نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسنده
عضو هیأت علمی و استاد گروه قرآن و حدیث دانشکده الهیات دانشگاه ایلام (mohhos313@yahoo.com).
چکیده
کلیدواژهها
|
|
قواعد تفسیری نقش مهمّی در تفسیر صحیح قرآن دارند. یکی از آن قواعد، توجه به قراین است. یکی از اقسام قراین، توجه به ویژگیهای مخاطب است. خداوند متعال در برخی از آیات، پیامبرش را با عباراتی مورد خطاب قرار داده است. برخی مفسران بدون در نظر گرفتن شخصیت والای پیامبر’ آیات مربوط به آن حضرت را به گونهای تفسیر کردهاند که با شأن آن حضرت سازگاری ندارد.
این پژوهش با استفاده از روش توصیفی– تحلیلی، تفسیر کشاف و المیزان را به صورت تطبیقی با توجه به رعایت و عدم رعایت این قاعده مورد بررسی قرار داده است. با توجه به آیات مورد بحث، نتایج این پژوهش نشان میدهد که زمخشری به این قاعده توجه نداشته و در پارهای از موارد آیات مورد نظر را به گونهای تفسیر کرده است که عصمت پیامبر را مخدوش میکند. در مقابل، علامه طباطبایی به این قاعده توجه داشته و هر گونه نسبت لغزش و خطا را از پیامبر دور ساخته است.
واژههای کلیدی: تفسیر کشاف، تفسیر المیزان، قاعده، ویژگیهای مخاطب.
دانش تفسیر، که عهدهدار کشف مراد خداوند متعال از آیات نورانی قرآن کریم است، مبتنی بر اصول، مبانی، روشها و قواعدی است که بدون آنها امکان رسیدن به هدف ممکن نیست. یکی از مباحث تأثیرگذار بر تفسیر درست آیات قرآن کریم، مبحث قواعد تفسیری است. برخی دانشمندان قواعد تفسیری را تا چهارصد قاعده بر شمردهاند. برخی نیز به چند قاعده اساسی اکتفا کردهاند؛ قواعدی مانند: رعایت ادبیات عرب، تبیین مفردات، توجه به قراین، استناد به دلایل علم یا علمی، توجه به دلالتها و ارجاع متشابهات به محکمات. حال یکی از قواعد بسیار مهم، توجه به ویژگیهای مخاطب است.
از سوی دیگر، از زمان نزول قرآن تاکنون صدها کتاب تفسیری از سوی مفسران شیعه و سنی تدوین شده است و هریک از آنها از درجه خاصی از اعتبار و ارزشمندی برخوردارند. یکی از ملاکهای ارزشیابی تفاسیر، رعایت قواعد تفسیری است، هرچند که این ارزشیابی، نیازمند بررسی دقیق آن تفاسیر است.
تفسیر کشاف زمخشری از تفاسیر مهم اهل سنّت و تفسیر المیزان از تفاسیر مهم امامیه است. درباره هریک از دو تفسیر یاد شده، تحقیقات فراوانی نوشته شده است، اما در مورد بررسی تطبیقی آن دو، مقالهای با عنوان «بررسی تطبیقی استفهام در دو سوره بقره و آلعمران از منظر علامه طباطبایی و زمخشری»، توسط داوری و جاویدنیا (1395) چاپ شده است.
این پژوهش در نظر دارد که این دو تفسیر را از جهت رعایت قاعده «توجه به ویژگیهای مخاطب» مورد بررسی و نقد قرار دهد تا از این رهگذر، درجه اعتبار آن دو از جهت رعایت و یا عدم رعایت قواعد تفسیری نیز به دست آید.
قاعده از نظر لغت به معنای اساس خانه (فراهیدی، 1410: 1/ 143)، اصل (ابنمنظور 1414: 3/ 361)، چوبی که هودج را نگاه میدارد (راغب، 1412: 1/ 679 )، چیزی که پایه و اساس برای مافوق خود باشد و بناء بر آن استوار باشد (طریحی، 1375: 3/ 129) میباشد.
در اصطلاح نیز تعاریف متعددی برای آن بیان شده است که به برخی از آنها اشاره میگردد:
در مصباح المنیر آمده است: قاعده اصطلاحاً به معنای ضابط است و ضابط به امر کلیای گفته میشود که بر تمام جزئیاتش منطبق باشد (فیومی، 1414: 510). ابن عبدالبرّ آن را به معنای قضیهای میداند که منطبق بر جزئیاتش باشد (قحطانی، 1405: 1/ 72). عثمان السّبت نیز قاعده را به حکم کلی تعریف کرده است که به وسیله آن، احکام جزئیاتش شناخته میشود (السبت، 1420: 23).
برخی گفتهاند: قاعده تفسیری، ضابطه و چارچوب کلی و برگرفته از اصول منطقی و عقلی خاصی است که مفسران آن را وضع کردهاند و برای حرکت در مسیر تفسیر از آن کمک میگیرند تا تفسیر آنها عاری از خطا یا دارای خطای کمتری باشد، مانند بنا نهادن بر قرائت معتبر.
برخی هم معتقدند: مقصود از قاعده تفسیری - که از آن تعبیر به ضابطه تفسیری نیز میشود ـ کبرای قیاس یا حکم کلیای است که به هنگام تفسیر بر امور جزئی تطبیق داده میشود (مؤدب، 1381: 30)؛ مانند قاعدۀ ارجاع متشابهات به محکمات؛ یعنی قاعدۀ کلی در برخورد با آیات متشابه برای فهم و تفسیر آنها این است که آنها را به آیات محکم ارجاع دهیم. بنابراین میتوان گفت: هر چیزی که مفسر را در چارچوب و مسیر صحیح تفسیر آیات نورانی قرآن کریم قرار دهد و او را از انحراف و خطا باز دارد، قاعده تفسیری به شمار میآید، چه آن قاعده اصولی، نحوی، عقلی یا فلسفی باشد.
کتاب تفسیر الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، تألیف ابوالقاسم محمود بن عمر خوارزمی معروف به جارالله زمخشری از مفسران اهل سنت است. وی از مفسران معتزلی مذهب قرن ششم هجری قمری است. تفسیر کشاف با رویکرد ادبی، بیانی و کلامی نگاشته شده و مورد توجه و ستایش بسیاری از دانشمندان قرار گرفته است (علوی مهر، 1384: 244). خالی بودن از بیهودهگویی، عدم استناد به اسرائیلیات، به کارگیری علم بلاغت، معانی و بیان و استفاده از روش پرسش و پاسخ، مهمترین امتیازات این کتاب تفسیری است (زرقانی، 1416: 2/ 51).
کتاب تفسیر المیزان فی تفسیر القرآن تألیف سید محمدحسین طباطبایی از مفسران شیعی قرن بیستم است. وی از دانشمندان معاصر است که در علوم مختلفی مانند: تفسیر، فلسفه، فقه، عرفان، ریاضی، خط و معماری تخصص داشته است (علوی مهر، 1384: 369). این تفسیر به روش تفسیر قرآن به قرآن و رویکرد اجتهادی نگاشته شده است که دارای امتیازات متعددی مانند: جمع بین دو شیوه تفسیر ترتیبی و موضوعی، برجسته کردن وحدت موضوعی در سورههای قرآن و وحدت سیاقی در آیات نورانی قرآن کریم است (معرفت، 1418: 2/ 471).
در اهمیت و ضروت قواعد تفسیری، همین بس که دانشمندان علوم قرآنی و نیز مفسران، پیش از ورود به تفسیر قرآن مجید در مقدمۀ تفسیرهای خود، به بحث قواعد تفسیری پرداختهاند. بهطور قطع میتوان گفت: منزلت قواعد تفسیری در فهم آیات، همچون رابطۀ قواعد منطق با اندیشه و استدلال و نیز قواعد اصول فقه در علم فقه است و همچنان که اصول فقه، فقیه را در کشف احکام خداوند از منابع، یاری میدهد و قواعد منطق، دانشمندان را از خطا در فکر و اندیشه و استدلال باز میدارد؛ قواعد تفسیری هم مفسر را در جهت کشف مفاد استعمالی و مراد خداوند از آیات قرآن یاری میدهد و او را از خطا و تفسیر نادرست باز میدارد و سبب استواری تفسیر میشود و تطبیق و اجرای صحیح آنها سبب کشف مراد واقعی متن و کلام متکلم می گردد.
با توجه به تألیف و تدوین کتابهائی درباره قواعد تفسیری از سوی دانشمندان علوم قرآنی شیعه و اهل سنت، برخی تعداد قواعد تفسیری را تا حدود 380 قاعده دانستهاند (السبت، 1420: 20). به نظر میرسد که برخی از قواعد، اهمیت بیشتری دارند؛ مانند: در نظر گرفتن قرائت صحیح، تبیین مفردات، قواعد ادبیات عرب (صرف، نحو، معانی، بیان، بدیع)، در نظر گرفتن قراین (معینه، صارفه، پیوسته لفظی و غیر لفظی و قراین ناپیوسته)، مبنا بودن «علم» و «علمی»، در نظر گرفتن انواع دلالتها، ارجاع متشابهات به محکمات، توجه به ناسخ و منسوخ و پرهیز از تفسیرهای باطنی.
مواردی که تحت عنوان قراین قرار میگیرند عبارتند از: سیاق، فضای نزول (سبب و شأن نزول، فرهنگ زمان نزول، زمان و مکان نزول)، ویژگیهای گوینده سخن، ویژگیهای موضوع سخن، مقام سخن، لحن کلام و معرفتهای بدیهی و ویژگیهای مخاطب (بابائی، 1394: 119).
چنانکه گفته شد، یکی از قراین تأثیرگذار بر فهم مراد خداوند متعال از آیات نورانی قرآن کریم، توجه به ویژگیهای مخاطب است. در برخی آیات قرآن کریم ملاحظه شده است که خداوند متعال با پیامبر اکرم’ به گونهای سخن گفته است که تناسب ظاهری با شأن و موقعیت آن حضرت را ندارد، بر این اساس توجه به قاعده مذکور، مفسر را در فهم مراد خداوند متعال کمک میکند.
قاعده مذکور بیانگر این است که مخاطب دارای ویژگیهایی است که گوینده به آن ویژگیها آگاهی دارد و از سخن خود معانی ناسازگار با آن ویژگیها را اراده نمیکند. به عبارتی، اگر سخن گوینده با قطع نظر از ویژگیهای مخاطب در معنایی ظهور داشته باشد، با توجه به آن ویژگیها ظهور از بین رفته و در معنای مناسب با ویژگیهای مخاطب ظهور پیدا میکند (رجبی، 1383: 136) برای مثال؛ هرگاه گویندهای به مخاطب خود که میداند جرمی مرتکب نشده و نخواهد شد، بگوید: «چرا چنین کردی؟» یا بگوید: «اگر چنین کنی فلان مجازات را برای تو قرار خواهم داد»، معلوم میشود که مقصود وی ملامت و تهدید مخاطب نیست، بلکه مقصود ملامت و تهدید کسی است که آن جرم را مرتکب شده یا در صدد ارتکاب آن است و از باب ضرب المثل عربی معروف «ایاک اعنی و اسمعی یا جاره؛ تو را قصد میکنم و ای همسایه تو بشنو» و فارسی: «به در میگوید تا دیوار بشنود» است (بابائی، 1394: 165).
در میان آیات نورانی قرآن کریم، آیاتی دیده میشود که پیامبر اکرم’ مورد عتاب قرار گرفته و در پارهای از موارد با لحنی تهدیدآمیز با آن حضرت سخن گفته شده است. از طرفی بر اساس دلایل و شواهد قطعی، آن حضرت دارای مقام عصمت است و این عتاب و سخن تهدیدآمیز، با آن عصمت ناسازگار است. به نظر میرسد توجه به قاعده ویژگیهای مخاطب میتواند نقش مؤثری را در فهم آن آیات و حل مشکل ناسازگاری آنها با دیگر آیات ایفا نماید. در بررسیهای صورت گرفته به دست آمد که مفسران شیعی در تفسیر این دسته از آیات به قاعده یادشده توجه ویژهای داشتهاند. اکنون باید دید آیا مفسران اهل سنت نیز به این قاعده توجه داشتهاند یا خیر؟
بر این اساس هدف این پژوهش بررسی تطبیقی تفسیر کشاف از تفاسیر مهم اهل سنت و تفسیر المیزان از تفاسیر مهم امامیه، توجه یا عدم توجه این دو مفسر بزرگ به قاعده مذکور را در ذیل آیات عتابآمیز و تهدید کننده پیامبر اکرم’ مورد ارزیابی قرار میدهد.
عَفَا اللَّهُ عَنْکَ لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ حَتَّى یتَبَینَ لَکَ الَّذینَ صَدَقُوا وَ تَعْلَمَ الْکاذِبین؛ خداوند تو را بخشید چرا پیش از آنکه راستگویان و دروغگویان را بشناسى، به آنها اجازه دادى؟! [خوب بود صبر مىکردى، تا هر دو گروه خود را نشان دهند].
زمخشری در ذیل آیۀ مذکور عبارت «عَفَا اللَّهُ عَنْکَ» را کنایه از جنایت دانسته است. بدین بیان که در صورتی عفو متصور خواهد بود که جنایتی از سوی معفو رخ داده باشد و معنای آیه این است: ای پیامبر تو مرتکب خطا شدهای و چه کار بدی انجام دادهای، همچنین وی بر اساس روایتی، به دو خطای پیامبر اشاره کرده و گفته است: دو خطایی که پیامبر مرتکب شده است عبارتند از: اجازه شرکت نکردن برخی در جهاد به دلیل بهانههای واهی در جنگ تبوک و گرفتن فدیه از اسرا در جنگ بدر (زمخشری، 1407: 2/ 274).
لازم به ذکر است که برخی از متکلمان اهل سنت مانند صاحب شرح المقاصد (تفتازانی، 1409: 5/ 59)، شرح المواقف (ایجی، 1425: 8/ 278) و شفاء العلیل فی مسائل القضاء و القدر (ابن قیم، 1417: 307) و برخی مفسران مانند: صاحب لطائف الاشارات (قشیری، بیتا: 2/ 31)، التبصره (شیرازی، 1403: 524)، اللمع فی اصول الفقه (همو، 1405: 3/ 114)، الاحکام للآمدی (آمدی، 1404: 4/ 173) و عون المعبود (عظیم آبادی، 1995: 7/ 324 ) با زمخشری در قول به صدور خطا از پیامبر’ همسو شدهاند. همچنین برخی از مفسران نیز مانند: صاحب لباب التأویل فی معانی التنزیل (بغدادی، 1415: 3/ 157)، التفسیر المنیر فی العقیده و الشریعه (زحیلی، 1418: 10/ 233)، التفسیر الواضح (حجازی، 1413: 1/ 890)، روح البیان (حقی بروسوی، بیتا ب: 3/ 441) دلالت آیۀ مذکور بر صدور ترک اولی از سوی پیامبر’ را مسلّم دانستهاند.
علامه طباطبایی در تفسیر آیه مذکور به نکات مهمی اشاره کرده است: نکته اول این که فراز «عَفَا اللَّهُ عَنْک» نقش دعا برای عفو پیامبر دارد و نظیر آیه شریفه «قُتِلَ الْإِنْسانُ ما أَکْفَرَهُ (عبس: 17) است. نکته دوم این است که اجازه ندادن پیامبر به متخلفان و قاعدین برای حاضر نشدن در جنگ، موجب رسوایی سریعتر آنها میشده است. بنابراین آیه درصدد بیان این ادعاست، نه مقصر نشان دادن آن حضرت. نکته سوم هم آن است که این آیه مصداق ضربالمثل معروف «ایاک اعنی و اسمعی یا جاره (طباطبایی، 1417: 9/ 284)؛ به در بگوید تا همسایه بشنود» است.
سپس مرحوم علامه برای مدعای خود به آیات بعدی استدلال کرده است:
لَوْ خَرَجُوا فِیکُمْ ما زادُوکُمْ إِلَّا خَبالًا وَ لَأَوْضَعُوا خِلالَکُمْ یبْغُونَکُمُ الْفِتْنَةَ وَ فِیکُمْ سَمَّاعُونَ لَهُمْ (توبه: ۴۶)؛ اگر آنها همراه شما [به سوى میدان جهاد] خارج مىشدند، جز اضطراب و تردید، چیزى بر شما نمىافزودند؛ و به سرعت در بین شما به فتنهانگیزى [و ایجاد تفرقه و نفاق] مىپرداختند؛ و در میان شما افرادى [سست و ضعیف] هستند که به سخنان آنها کاملاً گوش فرا مىدهند». در ادامه میفرماید: با توجه به اینکه در میان مسلمانان افراد سست ایمان حضور داشتند، اگر به منافقان اجازه شرکت نکردن در جنگ داده نمیشد، آنها نیز در جنگ شرکت میکردند در صف رزمندگان دو دستگی و اختلاف ایجاد میکردند (همان: ۲۸۹).
با توجه به نظریات مختلف مفسران و متکلمان، به نظر میرسد زمخشری در ذیل این آیه، به قاعده «ویژگیهای مخاطب» توجه نکرده است و بر این اساس به ساحت مقدس پیامبر اعظم’ اهانت و آن حضرت را به ارتکاب خطا و گناه متهم کرده است. به همین جهت برخی از دانشمندان اهل سنت گفتهاند: «لم یتأدب الزمخشری بأدب الله فی هذه الآیه علی عادته فی سوء الادب»؛ زمخشرى از این آیه نیز به ادب الهى مؤدّب نشده، و عادت بىادبى خود را رها ننموده است (سیوطی، 1421: 2/ 140). برخی مفسران اهل سنت ضمن ردّ قول به جواز صدور خطا و ترک اولی از پیامبر’، در صدد توجیه آیه برآمده و در پاسخ به ادعای کسانی که آیه مذکور را دال بر صدور گناه از پیامبر’ میدانند، گفتهاند: عبارت «عَفَا اللَّهُ عَنْکَ»، در جایی به کار برده میشود که مخاطب در نزد متکلم دارای احترام خاصی باشد و در محاورات عرب مرسوم است که در اینگونه موارد میگویند: «عفا الله عنک، ما صنعت فی امری؛ رضیالله عنک» و عبارت «لِمَ أَذِنْتَ» نیز که به معنای استفهام انکاری گرفته شده از دو حال خارج نیست: یا گناهی از پیامبر’ سر نزده که در این صورت این عبارت دلالت بر انکار ندارد و یا گناهی سرزده که عبارت «عَفَا اللَّهُ عَنْکَ» دلالت بر حصول عفو نمیکند و در این صورت معنا ندارد که انکار متوجه او باشد، و در نهایت میتوان گفت: این آیه دلالت بر ترک اولی از سوی آن حضرت دارد و مربوط به امور دنیوی و جنگهایی است که رخ داده است (فخررازی، 1420: 16/ 58).
وی همچنین در کتاب الاربعین فی اصول الدین آورده است: نمیتوان این آیه را بر ظاهرش حمل کرد؛ زیرا معنا ندارد که اول عفو صورت گیرد و به دنبال آن شخص عفو شده مورد توبیخ قرار گیرد (فخررازی، 1986: 2/ 166).
صاحب فتوحات مکیه نیز گفته است: «لم أذنت» سؤال از علت اذن است؛ نه توبیخ، چون عفو نمیتواند مقدمه توبیخ باشد و توبیخ نیز نشانه آن است که عفوی صورت نگرفته است (ابن عربی، 1418: 4/ 235). و در مقابل، مرحوم علامه طباطبایی به این قاعده توجه داشته و ساحت مقدس پیامبر’ را از هرگونه خطا مبرا دانسته است.
از طرفی دانشمندان و مفسران شیعه آیه مذکور را به گونهای تفسیر کردهاند که مقام عصمت پیامبر’ مخدوش نشود و برخی نیز مانند صاحب البرهان به روایتی از ابن بابویه استشهاد نمودهاند، که در آن آمده است: مأمون در جلسهای حاضر شد که حضرت علی بن موسی الرضا× نیز در آن مجلس حضور داشت. مأمون به امام رضا× عرض کرد: آیا درست است که شما میگویید انبیا^ معصومند؟ حضرت فرمود: بلی. مأمون گفت: پس مرا از آیه «عَفَا اللَّهُ عَنْکَ لِمَ أَذِنْتَ لَهُم» خبر ده. امام فرمود: «هذا مما نزل به إیاک أعنی و اسمعی یا جاره، خاطب الله تعالى بذلک نبیه’ و أراد به أمته؛ این از باب به تو میگویم و همسایه بشنو است، خداوند در این آیه پیامبرش را مورد خطاب قرار داده، اما امت پیامبر را اراده کرده است» (بحرانی 1416: 2/ 788).
وَ لَقَدْ أُوحِی إِلَیکَ وَ إِلَى الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکَ لَئِنْ أَشْرَکْتَ لَیحْبَطَنَّ عَمَلُکَ وَ لَتَکُونَنَّ مِنَ الْخاسِرِینَ (زمر: 65)؛ و قطعاً به تو و به کسانى که پیش از تو بودند وحى شده است: اگر شرکورزى حتماً کردارت تباه و مسلّماً از زیانکاران خواهى شد.
زمخشری در ذیل آیه مذکور این سؤال را مطرح کرده است: با توجه به علم خداوند مبنی بر شرک نورزیدن انبیاء و حبطنشدن اعمال آنان چگونه این خطاب نسبت به انبیا صحیح است؟ در پاسخ گفته است: خطاب به انبیا مبنی بر نهی از شرکورزیدن در آیه مذکور بر سبیل فرض است و وقتی فرض محالات صحیح است، به طریق اولی فرض غیر محال (شرک ورزیدن انبیا) محال نیست (زمخشری، 1407: 4/ 14۲).
با توجه به آنچه از وی نقل شد، به نظر میرسد صاحب تفسیر کشاف صدور گناه از سوی انبیا را محال ندانسته و برای سخن خود هیچ توجیه و تأویلی را مطرح نکرده است.
علامه طباطبایی نیز در ذیل آیه مذکور فرموده:
خطاب و نهی از شرک پیامبر اسلام’ و دیگر انبیا خطاب و نهی حقیقی است، نه صوری؛ زیرا تمام آنها مأمور به آن چیزی هستند که دیگر مردمان به آن مأمورند که از جمله آنها ایمان و شرک نورزیدن است. از طرفی عصمت انبیا مانع از اختیار آنها نیست؛ زیرا عصمت از شئون مقام علم است و منافاتی با اختیار که از شئون مقام عمل است ندارد. وی در ادامه سخن کسانی که گفتهاند این آیه از باب «ایاک اعنی و اسمعی یا جاره» است را ضعیف دانسته است (طباطبایی، 1417: 17/ 290).
تحلیل و بررسی: چنانکه ملاحظه میشود، هم مرحوم علامه و هم زمخشری این آیه را از باب «ایاک اعنی و اسمعی یا جاره» ندانستهاند، با این تفاوت که مرحوم علامه جهت منزه دانستن مقام انبیاء، دو شأن را برای آنها قائل شده است: یکی شأن عصمت که در مقام علم است و معصیت با آن صورت نمیگیرد و دیگری شأن اختیار آنها در مقام عمل است که صدور و ترک فعل ممکن است. اما صاحب تفسیر کشاف در حقیقی دانستن خطاب نهی از شرک، به هیچ توجیه و تأویلی دست نیازیده است.
بر خلاف این دو مفسر بزرگ، دیگر مفسران دربارۀ این آیه نظرات مختلفی را ارائه کردهاند که به مهمترین آنها اشاره میشود:
برخی از مفسران شیعه مانند صاحب الآصفی فی تفسیر القرآن (فیض کاشانی، 1418: 2/ 91)، صاحب متشابه القرآن و مختلفه (ابن شهرآشوب، 1369: 2/ 14)، و مفسران اهل سنت مانند: صاحب التحریر و التنویر (ابن عاشور، بیتا: 24/ 127) صاحب کشف الاسرار (میبدی، 1371: 8/ 435) گفتهاند: اگرچه مخاطب در این آیه پیامبر است، اما مراد از آن امت پیامبر میباشد.
فخر رازی نیز گفته است: جمله «لَئِنْ أَشْرَکْتَ لَیحْبَطَنَّ عَمَلُکَ»، قضیه شرطیهای است که لازم نمیآید از صدقش، صدق شرط و جزا و مانند قضیه «اگر عدد پنج زوج باشد هر آینه به دو قسم مساوی تقسیم میشود» است (رازی، 1420: 27/ 472).
برخی از مفسران مانند: صاحب الکاشف (مغنیه، 1414: 6/ 430)، زبدة التفاسیر (کاشانی، 1423: 6/ 100) گفتهاند: شرک بر انبیا محال است، اما فرض محال، محال نیست و برحذر داشتن شخصی از کاری دلیل بر وقوع آن نیست.
«وَ لَوْ لا أَنْ ثَبَّتْناکَ لَقَدْ کِدْتَ تَرْکَنُ إِلَیهِمْ شَیئاً قَلِیلا ؛ و اگر تو را استوار نمىداشتیم، قطعاً نزدیک بود کمى به سوى آنان متمایل شوى».
زمخشری در مورد سبب نزول این آیه و آیات پیش از آن به روایتی استناد کرده است مبنی بر این که قبیله ثقیف، پیروی از پیامبر’ را مشروط به معافیت از اموری مانند: پرداخت زکات، پرداخت مالیات، رفتن به جنگ، انجام رکوع و سجود در نمازهای یومیه، محترم شمردن مکه و نشکستن بت لات تا سر سال کردند. اصرار نمایندگان قبیلۀ ثقیف بر نوشتن موارد یاد شده، به ویژه معافیت از رکوع و سجود و از طرفی سکوت پیامبر و تردید کاتب معاهده، در نوشتن یا ننوشتن همۀ موارد؛ اعتراض برخی از صحابه مانند عمر را به دنبال داشت. پس از شماتت و عتاب قبیلۀ ثقیف توسط عمر، به او گفتند: ما با تو سخن نمیگوییم؛ با پیامبر سخن میگوییم که در این هنگام این آیه نازل شد (زمخشری، 1407: 2/ 683).
زمخشری پس از بیان سبب نزول آیه، تمایل پیامبر به خواستههای قبیلۀ ثقیف را مطرح کرده است (همان: 684). از مجموع سخنان وی به دست میآید که پیامبر’ به انجام همۀ موارد خواستههای قبیله ثقیف متمایل بوده و بدیهی است که تمایل پیامبر به انجام خواستههای نامعقول، خطای بزرگ است.
علامه طباطبایی در تفسیر آیه مذکور گفته است: مراد از تثبیت در عبارت «ثَبَّتْناکَ» مقام عصمت است و عبارت «لَقَدْ کِدْتَ تَرْکَنُ»، جواب لولا است و واژه «لولا» دلالت میکند بر این که پیامبر’ نه تنها نسبت به خواستههای آنان میل داشته، حتی کمتر از میل نداشته است (طباطبایی، 1417: 13/ 173)
در باره این آیه شریفه نیز از سوی مفسران شیعه و اهل سنت اقوال فراوانی مطرح شده که به مهمترین آنها اشاره میکنیم و سپس دیدگاه زمخشری را مورد بررسی و نقد قرار می دهیم.
دیدگاه مفسران: برخی مفسران با توجه به کاربرد واژۀ «لولا»ی امتناعیه گفتهاند: لولا مفید انتفای جواب شرط به ثبوت شرط است و از آنجا که در این آیه، جمله: «لَقَدْ کِدْتَ تَرْکَنُ إِلَیهِمْ شَیئاً قَلِیلا» جواب شرط و «وَ لَوْ لا أَنْ ثَبَّتْناکَ» شرط است، مفید عدم رکون و میل پیامبر به کفار و مشرکان میباشد به دلیل تثبیتی که از سوی خداوند متعال نسبت به پیامبر صورت گرفته است (ابن عاشور، 1997: 15/ 174).
شیخ مفید از دانشمندان شیعه (مفید، 1424: 1/ 33) و دمشقی حنبلی از علمای اهل سنت (دمشقی حنبلی، 1419: 3/ 68)، معتقدند که این آیه در صدد یادآوری نعمتهای خداوند بر پیامبر است، چون اولاً: آن حضرت را با علم راسخ و عصمت تثبیتکرده. ثانیاً: از طرفی اطمینان خاطری برای امت پیامبر است که پیامبرشان هرگز از مسیر حق تخطی نکرده و در مأموریت خود همواره درست و موفق عمل کرده است.
برخی مفسران اهل سنت مانند صاحب زاد المسیر (ابن جوزی، 1422: 5/ 69) و برخی مفسران شیعه مانند صاحب جوامع الجامع (طبرسی، 1377: 2/ 34)، با استناد به روایتی از ابن عباس گفتهاند: اگرچه مخاطب در آیه پیامبر است، اما از آنجا که پیامبر معصوم میباشد، مراد امت پیامبر است که مبادا به سمت کفار و مشرکان میل پیدا کنند.
تفسیری که زمخشری با استناد به سبب نزول، از آیه ارائه کرده، بیانگر نوعی تسامح و تساهل پیامبر’ نسبت به رسالت خویش و هدف از بعثت اوست؛ زیرا خواستههای قبیلۀ ثقیف با نصوص قرآنی و رسالت پیامبر در تضادّ است، برای مثال: موافقت پیامبر با قبیله ثقیف در معافیت از واجبات مسلّمی مانند جهاد در راه خدا، زکات و انجام رکوع و سجود در نمازهای یومیه و نگاه داشتن بت لات که از مظاهر شرک میباشد، با رسالت آن حضرت که ابلاغ آموزههای دین و مبارزه با شرک است در تزاحم و تضاد است و افزون بر آن معافکردن گروهی اندک از انجام تکالیف دینی موجب سستشدن پایههای دین و القای پیام خطیری همانند تسلیم شدن پیامبر در برابر خواستههای نامعقولی است که امتهای پیشین نیز از انبیای خود درخواست کردهاند.
نکتۀ دیگری که لازم است در نقد سخن زمخشری گفته شود این است که عبارت «لَقَدْ کِدْتَ تَرْکَنُ إِلَیهِم شَیئاً قَلِیلا»، دلالتی بر پذیرفتن خواستههای قبیلۀ ثقیف از سوی پیامبر ندارد، در حالیکه زمخشری میخواهد با استناد به سبب نزول آیه، پذیرش خواستههای آنان را از سوی پیامبر’ و همچنین با انعطاف آن حضرت در مقابل آنان تمایل آن حضرت به سوی قبیله ثقیف را اثبات نماید، درحالیکه علامه طباطبایی هر گونه تمایل و انعطاف پیامبر’ در مقابل خواستههای نامعقول قبیله ثقیف را منتفی دانسته است.
برخی از مفسران معاصر شیعه نیز معتقدند: خدای سبحان ساحت قدس آن حضرت را از هرگونه عیب، نقص، کژاندیشی، ادهان، ایهام، تساهل، تسامح، قصور، فتور، جهل علمی، جهالت عملی و بالاخره هرگونه رجس، رجز و پلیدی که با عصمت کبرای الهی، حجت بالغۀ خدا و خلیفۀ مطلق و بیچون و چرای خدای سبحان منافات دارد، منزه دانسته و در پرتو تثبیت الهی، تسدید ربانی و توفیق صمدانی بود که موجب شد تا وجود پیامبر| پیشنهاد مخالفان را نپذیرد، به قول فعلی و پذیرش عملی آنان نزدیک نشود و اندک گرایشی به آنها در فضای قلب مطهرش پیدا نکند و به اندک گرایش قلبی هم نزدیک نشود (جوادی آملی 1389: 38).
از بررسیهای تطبیقی به عمل آمده از کتاب تفسیر کشاف زمخشری و المیزان علامه طباطبایی در تفسیر بعضی از آیاتی که خداوند متعال، پیامبر عظیم الشأن اسلام را مورد خطاب قرار داده، به دست آمد که زمخشری به قاعدۀ «توجه به ویژگیهای مخاطب» عنایت نداشته و بر همین اساس مرتکب اشتباهاتی از جمله نسبت گناه و خطا به آن حضرت شده است؛ هرچند که نظریه او مورد رد و انکار دانشمندان اهل سنت و شیعه واقع شده است. اگر اندکی به مقام، شأن و منزلت آن حضرت که در آیات دیگری از قرآن کریم آمده، توجه میکردند و بر اساس قواعد تفسیری، به تفسیر آیات نورانی قرآن کریم میپرداختند، این اشتباهات رخ نمیداد. اما علامه طباطبایی بهدرستی عمل کرده و ضمن توجه به این قاعده، ساحت مبارک پیامبر عظیمالشأن اسلام را از هرگونه خطا و حتی میل به گناه و کمتر از آن را مبرا ساخته است.
..............................................................................................................
آمدی، علی بن محمد، الإحکام فی أصول الأحکام، بیروت، دارالکتاب العربی، چاپ دوم، 1402ق.
آملی، میرزاهاشم، مجمع الافکار، قم، چاپخانۀ علمیه، 1395ق.
ابن بطال، ابوالحسن علی بن خلف، شرح صحیح البخاری، ریاض، مکتبة الرشد، چاپ دوم، 1423ق.
ابن جوزی، ابوالفرج عبدالرحمن بن علی، زاد المسیر فی علم التفسیر، بیروت، دارالکتاب العربی، چاپ اول، 1422ق.
ابن شهر آشوب مازندرانی، محمد بن علی، متشابه القرآن و مختلفه، قم، انتشارات بیدار، چاپ اول، 1369ق.
ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، بیروت، دارصادر، چاپ سوم، 1414ق.
ابن عاشور، محمد بن طاهر، التحریر و التنویر، بیجا، بینا، بیتا الف.
ابن عربی، محییالدین، الفتوحات المکیة فی معرفة الاسرار الملکیة، لبنان، دار إحیاء التراث العربی، چاپ اول، 1418ق.
ابواسحاق شیرازی، ابراهیم بن علی، اللمع فی أصول الفقه، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ اول، 1405ق.
ایجی، میر سید شریف، شرح المواقف، قم، الشریف الرضی، چاپ اول، 1425ق.
بابائی، علیاکبر، روششناسی تفسیر قرآن، تهران، انتشارات سمت، 1387.
ــــــــ، قواعد تفسیر قرآن، قم، پژوهشکده حوزه و دانشگاه، چاپ اول، 1394ق.
بحرانی، سید هاشم، البرهان فی تفسیر القرآن، تهران، بنیاد بعثت، چاپ اول، 1416ق.
بستانی، فواد افرام، فرهنگ ابجدی، تهران، اسلامی، چاپ دوم، 1375.
بغدادی، علاءالدین، لباب التأویل فی معانی التنزیل، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، 1415ق.
تفتازانی، سعدالدین، شرح المقاصد فی علم الکلام، قم، الشریف الرضی، چاپ اول، 1409ق.
جوادی آملی، عبدالله، نزاهت قرآن از تحریف، قم، نشر اسراء، چاپ چهارم، 1389.
جوزیه، ابن قیم، شفاءالعلیل فی مسائل القضاء و القدر و الحکمه و التعلیل، بیروت، دارالجمیل، چاپ اول، 1417ق.
حجازی، محمد محمود، التفسیر الواضح، بیروت، دارالجیل الجدید، چاپ دهم، 1413ق.
حقی بروسوی، اسماعیل، تفسیر روح البیان، بیروت، دارالفکر، بیتا ب.
خوئی، سید ابو القاسم، المحاضرات فی الاصول، قم، انتشارات اسماعیلیان، قم، 1417ق.
خوئی، سید ابو القاسم، مصباح الاصول، قم، کتابفروشی داوود، 1417ق.
دمشقی حنبلی، أبوحفص عمر بن علی بن عادل، اللباب فی علوم الکتاب، بیروت، دارالکتب العلمیة، چاپ اول، 1419ق.
رازی، فخرالدین محمد بن عمر، مفاتیح الغیب، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ سوم، 1420ق.
ــــــــ، الاربعین فی اصول الدین، قاهره، مکتبه الکلیات الازهریه، چاپ اول، 1986.
راغب اصفهانی، حسین بن محمد، مفردات الفاظ القرآن، بیروت، دارالقلم، چاپ اول، 1412ق.
رجبی، محمود، روش تفسیر قرآن، قم، پژوهشکده حوزه و دانشگاه، چاپ اول، 1383.
زحیلی، وهبه بن مصطفی، «التفسیر المنیر فی العقیده و الشریعه و المنهج» بیروت دمشق، دارالفکر المعاصر، دوم، 1418ق.
زرقانی، محمد بن العظیم، مناهل العرفان فی علوم القرآن، لبنان، دار الفکر، 1416ق.
زرکشی، محمد بن بهادر، البرهان فی علوم القرآن، بیروت، دار النشر، 1391ق.
زرعی دمشقی، أبوعبدالله شمسالدین، شفاء العلیل فی مسائل القضاء والقدر والحکمة والتعلیل، بیروت، دارالفکر، 1398ق.
زمخشری، محمود، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، بیروت، دارالکتاب العربی، چاپ سوم، 1407ق.
السبت، خالد بن عثمان، قواعد التفسیر جمعا و دراسة، قاهره، دار ابن عفان،1420ق.
سیوطی، جلالالدین، الاتقان فی علوم القرآن، لبنان، دار الفکر، 1416ق.
طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، قم، دفتر انتشارات جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، چاپ پنجم، 1417ق.
طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر جوامع الجامع، تهران، انتشارات تهران و مدیریت حوزه علمیه قم، چاپ اول، 1377.
طریحی، فخرالدین بن محمد، مجمع البحرین، تهران، مرتضوی، 1375.
عسکری، حسن بن عبدالله، الفروق فی اللغة، بیروت، دارالآفاق الجدیده، چاپ اول، 1400ق.
عظیمآبادی، محمد شمس الحق، عون المعبود شرح سنن أبیداود، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ دوم، 1995.
علویمهر، حسین، آشنایی با تاریخ تفسیر و مفسران، قم، مرکز جهانی علوم اسلامی، چاپ اول، 1384.
فراهیدی، خلیل بن احمد، کتاب العین، قم، نشر هجرت، دوم، 1409ق.
فیروزآبادی، محمد بن یعقوب، القاموس فی المحیط، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، 1415ق.
فیروزآبادی شیرازی، ابراهیم بن علی، التبصرة فی أصول الفقه، دمشق، دار الفکر، چاپ اول، 1403ق.
فیض کاشانی، ملا محسن، الاصفی فی تفسیر القرآن، قم، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، چاپ اول، 1418ق.
فیومی، احمد بن محمد، مصباح المنیر، بیروت، المکتبة العلمیة، بیتا ب.
قحطانی، محمد بن عبدالله بن جابر، علوم القرآن عند ابن عبدالبر، بیروت، دارالکتب العربی، 1405ق.
قشیری، عبدالکریم بن هوازن، لطائف الاشارات، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، 1420ق.
کاشانی، ملا فتحالله، زبدة التفاسیر، قم، بنیاد معارف اسلامی، چاپ اول، 1423ق.
مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، تهران، بنگاه نشر کتاب، 1360.
معرفت، محمدهادی، التمهید فی علوم القرآن، قم، مؤسسۀ فرهنگی تمهید، 1386ش.
ــــــــ، التفسیر و المفسرون فی ثوبه القشیب، مشهد، الجامعه الرضویه للعلوم الاسلامیه، چاپ اوّل، 1418ق.
مغنیه، محمدجواد، تفسیر الکاشف، تهران، دار الکتب الاسلامیه، چاپ اول، 1424ق.
مفید، محمد بن محمد، تفسیر القرآن المجید، قم، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، چاپ اول، 1424ق.
مؤدب، سید رضا، مبانی تفسیر قرآن، قم، دانشگاه قم، 1381.
مهیار، رضا، فرهنگ ابجدی، تهران، انتشارات اسلامی، 1410ق.
میبدی، احمد بن محمد، کشف الاسرار و عدة الابرار، تهران، انتشارات امیر کبیر، چاپ پنجم، 1371.
میرزای قمی، قوانین الاصول، قم، کتابفروشی علمیة اسلامیة، 1378ق