21).‏ نظر خود را چنین اعلام می‌کند: «قوله: مِنْ أَنْفُسِکُمْ‏ بعضهم قال: المراد منه أن حواء خلقت من جسم آدم و الصحیح أن المراد منه من جنسکم» (فخر رازی، همان: 25/ 91)؛ یعنی خلقت ازواج برای شما از جنس خودتان است. بنابراین به دلیل دیدگاه‌های متفاوتی که بیان می‌کند، نمی‌توان به نظر قطعی او درباره خلقت ابتدایی زن دست یافت.

هرچند ایشان نسبت به ادامه نسل انسان از طریق نطفه، به تصریح آیه، اذعان می‌کند که تولید نسل، چه مذکر و چه مؤنث از طریق نطفه واحد صورت می‌گیرد: «قوله تعالى: «فَجَعَلَ مِنْهُ الزَّوْجَیْنِ الذَّکَرَ وَ الْأُنْثى‏» (القیامة: 39) حیث خلق من النطفة الواحدة نوعین من البشر الذکر و الأنثى» (فخر رازی، همان: 24/ 475). بنابراین فخر رازی گاهی به خلقت اولیه زن از دنده چپ آدم، گاهی نیز به جنس انسانی نظر می‌دهد و این همان تشکیک در مسائل است که ویژگی بارز تفسیر ایشان محسوب می‌شود. اما در مورد ادامه نسل انسان چون آیات به نطفه واحده تصریح می‌کند، ایشان نیز همین نظر را ارائه می‌دهد. بنابراین با توجه به مطالبی که بیان شد می‌تواند موارد زیر را بیان نمود:

1. با دقت در آیاتی که بیانگر نوع خلقت انسان و فضیلت او بر سایر موجودات است، این نکته به دست می‌آید که جنس انسان فارغ از زن و مرد بودن، مورد نظر این آیات بوده و در هیچ یک از آنها اشاره‌ای به برتری جنسیتی به خصوص مردان بر زنان نشده است.

2. روایاتی که فخر رازی و برخی از مفسران درباره نحوه خلقت زن از دنده چپ آدم به آن استناد می‌کنند، مجعول هستند که عیناً از تورات گرفته شده و جزء اسرائیلیات محسوب می‌شود؛ گرچه روایات اهل‌بیت نیز به شدت آن را نفی می‌کنند؛ مثلاً امام صادق× درپاسخ زراره درباره این روایات و آنچه بین مردم شایع است، فرمود:

سبحان الله! خداوند بزرگ‌تر از این است. آیا کسی که این طور می‌گوید عقیده‌اش این است که خداوند قدرت نداشت که برای آدم همسری از غیر دنده او بیافریند؟ خدا میان ما و این نوع افراد حکم کند. سپس حضرت جریان خلقت آدم و حوا را شرح می‌دهد و می‌فرماید: «پس از اینکه آدم به خواب رفت، خداوند حوا را نیز از یک قطعه گل آفرید ... (صدوق، 1410: 3/ 239).

بنابراین آنچه روایات اهل‌بیت^ تأیید می‌کند، خلقت حوا از باقیمانده گل آدم× است، نه از دنده چپ او، به همین دلیل از طریق روایت صحیح نیز خلقت از دنده چپ قابل اثبات نیست. البته همان‌گونه که بیان شد، فخر رازی در این باره دوگونه سخن گفته و علاوه بر نقل این روایات در برخی موارد و تردید در آن، دیدگاه مشخصی را اتخاذ نکرده است، ولی علامه طباطبایی با اسرائیلی خواندن این روایات و استفاده از آیات دیگر، نظر قطعی می‌دهد و به خلقت مستقل حوا اشاره می‌کند. همین نکته تمایز بین دیدگاه فخر رازی و علامه طباطبایی است.

3. از نظر عقلی نیز بعید به نظر می‌رسد که خلقت حضرت حوا مغایر با خلقت حضرت آدم باشد؛ چرا که همان خدایی که قدرت دارد آدم را به صورت مستقل بیافریند، قدرت دارد که همسر او را نیز چنین بیافریند.

4. در آیه شریفه: «فَإِذا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی فَقَعُوا لَهُ ساجِدِینَ» (حجر: 29)، آمده است که خداوند متعال از روح خود در انسان دمیده است. از آنجا که روح در همه انسان‎ها یکی است و نفخه‌ای از روح الهی در او دمیده شده، همه انسان‌ها به شرافت الهی منتسب شده‌اند. پس فضیلتی از این جهت برای جنسیت خاصی نیست.

به علاوه، تذکیر و تأنیث مخصوص جسم انسان و ابزاری برای تفاوت در امور مادی است، در حالی که حقیقت انسان همان روح ملکوتی است که مذکر و مؤنث در آن معنا ندارد (جوادی آملی، 1389: 18/ 565).

2-4. فضیلت اکتسابی

نوع دوم از فضیلت، اکتسابی است که هر انسانی می‌تواند آن را کسب کرده و به کمال انسانی برسد. از نظر قرآن کریم، اموری مانند اسلام، ایمان، عبادت، عمل صالح، تقوا و علم مفاهیم ارزشی هستند که صاحب آنها دارای فضیلت و ارزشمندی خواهد شد. به همین منظور در این بخش، به بررسی آیات مربوط به این مفاهیم از منظر این دو مفسر گرانقدر به عنوان ملاک فضیلت و ارزشمندی پرداخته می‌شود.

1-2-4. فضیلت اسلام و ایمان

سلامت و سلام به معنای کنار بودن از آفات ظاهرى و باطنى آمده است (قرشی، 1371: 3/ 296). واژه «اسلام» نیز که به معنای داخل شدن در سلامت است، به دو نوع تقسیم می‌شود: یکی بدون ایمان که فقط اقرار به زبان است و نوع دوم اسلامی که علاوه بر اعتراف، اعتقاد قلبی و وفای عملی نیز باشد (همان:423). خداوند متعال هر کس را که بخواهد مورد هدایت قرار دهد، سینه او را برای پذیرش اسلام گشاده می‌کند: «فَمَنْ یُرِدِ اللَّهُ أَنْ یَهْدِیَهُ یَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ وَ مَنْ یُرِدْ أَنْ یُضِلَّهُ یَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَیِّقاً حَرَجاً» (انعام: 125).

ایمان نیز از ریشه «امن» به معنای آرامش نفس و از بین رفتن خوف آمده است (راغب اصفهانی، 1412: 91). ایمان واقعی در کلام گهربار پیامبر اکرم’ چنین تعریف شده است: «لیس الإیمان بالتمنی لکن هو ما وقر فی القلب و صدقه العمل» (نهج الفصاحه، ح 2533). آیه شریفه: «قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لکِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا وَ لَمَّا یَدْخُلِ الْإِیمانُ فِی قُلُوبِکُمْ‏ ...» (حجرات: 14)، نشان می‌دهد که ایمان و اسلام با یکدیگر متفاوت هستند و ایمان باید در قلب انسان داخل شود. بنابراین تسلیم در برابر خداوند متعال و پذیرش اسلام به عنوان آخرین و کامل‌ترین دین الهی و ایمان و اعتقاد قلبی به خداوند متعال و آنچه فرستاده، فضیلتی ارزشمند محسوب می‌شود.

1-1-2-4. دیدگاه علامه طباطبایی

یکی از آیاتی که اشتراک زن و مرد را در اسلام و ایمان به صراحت بیان می‌کند، این آیه شریفه است:

إِنَّ الْمُسْلِمِینَ وَ الْمُسْلِماتِ وَ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِناتِ وَ الْقانِتِینَ وَ الْقانِتاتِ وَ الصَّادِقِینَ وَ الصَّادِقاتِ وَ الصَّابِرِینَ وَ الصَّابِراتِ وَ الْخاشِعِینَ وَ الْخاشِعاتِ وَ الْمُتَصَدِّقِینَ وَ الْمُتَصَدِّقاتِ وَ الصَّائِمِینَ وَ الصَّائِماتِ وَ الْحافِظِینَ فُرُوجَهُمْ وَ الْحافِظاتِ وَ الذَّاکِرِینَ اللَّهَ کَثِیراً وَ الذَّاکِراتِ أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ مَغْفِرَةً وَ أَجْراً عَظِیماً (احزاب: 35).

از نظر علامه طباطبایی، در اتصاف به صفت اسلام و ایمان هیچ تفاوتی بین زن و مرد نیست. علامه طباطبایی شأن نزول این آیه را درباره اسماء بنت عمیس نقل می‌کند که چون در جریان مهاجرت، همراه همسر خود بود و سختی‌های بسیاری را متحمل شد، خواستار تساوی زنان با مردان در اجر این تلاش شد به همین دلیل این آیه نازل شد تا تساوی زنان و مردان را در اسلام و ایمان یادآوری کند (ر.ک: واحدی نیشابوری، 1411: 370). ایشان ذیل آیه شریفه چنین می‌نویسد: «مسلمون و مسلمات مردان و زنانى هستند که تسلیم دین شده باشند و اما مؤمنین و مؤمنات مردان و زنانى هستند که دین خدا را در دل خود جاى داده باشند» (طباطبایی، 1374: 16/ 470). بنابراین از نظر ایشان، قرآن کریم در اصل دینداری و اسلام و ایمان، هیچ تفاوتی بین زن و مرد قرار نداده است.

2-1-2-4. دیدگاه فخر رازی

فخر رازی درباره آیه 35 سوره احزاب چنین می‌نویسد:

لما أمرهن و نهاهن و بین ما یکون لهن و ذکر لهن عشر مراتب الأولى: الإسلام و الانقیاد لأمر اللّه و الثانیة: الإیمان بما یرد به أمر اللّه، فإن المکلف أولا یقول کل ما یقوله أقبله فهذا إسلام، فإذا قال اللّه شیئا و قبله صدق مقالته و صحح اعتقاده فهو إیمان (فخر رازی، همان: 25/ 169).

از نظر ایشان، اسلام همان انقیاد و خضوع است. پس زمانی که انسان خدا را با قلبش بشناسد و به ربوبیت و عبودیت خدا اقرار کند، تسلیم خدا شده است (همان: 11/ 229). به تصریح این آیه و اعتقاد فخر رازی، زنان نیز می‌توانند معیار فضیلت و ارزشمندی اسلام و ایمان را کسب کنند و همانند مردان به شرافت اسلام و ایمان متصف شوند.

بنابراین یکی از فضایل اکتسابی‌ای که انسان می‌تواند با قوه عقل و اختیاری که خداوند در وجود او به ودیعت نهاده به دست آورد، فضیلت اسلام و ایمان است. آنچه از آیات قرآنی به دست می‌آید، زنان نیز همانند مردان می‌توانند به فضیلت اسلام و ایمان مشرف شوند و مردان در این مورد هیچ مزیتی بر زنان ندارند. قرآن کریم، حتی در برخی موارد همانند آنچه از آسیه همسر فرعون و ایمان او سخن به میان می‌آید، برتری زنان در عرصه ایمان را به نمایش می‌گذارد و با تمثیلی بسیار زیبا از او یادآوری می‌کند: «وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِلَّذِینَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ إِذْ قالَتْ رَبِّ ابْنِ لِی عِنْدَکَ بَیْتاً فِی الْجَنَّةِ وَ نَجِّنِی مِنْ فِرْعَوْنَ وَ عَمَلِهِ وَ نَجِّنِی مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ» (تحریم: 11). خداوند متعال در خلال تمثیل این بانو و اشاره به منزلت ویژه‌ای که در ایمان و بندگی داشت، دعایی را از او نقل می‌کند که عنوان جامعی برای عبودیت اوست. خداوند متعال در این آیه زن با ایمانی را برای همه مؤمنان در طول تاریخ مثال می‌زند که در عین تحمل سختی‌های فراوان، هرگز دست از ایمان خود برنداشته و در حفظ ایمان خود استوار بود.

علاوه بر این هرجا قرآن کریم سخن از ایمان انسان‌ها به میان می‌آورد، تفاوتی در جنسیت، قائل نشده و از الفاظ عام که شامل زن و مرد شده استفاده می‌کند و می‌فرماید: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا» (انفال: 24). گاهی نیز این چنین مورد خطاب قرار می‌دهد: «وَعَدَ اللَّهُ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِناتِ» (توبه: 72) که نشان از تساوی زن و مرد در عرصه ایمان دارد.

2-2-4. فضیلت عبادت و عمل صالح

انجام عبادات و اعمال صالح، یکی دیگر از فضایل اکتسابی است. آنچه ایمان آدمی را استوار می‌کند و باعث رشد معنوی او می‌شود، عمل صالح است. به همین دلیل، غالباً هرجا سخن از ایمان آمده، عمل صالح در کنار آن ذکر شده است: «إِنَّ الْإِنْسانَ لَفِی خُسْرٍ إِلاَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ» (عصر: 2 و 3). پیامبر اکرم’ در مورد ارزش ایمان و عمل صالح می‌فرماید: «الإیمان و العمل قرینان لایصلح کل واحد منهما إلا مع صاحبه» (نهج الفصاحه، ح278). در آیات بسیاری، از تأثیر عمل صالح و پاداش آن بحث به میان آمده که در برخی موارد زن و مرد به صورت یکسان مورد خطاب قرار می‌گیرند؛ برای مثال: خداوند می‌فرماید: «وَ مَنْ یَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحاتِ مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثى‏ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِکَ یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ وَ لا یُظْلَمُونَ نَقِییرا» (نساء: 124). بنابراین انجام عمل صالح اختصاص به مردان ندارد و هر کس که مؤمن باشد و عمل صالح انجام دهد، فارغ از نوع جنسیتی وارد بهشت می‌شود.

حال دیدگاه این دو مفسر مورد بررسی قرار خواهد گرفت.

1-2-2-4. دیدگاه علامه طباطبایی

علامه طباطبایی ذیل آیه 124 سوره نساء که بیان شد، چنین می‌گوید:  

از نظر اسلام هیچ فرقى بین مرد و زن نیست، خلاف پندار قدماى اهل ملل و نحل از قبیل هند و مصر و سایر بت‏پرستان که مى‏پنداشتند زنان اصلاً عملى ندارند و اعمال صالحه آنان پاداش ندارد و نیز خلاف آنچه از یهودیان و مسیحیان به ظهور رسیده که گفته‏اند: زنان نزد خدا خوار و بى‌مقدارند؛ چون خلقتشان ناقص و اجرشان خاسر است و هرچه حرمت و کرامت هست از آن مردان است و نیز خلاف آنچه عرب جاهلیت مى‏پنداشت که آنان نیز گرفتار این عقاید خرافى بودند، ولى اسلام دو طایفه زن و مرد را یکسان معرفى نموده، فرمود: «مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثى») و چه بسا همین سر در کار بوده است و در آخر اضافه کرد: «وَ لا یُظْلَمُونَ نَقِیراً» تا جمله اول دلالت کند بر اینکه زنان نیز مانند مردان داراى مثوبت و اجرند و هیچ تفاوتی بین آن دو از جهت زیادت پاداش و نقصان آن نیست (طباطبایی، 1374: 5/ 143).

همچنان‌که در جاى دیگر به این حقایق تصریح نموده و فرموده: «فَاسْتَجابَ لَهُمْ رَبُّهُمْ أَنِّی لا أُضِیعُ عَمَلَ عامِلٍ مِنْکُمْ مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثى‏ بَعْضُکُمْ مِنْ بَعْضٍ» (آل عمران: 95)، در حالی که بیشتر امت‌هاى قدیم نیز معتقد بودند که عبادت و عمل صالح زن در درگاه خداى تعالى پذیرفته نیست (طباطبایی، 1374: 4/ 141). بنابراین آنچه علامه طباطبایی از آیات قرآن برداشت می‌کند این است که مردان در عرصه انجام عمل صالح و ثواب بر این اعمال، هیچ مزیت و فضیلتی بر زنان ندارند.

2-2-2-4. دیدگاه فخر رازی

درباره ملاک عمل صالح در ارزشمندی زن، فخر رازی بعد از آیه شریفه: «مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثى‏ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاةً طَیِّبَةً» (نحل: 97)، در ضمن این سؤال که چرا در این آیه مذکر و مؤنث ذکر شده و فایده آن چیست؟ پاسخ می‌دهد: «آیه از عبارت «من ذکر و أنثی» استفاده می‌کند تا از اینکه وعده به خیرات، مخصوص گروه خاصی باشد، دفع توهم کند» (فخر رازی، همان: 20/ 267) ایشان همچنین ذیل آیه شریفه: «فَاسْتَجابَ لَهُمْ رَبُّهُمْ أَنِّی لا أُضِیعُ عَمَلَ عامِلٍ مِنْکُمْ مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثى‏ بَعْضُکُمْ مِنْ بَعْضٍ» (آل عمران: 195)، با صراحت تصریح می‌کند:

هیچ تفاوتی بین مذکر و مؤنث در اجابت و ثواب وجود ندارد؛ چون همه در تمسک به طاعت مساوی هستند و این دلالت می‌کند بر اینکه فضل در باب دین به اعمال است، نه سایر صفات عمل‌کنندگان و اینکه برخی مذکر باشند و برخی مؤنث یا برخی از نسب خسیس باشند و برخی از نسب شریف، تأثیری در این باب ندارد (فخر رازی، همان: 9/ 470).

بنابراین ایشان نیز همانند علامه طباطبایی معتقد است: زن و مرد در فضیلت اعمال هیچ تفاوتی با هم ندارند و عمل صالح هر کس به شرط داشتن ایمان، پذیرفته می‌شود و سایر صفات مثل جنسیت یا نسب در این موضوع تأثیری ندارد.

بنابراین همان‌طور که در آیات قرآنی تصریح شده، هیچ تفاوت جنسیتی بین زن و مرد در عبادت و عمل صالح وجود ندارد و دیدگاه این دو مفسر نیز بر آن صحه می‌گذارد. با این وجود گاهی فخر رازی دیدگاه متعارضی ارائه می‌کند. همان‌طور که گذشت ایشان ذیل آیه 195سوره آل عمران، به عدم تفاوت زن و مرد در ثواب اعمال تصریح می‌کند، اما در جای دیگر چنین ادعا می‌کند:

خَلَقَ لَکُمْ‏ دلیل على أن النساء خلقن کخلق الدواب و النبات و غیر ذلک من المنافع هذا یقتضی أن لا تکون مخلوقة للعبادة و التکلیف فنقول خلق النساء من النعم علینا و خلقهن لنا و تکلیفهن لإتمام النعمة علینا لا لتوجیه التکلیف نحوهن... لم تکلف بتکالیف کثیرة کما کلف الرجل بها، و أما المعنى فلأن المرأة ضعیفة الخلق سخیفة فشابهت الصبی (همان: 25/ 91)؛ از آنجا که خلقت زن همانند خلقت چهارپایان به جهت منافع مردان است، بنابراین زن برای تکلیف و عبادت خلق نشده بلکه تکلیف آنها به جهت اتمام نعمت بر مردان است و تکالیف، متوجه خود زن نیست که این نشان می‌دهد، زن همانند بچه‎ها خلقتی ضعیف دارد.

این کلام فخررازی در واقع از یک نگاه جنسیتی پرده بر می‌دارد که از پیشینه تاریخی اعراب جاهلی نسبت به زنان نشأت می‌گیرد؛ چرا که اعراب جاهلی زنان را موجوداتی ضعیف می‌دانستند که صرفاً برای جلب منافع مردان آفریده شده‌اند. در حالی که طبق صریح آیه، همه انسان‎ها و حتی جنیان برای عبادت خداوند متعال خلق شده‌اند: «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِیَعْبُدُونِ» (ذاریات: 56) و عمومیت لفظ انسان، همه انسان‎ها را فارغ از جنسیت در بر می‌گیرد. بنابراین فخر رازی از یک سو زن و مرد را در انجام عمل صالح مساوی می‌داند و از سوی دیگر معتقد است که زنان همانند مردان به صورت مستقل مأمور به تکلیف نشده‌اند.

3-2-4. فضیلت علم و عقل

ارزش و جایگاه علم و علم‌آموزی بر کسی پوشیده نیست. آیات و روایات فراوانی وجود دارد که انسان‎ها را به کسب این فضیلت ترغیب می‌کند. در قرآن کریم آمده است: اصل و حقیقت علم نزد خداوند متعال است: «إِنَّمَا الْعِلْمُ عِنْدَ اللَّهِ» (ملک: 26) و خداوند به انسان، علم آنچه را نمی‌دانست، آموخت: «عَلَّمَ الْإِنْسانَ ما لَمْ یَعْلَم» (علق: 5). پیامبر گرامی اسلام| نیز همه مسلمانان را به شدت تشویق به علم‌آموزی کرده، می‌فرماید: «أطلبوا العلم و لو بالصین» (نهج الفصحاحه: ح227). ایشان همچنین در روایتی در تعریف عقل چنین فرمود: «عقل چیزی است که انسان با آن، نیرو، غرایز و امیال را عقال می‌کند» (کلینی، بی‌تا: 1/ 11). بنابراین عقل از منظر قرآن کریم و روایات، آن چیزی است که باعث می‌شود انسان مسائل را بهتر درک کند و از آن در جهت شناخت و نزدیکی به خداوند متعال بهره ببرد.

1-3-2-4. دیدگاه علامه طباطبایی

از نظر علامه طباطبایی علم فضیلت اختصاصی مردان نیست، بلکه زنان نیز همانند مردان می‌توانند عالم باشند. ایشان بر خلاف برخی دیگر از مفسران، معتقد است که خداوند علم را به جنس انسان آموخت، نه فقط به حضرت آدم و یا انبیای عظام؛ چرا که با توجه به ظاهر سیاق مراد از «انسان» در آیه شریفه «عَلَّمَ الْإِنْسانَ ما لَمْ یَعْلَم» (علق: 5)، جنس انسان است (طباطبایی، 1374: 20/ 550). از نگاه ایشان زن‏ از جهت کسب علم‏، وظیفه‌ای بیش از علم‏ به اصول معارف و فروع دین ندارد. اما لازمه واجب نبودن، آن است که کسب هریگ از رشته‏هاى علمى، تربیتى و امثال آن، فضلى است که خود فرد نسبت به جامعه‏اش تفضل کرده و افتخارى است که براى خود کسب نموده و اسلام هم این تفاخر را در بین زنان جایز دانسته است (همان: 2/ 412).

در مورد عقل نیز، علامه معتقد است که بین عقل زن و مرد تفاوت وجود دارد، ولی این امر دلیل بر تفضیل مردان بر زنان نیست. ایشان درباره فزونی عقل مردان می‌نویسد: «آن عقلی که در مرد بیش از زن است، فضیلتی زاید است، نه معیار فضل و مراد از فضیلت مردان، زیادتر بودن نیروی تعقل در آنهاست؛ چون حیات مرد تعقلی است و حیات زن عاطفی و احساسی» (همان: 4/ 342). بنابراین علامه طباطبایی با ارائه رویکردی جدید می‌گوید: اگر زنان نیز به کسب علم و انجام امور عقلی بپردازند، در واقع خود را به فضیلت معنوی علم مزین کرده و جامعه را نیز از آن بهره‌مند می‌کنند. همچنین زیادی عقل مردان بر زنان معیار فضیلت محسوب نمی‌شود، بلکه وسیله‌ای برای نوع زندگی آنهاست؛ چرا که مردان برای حضور در اجتماع نیازمند نوعی عقل به نام «عقل ابزاری» هستند.

2-3-2-4. دیدگاه فخر رازی

فخر رازی در تفسیر کبیر خود ذیل یکی از آیات سوره بقره، در مورد ارزش علم و فضیلت آن بحث مفصلی می‌کند و حکمت تفاوت آن را بیان می‌کند (ر.ک: فخررازی، همان: 7/ 58). ولی در این آیه کسب علم را فضیلت جنس خاصی از انسان‌ها نمی‌داند. دیدگاه اصلی فخر رازی زمانی مشخص می‌شود که ذیل آیه: «الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّساءِ بِما فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلى‏ بَعْضٍ وَ بِما أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوالِهِم»(نساء: 34)، درباره عقل و علم زنان و مقایسه آن با مردان چنین می‌نویسد: «لا شک أن عقول الرجال و علومهم أکثر، و لا شک أن قدرتهم على الأعمال الشاقة أکمل» (فخر رازی، همان: 10/ 70). ایشان این مورد را یکی از فضایل مردان بر زنان در نظر می‌گیرد و دلیل آن را پرداخت نفقه و مهریه به زنان می‌داند (همان: 71). بنابراین از نظر ایشان، مردان در علم و عقل افضل از زنان هستند. گفتنی است که این دیدگاه فقط اختصاص به فخر رازی ندارد، بلکه غالب مفسرانی مانند ابن کثیر، آلوسی و بیضاوی نیز همین نظر را دارند (ر.ک: آلوسی، 1415: 3/ 24؛ بیضاوی، 1418: 2/ 72).

آنچه از مقایسه این دو دیدگاه به دست می‌آید این است که از نظر فخر رازی، مردان از نظر عقل و علم بر زنان برتری دارند، در حالی که از نظر علامه طباطبایی آنچه در زن و مرد باعث تفاوت شده، علم آنها نیست، بلکه نوع عقلی است که هر یک از آن دو در قبال وظیفه‌ای دارند که خداوند بر عهده مردان و زنان گذاشته است. بنابراین منظور از فضیلت در آیه قوامیت مردان، فضیلت معنوی و ملاک ارزشمندی انسانی نیست، بلکه فضیلتی دنیوی است که برای انجام امور به مرد عنایت شده است.

در حقیقت، عقلی فضیلت است که باعث قرب به خداوند متعال گردد: «یعبد به الرحمان و یکتسب به الجنان» (نهج الفصاحه، ح 359). این همان عقل عملی است که باعث قرب به خدا می‌شود و زن و مرد در این نوع عقل مساوی هستند و هرگز نمی‌توان اثبات کرد که عقل مرد در این جنبه از زن بیشتر است. بله، عقل ابزاری که همان عقل علوم، عقل سیاست و عقل کار‌های اجرایی در مرد است، بیشتر از زن است، ولی عاقل بودن، در مسائل سیاسی یا اجرایی نشانه نزدیک‎تر بودن به خدا نیست (جوادی آملی، 1386: 229).

علامه طباطبایی در مورد عقل و عاطفه چنین می‌فرماید: «معلوم است که طایفه مردان به داشتن عقل نیرومندتر و ضعف عواطف، ممتاز از زنانند، و زنان به داشتن عقل کمتر و عواطف بیشتر ممتاز از مردانند» (طباطبایی، 1374: 4/ 548).

از آنجا که زن برای زندگی زناشویی و پرورش فرزندان و گرم نگه داشتن محیط خانه به این عواطف و احساسات نیاز دارد و مرد نیز برای مدیریت امور زندگی و کسب درآمد برای خانواده خود نیازمند عقل معیشتی و اقتصادی است، نمی‌توان عقل را به عنوان فضیلتی برای مردان محسوب کرد، بلکه ابزاری برای انجام تکالیف است.

4-2-4. فضیلت در احکام و دستورات الهی

شاید در ابتدای امر به نظر نمی‌رسد که احکام و اوامر الهی باعث فضیلت گروه خاصی باشد، ولی بسیاری از مفسران از جمله مفسر بزرگ اهل تسنن، فخر رازی معتقدند که جعل برخی از احکام الهی مانند نبوت و جهاد، ارث و دیه بیشتر که اختصاص به مردان دارد، باعث فضیلت مردان شده و نوعی تنقیص برای زن محسوب می‌شود. به عبارت دیگر، به دلیل نقص زن، مکلف به احکامی مانند جهاد نشده و از طرف دیگر در احکامی مانند ارث و دیه حق کمتری نسبت به مردان برای او در نظر گرفته شده است. بنابراین در این قسمت، نظر این دو مفسر بزرگ، در مورد برخی فضیلت‌ها بررسی می‌شود.

1-4-2-4. دیدگاه علامه طباطبایی

علامه طباطبایی که در نحوه خلقت، علم و عقل، قائل به برتری مردان بر زنان در نزد خداوند متعال نیست، در این قسمت نیز فضیلت در احکام را به نوع دیگری بیان می‌کند که با بقیه قراین و ساختار جامعه بشری سازگاری بیشتری دارد. ایشان ذیل آیه شریفه: «الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّساءِ» (نساء: 34)، با دیدگاهی متفاوت و رویکردی جدید در توضیح مفهوم تفضیل و نوع فضیلت مردان بر زنان چنین می‌نویسد:

تفضیل در مجهز شدن به جهازی است که با آن امر حیات دنیوی یعنی معاش بشر بهتر نظام می‌گیرد و حال مجتمع را به بهترین وجهی اصلاح می‌کند، نه اینکه مراد از آن کرامت واقعی و فضیلت حقیقی در اسلام یعنی قرب به خدای متعال باشد؛ چون از نظر اسلام برتری‌های مادی و جسمی که جز در زندگی مادی مورد استفاده قرار نمی‌گیرد و تا وقتی که وسیله به دست آوردن مقامات اخروی نشود هیچ اهمیتی ندارد (طباطبایی، 1374: 4/ 344).

بنابراین از نظر مفسر بزرگ شیعه مفهوم فضیلت در مسائل احکام بسیار متفاوت؛ آن چیزی است که مفسران اهل تسنن به آن معتقدند.

علامه طباطبایی در بیان مفهوم لغوی «قوام» به واژه‌شناسی دقیق این لفظ پرداخته، چنین می‌نویسد: «(قواّم) به معنای قیام کننده به امور کسی به صورت مبالغه است. از آن جایی که قیّم به معنای آن کسی است که مسئول قیام به امر دیگری است، کلمه قوّام نیز مبالغه در همین قیام است» (همان: 544). ایشان ذیل آیه مورد نظر (قوامیت مردان) دیدگاه جدیدی ارائه می‌دهد:

قیمومت صنف مردان بر صنف زنان در مجتمع بشرى، تنها مربوط به جهات عامه‏اى مى‏شود که زنان و مردان هر دو در آن جهات شریکند و چون جهاتى است که نیازمند به تعقل بیشتر و نیروى زیادتر است که در مردان وجود دارد، یعنى امثال حکومت و قضا و جنگ. بدون این که استقلال زن در اراده شخص و عمل فردى او خدشه‏اى بخورد. بنابراین قیمومت مرد بر زنش به این نیست که سلب آزادى از اراده زن و تصرفاتش در آنچه مالک آن است بکند و معناى قیمومت مرد این نیست که استقلال زن را در حفظ حقوق فردى و اجتماعى او و دفاع از منافعش را سلب کند (همان: 545).

از نظر ایشان تفاوت زن و مرد در عرصه احکام اسلامی تنها در مواردی است که طبیعت خود زن اقتضا می‌کند؛ همانند عهده‌داری حکومت، قضا، جهاد و مسئله ارث و حجاب و پوشش، وگرنه زن در تمامی احکام عبادی و حقوق اجتماعی شریک مرد است (همان: 2/ 411). بنابراین قیمومیت مرد بر زن در این آیه بیانگر یک نوع وظیفه و تکلیف مردان در قبال زنان است. این وظیفه حاکی از یک نوع تقسیم کار بین زن و مرد در خانواده است. در این تقسیم کار، آن کسی که بهتر می‌تواند در جامعه وارد شده و مسائل خانواده و جامعه را مدیریت کند، مرد است و آن کس که بهتر می‌تواند آرامش‌دهنده دیگری باشد و امور خانه و فرزندان را مدیریت کند، زن است.

از نظر علامه طباطبایی، احکام و اعمال هر یک از زن و مرد در واقع باعث اختصاص فضلی از جانب خداوند می‌شود. برخی از فضل‏هاى خداى متعال فضل به هر دو طایفه است: بعضى مختص به مردان و برخی مختص به زنان است. ایشان در ادامه، برای تفاوت در احکام چنین مثال می‌زند:

مثلاً مرد را از این نظر بر زن‏ فضیلت و برترى داده که سهم ارث او دو برابر زن است و زن را از این نظر بر مرد فضیلت داده که خرج خانه را از گردن زن ساقط کرده است. پس نه مرد باید آرزو کند که اى کاش خرج خانه به عهده‏ام نبود و نه زن آرزو کند که اى کاش سهم ارث من برابر برادرم بود (همان: 410).

از آنجا که اسلام مرد را از جهت تدبیر امور زندگی که ابزار عقل است، قوی‎تر از زن می‌داند و مخارج مرد را هم بیش از مخارج زن دانسته است (چون مخارج زن هم به عهده مرد است)، بدین جهت سهم الارث مردها را دو برابر زنان قرار داده است (همان: 450). بر همین مبنا علامه طباطبایی به نکته مهمی در تقسیم‌‌بندی ارث اشاره می‌کند تا فلسفه این حکم الهی روشن‎تر شود. با این تقسیم‌بندی، اسلام تدبیر دو سوم ثروت جهان را به دست مردان سپرده که حیات عقلانی دارند و اختیار یک سوم ثروت را به زنان داده است که زندگی عاطفی و احساسی دارند تا در مجموع، زندگی بهتر اداره شود. البته نتیجه این برنامه‌ریزی این می‌شود که مرد و زن در مالکیت و ثروت به عکس هم می‌شوند. مرد مالک دو سوم ثروت دنیاست و مصرف‌کننده یک سوم آن، اما زن مالک یک سوم ثروت است. ولی دو سوم آن را مصرف می‌کند (طباطبایی، 1374: 4/ 341).

بنابراین تعبیر به فضیلت در احکام ارث از نگاه علامه طباطبایی به دلیل مصلحت زن، مرد و جامعه است، وگرنه فضیلت واقعی در نزد خداوند همان ایمان، عمل، عقل و علم است.

ایشان درباره مناصب اختصاصی مردان ـ همانند قضاوت، خلافت، نبوت و امامت ـ نیز دیدگاه متمایزی دارد که شاید کمتر کسی به صراحت چنین مطلبی را بیان کند. علامه طباطبایی معتقد است: در جامعه‌ای که اسلام در آن حاکم است و هرچیزی به‌ اندازه واقعی‌اش ارزش دارد، همه رقابت‎ها بر سر فضایل انسانی است که رضایت خداوند را کسب کند. در چنین فضایی ارزش اعمالی که زنان انجام می‌دهند. هم‌طراز اعمالی است که مردان انجام می‌دهند. سپس در ادامه در مقایسه بین مناصب مردان و زنان چنین می‌نویسند:

فضیلت آن مردى که در معرکه قتال حاضر مى‏شود و با کمال سخاوت خون خود را ایثار مى‏کند، از فضیلت زنى که وظیفه شوهرداریش را انجام مى‏دهد، برتر نیست و نیز آن مرد حاکمى که سرپرستى جامعه را به عهده گرفته، چرخ زندگى جامعه را مى‏چرخاند، هیچ‏ افتخارى بر آن زن ندارد و آن مردى که بر مسند قضا تکیه زده نسبت به زنى که کودکش را ‎تر و خشک مى‏کند هیچ برترى ندارد (همو، 1378: 557).

بنابراین آنچه در دیدگاه علامه طباطبایی رویکرد جدیدی محسوب می‌شود، نگاه فراجنسیتی اوست که بی‌طرفانه به تفسیر آیات پرداخته و مراد حقیقی کلام الهی را تشریح می‌کند.

2-4-2-3. دیدگاه فخررازی

یکی از احکام الهی که اختصاص به گروه مردان دارد، قوامیت بر زنان است. در این آیه به لفظ «فضل» تصریح شده است، به همین دلیل دیدگاه مفسران در توضیح مفهوم فضیلت بسیار متفاوت است. از نظر فخر رازی فضل مرد بر زن از جهات بسیاری حاصل است که بعضی صفات حقیقی ـ مانند علم و قدرت ـ است و برخی احکام شرعی. فخر رازی در تفسیر خود ذیل آیه: «الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّساءِ بِما فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلى‏ بَعْضٍ وَ بِما أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوالِهِم» (نساء: 34) چنین می‌گوید:

فلهذین السببین حصلت الفضیلة للرجال على النساء فی العقل و الحزم و القوة، و الکتابة فی الغالب و الفروسیة و الرمی، و ان منهم الأنبیاء و العلماء، و فیهم الامامة الکبرى و الصغرى و الجهاد و الأذان و الخطبة و الاعتکاف و الشهادة فی الحدود و القصاص بالاتفاق (فخر رازی، همان: 10/ 70).

از نظر ایشان مردان به واسطه اینکه نبوت، امامت، جهاد، اذان، خطبه، اعتکاف و شهادت در حدود و قصاص در بین آنها قرار دارد، بر زنان فضیلت دارند. در حقیقت دلیل حکم قوامیت مردان بر زنان، فضیلتی است که خداوند به واسطه برخی احکام خاص، به مردان عنایت کرده است. ایشان دلیل دوم در بیان سبب این فضیلت را طبق آیه شریفه مورد بحث، ‏پرداخت نفقه به زنان می‌داند (همان).

از نظر وی و بسیاری از مفسران اهل تسنن، اختصاص برخی از احکام الهی بر مبنای فضیلت در جنس مردان است. وی در تفسیر آیه شریفه: «لِلرِّجالِ عَلَیْهِنَّ دَرَجَةٌ» (بقره: 228) چنین می‌نویسد: «بدان که فضل مرد بر زن امری معلوم است، مگر اینکه مرد فضیلت بیشتری بر زن در این امور دارد: عقل، دیه، ارث، صلاحیت در امامت، قضا و شهادت، تعدد زوجات، طلاق و...» در ادامه نیز چنین بیان می‌کند: «إذا ثبت فضل الرجل على المرأة فی هذه الأمور، ظهر أن المرأة کالأسیر العاجز فی ید الرجل» (فخر رازی، همان: 6/ 441). از آنجا که فخر رازی تفکیکی بین فضیلت دنیوی و اخروی قرار نداده، به نظر می‌رسد مقصود او و مفسران دیگر اهل تسنن این است که خداوند به واسطه احکام اختصاصی، به همه مردان فضیلتی خاص عنایت کرده که باعث نوعی برتری خاص بر زنان شده است.

در سوره نساء و مباحث مربوط به تقسیم ارث، فخر رازی معتقد است: زنان نسبت به مردان عاجزند و در ضمن سؤالی، دلایل آن را چنین بیان می‌کند:

شکی نیست که زن به دلایلی عاجزتر از مرد است اول به جهت عجز او از خروج از منزل ...، دوم به دلیل نقصان عقل او و زیادی فریب خوردنش، سوم به این دلیل که وقتی با مردان معاشرت می‌کند متهم می‌شود. پس زمانی که ثابت شد که عجز او کامل‎تر است، واجب است که نصیب او از ارث بیشتر باشد (همان: 9/ 511).

بنابراین از نظر ایشان عجز زنان به سه دلیلی که بیان شد، اکمل است و باید ارث بیشتری به آنها تعلق بگیرد در حالی که طبق حکم الهی نه تنها مساوی نیست، بلکه سهم او نصف سهم الارث مردان است. وی در پاسخ به حکمت این تفاوت چنین می‌گوید: "چون در آیه «مذکر» را بر «مؤنث» مقدم ذکر کرده با دلالت مطابقی فضیلت مردان بر زنان و با دلالت التزامی نقص زنان را می‌رساند (همان). پس یکی دیگر از دلایل فضیلت مردان بر زنان از نظر فخر رازی، بالا بودن سهم الارث مردان نسبت به زنان است. وی علاوه بر این موارد، انتصاب در مقامات دنیایی ـ مانند قضاوت و حکومت و امامت ـ را به عنوان فضیلت مردان بر زنان می‌داند. وی معتقد است: اینکه خداوند منصب‌هایی مانند قضاوت، امامت، نبوت و احکامی مانند اذان، خطبه، اعتکاف و از همه مهم‌تر جهاد را بر عهده مردان گذاشته، به دلیل فضیلتی است که به جنس مردان عنایت کرده است. غالب مفسران اهل تسنن این دیدگاه را نسبت به احکام اختصاصی مردان دارند (ر.ک: ابوحیان، 1420: 3/ 623؛ ابن کثیر، 1419: 2/ 256؛ زمخشری، 1407: 1/ 505). فخر رازی نیز از آن جمله مستثنا نیست و در همه آیات مربوط به این احکام، فضیلت دنیوی در امور ظاهری مردان بر زنان را بیان می‌کند.

همان‌طور که واضح است، تشریع احکام پیرو مصالح فردی و اجتماعی بشر است؛ چرا که خداوند متعال احکام را برای تنظیم روابط فردی و اجتماعی انسان‎ها وضع نموده است. بنابراین احکامی که به صورت اختصاصی برای گروه زنان و گروه مردان همانند ارث و دیه و جهاد در نظر گرفته شده، به جهت رعایت حال آنها و مصالح اجتماع است، نه اینکه معیاری برای فضیلت آنها باشد. هرچند ممکن است مقصود فخر رازی از فضیلت، همان فضیلت دنیوی باشد، اما به صراحت این مطلب را بیان نمی‌کند و تفاوتی در انواع فضیلت قائل نمی‌شود. در حالی که علامه طباطبایی در عبارات جامع‌تر و دقیق‎تر به این تفاوت اشاره می‌کند. در واقع دیدگاه این دو مفسر از این جهت متمایز است و توجه به این نکته را در پی دارد:

همان‌طور که گذشت، فخر رازی از بیان تفاوت در احکام بین مرد و زن به طور کلی چنین نتیجه می‌گیرد: زن همچون اسیری عاجز در دست مرد قرار گرفته و زن فقط به جهت تأمین منافع مرد آفریده شده است. در حالی که علامه طباطبایی در توضیح احکامی همانند قوامیت، جهاد و قضاوت معتقد است که به هیچ وجه استقلال زن خدشه‌دار نمی‌شود و زن از تمامی حقوق فردی و اجتماعی خود بهره‌مند می‌شود.

در بحث ارث، فخر رازی از تقدم لفظ «ذکر» بر «انثی» در آیه شریفه تفاوت ارث: «لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْنِ‏»، فضیلت مردان بر زنان را نتیجه می‌گیرد، اما علامه طباطبایی با اشاره به پیشینه عرب جاهلی در محروم کردن زنان از ارث چنین می‌گوید: «اما اینکه در هنگام بیان حکم، تعبیر دیگرى آورد: «لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْنِ ؛ براى هر مذکر دو برابر سهم مؤنث است» براى این بود که اشاره کرده باشد به اینکه رسوم جاهلیت (ارث بردن زنان ممنوع است) در اسلام باطل شده و گویا بطلان این رسم و نیز حکم خدا (ارث بردن زنان) را یک حکم معروف وا نمود کرده و فرموده: مردان مثل زنان ارث مى‏برند، ولى دو برابر. به عبارت دیگر، ارث زن را اصل در تشریع قرار داده و ارث مرد را به پیروی آن ذکر کرده است تا مردم براى فهمیدن اینکه ارث مرد چه مقدار است، محتاج باشند تا مقدار ارث زن (دختر میت) را به دست آورند، تا با مقایسه با آن، دو برابرش را به پسر میت بدهند (همو، 1378: 328).

بنابراین با بررسی دیدگاه فخر رازی از مفسران بزرگ اهل تسنن، این نتیجه به دست می‌آید که ایشان با ارائه دیدگاهی غیر دقیق در مورد آیات مختلف، به گونه‌ای تفسیر می‌کند که به نوعی برتری مردان بر زنان را در عرصه‌های مختلفی مانند خلقت، علم، عقل، عبادت و احکام را به اثبات می‌رساند و به این صورت زمینه را برای سوء استفاده مخالفان اسلام فراهم می‌سازد. در حالی که علامه طباطبایی با در نظر گرفتن ظاهر الفاظ قرآنی و با تکیه بر روایات صحیح و تفسیری دقیق، در قالب عبارات واضح و موشکافانه، زن و مرد را در کسب فضایل معنوی برای تقرب به خداوند متعال مساوی می‌داند، به طوری که هیچ شبهه‌ای برای دیگران در مورد دیدگاه اسلام درباره ارزشمندی زن ایجاد نشود.

 نتیجه

از مجموع آنچه از آیات قرآن و نظرات این دو مفسر به دست می‌آید، می‌توان چنین نتیجه گرفت:

1. آیات قرآنی در باره فضیلت در ذات انسانی هیچ‌گاه نگاه جنسیتی نداشته و تمامی آیاتی که به خلقت انسان اشاره می‌کند، در نحوه خلقت مرد و زن تمایزی قائل نشده است و اصل کرامت و شرافت را متعلق به گوهر و ذات انسان می‌داند که هر دو جنس (زن و مرد) را در برمی گیرد. اما این مطلب در نگاه فخر رازی مورد تشکیک قرار گرفته است به طوری که نظر قطعی و ثابتی در این باره بیان نمی‌کند. علامه طباطبایی با استناد به صراحت الفاظ قرآنی و روایات صحیح، معتقد به اصالت در خلقت هر دو جنس است، به طوری که هیچ فضیلتی در این باره برای جنس مرد در نظر نمی‌گیرد.

2. آیات مربوط به فضیلت اسلام و ایمان، علم و عقل، عبادت و عمل صالح و تقوا و فضایل اخلاقی نیز به صورت مطلق بیان شده و هیچ یک از آیات، فضیلت جنس خاصی را بیان نمی‌کند. اکثر مفسران اهل تسنن از جمله فخر رازی در مواردی مانند عقل، ایمان و عبادت معتقد به فضیلت دنیوی مردان بر زنان هستند، در حالی که علامه طباطبایی هیچ برتری را برای مردان در نزد خداوند نمی‌پذیرد و حتی در مورد عقل مردان نیز تفضیل را به ابزاری برای تنظیم امور زندگی معنا می‌کند.

3. در مورد فضیلت در احکامی مثل قوامیت، ارث و دیه، فخر رازی تفکیکی بین فضیلت در نزد خدا و فضیلت دنیوی قائل نشده است، در حالی که نباید فضیلت در آیه را به معنای فضیلت در نزد خدا و فضیلت معنوی معنا کرد، اما علامه طباطبایی با در نظر گرفتن تفاوت بین فضیلت دنیوی و اخروی، فضیلت در احکام را به عنوان معیاری برای برتری مردان بر زنان نمی‌داند، بلکه احکام را تابع مصالح افراد و جامعه می‌شمارد و به همین دلیل فضیلتی نیز برای گروه‌های خاص مردان یا زنان قائل نیست.

4. هر چند ممکن است دیدگاه فخر رازی و علامه طباطبایی، در اصل فضیلت و ارزشمندی دنیوی و ابزاری یکسان باشد، اما عبارات و نکات تفسیری علامه طباطبایی بسیار دقیق‎تر به نظر می‌رسد؛ زیرا هیچ شبهه‌ای در ذهن مخاطب ایجاد نمی‌کند.

5. آیات قرآنی، ملاک فضیلت در نزد خداوند و معیار ارزشمندی انسان را نه در جنسیت افراد و نه در احکام می‌داند، بلکه به کسب فضایلی مانند ایمان، علم و تقوا معرفی می‌کند، در حالی که راه برای دستیابی به آن، برای هر دو جنس انسانی هموار است.

 

کتابنامه

.................................................................................................................

قرآن کریم.

آلوسی، سید محمود، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1415ق.

ابن منظور، محمد ابن مکرم، لسان العرب،بیروت، داراحیاء تراث العربی، 1428ق.

ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، تفسیر القرآن العظیم،بیروت، دار الکتب العلمیه، 1419ق.

ابوحیان، محمد بن یوسف، البحر المحیط فی التفسیر، بیروت، دار الفکر، 1420ق.

بابویه قمی، محمد بن علی، من لا یحضره الفقیه،تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1410ق.

بیضاوی، عبدالله بن عمر، انوار التنزیل و اسرار التأویل،بیروت، دار إحیاء تراث العربی، 1418ق.

جوادی آملی، عبدالله، تفسیر تسنیم،قم، نشر اسراء، 1389ق.

ــــــــ، زن در آیینه جلال و جمال،قم، نشر اسراء، 1386ق.

حسینی دشتی، سید مصطفی، معارف و معاریف،تهران، سپید موی اندیشه، 1393.

دهخدا، علی اکبر، لغتنامه دهخدا، تهران، دانشگاه تهران، 1377.

راغب اصفهانی، حسین بن محمد، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم بیروت، دار العلم، 1412ق.

رضایی اصفهانی، محمدعلی، منطق تفسیر قرآن (2) قم، مرکز جهانی علوم اسلامی، 1385.

زمخشری، محمود، الکشاف عن حقایق التنزیل، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1407ق.

طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان،، ترجمه سید محمدباقر موسوی همدانی، قم، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، 1374.

ــــــــ، زن در قرآن قم، نشر هاجر، 1378.

عابدینی مطلق، کاظم، نهج الفصاحه قم، ندای دوست، بی‌تا.

علوی مهر، حسین، آشنایی با تاریخ تفسیر قرآن،قم، جامعة المصطفی العالمیه، 1387.

فراهیدی، خلیل ابن احمد، العین،قم، انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، 1414).

فخررازی، محمد بن عمر، مفاتیح الغیب،بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1420ق.

قرشی، سید علی‌اکبر، قاموس قرآن،تهران، دار الکتب الاسلامیه، 1371.

کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی،تهران، انتشارات االاسلامیه، بی‌تا.

مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم،بیروت، دار الکتب العلمیه.1430ق.

معرفت، محمدهادی، التفسیر و المفسرون فی ثوبه القشیب،مشهد، آستان قدس رضوی، 1426ق.

معین، محمد، فرهنگ معین،تهران، امیر کبیر، 1388.

واحدی نیشابوری، علی بن احمد، اسباب النزول القرآنی، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1411ق



*. تاریخ وصول: 11/11/1396؛ تاریخ تصویب: 12/2/1397.

**. عضو هیأت علمی جامعه المصطفی العالمیه (fallahi.ghomi@yahoo.com).

***. دانشجوی دکتری دانشگاه تهران (نویسنده مسئول) (Alizadeh62@ut.ac.ir).