رویکرد تطبیقی به نزول دفعی قرآن در اندیشه علامه طباطبایی و آیت‌الله معرفت *

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسندگان

1 دکتری علوم قرآن و حدیث، دانشگاه اصفهان (d.esmaely@yahoo.com).

2 سطح سه، مرکز تخصصی فاطمه الزهرا، اصفهان، خمینی شهر (mokhtary1659@yahoo.com).

چکیده

نزول دفعی قرآن کریم از مباحث مورد اختلاف و البته مؤثر در میان مفسران اسلامی است. علامه طباطبایی و آیت‌الله معرفت، از جمله قرآن‌پژوهان معاصر هستند که در این باره دو گونه استدلال نموده و نتایجی متفاوت گرفته‎اند. آیت‎الله معرفت با در نظر گرفتن این مطلب که زمان آغاز مبعث با آغاز نزول متفاوت است و اولین آیات قرآن، سه سال بعد از بعثت در ماه رمضان نازل شده، نتیجه می‎گیرد: آیه 185 سوره بقره و آیه 1 سوره قدر بر آغاز نزول قرآن دلالت دارد. اما علامه طباطبایی با مبنا قرار دادن این در هنگام بعثت، نخستین آیات وحی مطلب که بر پیامبر نازل شده و همچنین با در نظر گرفتن ظاهر آیاتی که برای قرآن دو نوع وجود (وجود ظاهری که در دسترس مخاطبان است و وجود باطنی که بر قلب پیامبر نازل شده) قائل است. نتیجه می‎گیرد: آیه 185 سوره بقره و آیه 1 سوره قدر بر نزول دفعی قرآن بر قلب پیامبر در شب قدر دلالت می‎کند. از آنجا که هر دو دیدگاه بر ظاهر آیات، قابل حمل بوده و با توجه به نقدهایی که به هر یک از دو دیدگاه وارد است، نمی‎توان به طور قطع آنها را رد و یا اثبات کرد.

کلیدواژه‌ها


 

 

£ داوود اسماعیلی دهاقانی **

£ اکرم مختاری ***

 

 

رویکرد تطبیقی به نزول دفعی قرآن در اندیشه

علامه طباطبایی و آیت‌الله معرفت *

 

 

 

 

 

 

چکیده[1]

نزول دفعی قرآن کریم از مباحث مورد اختلاف و البته مؤثر در میان مفسران اسلامی است. علامه طباطبایی و آیت‌الله معرفت، از جمله قرآن‌پژوهان معاصر هستند که در این باره دو گونه استدلال نموده و نتایجی متفاوت گرفته‎اند. آیت‎الله معرفت با در نظر گرفتن این مطلب که زمان آغاز مبعث با آغاز نزول متفاوت است و اولین آیات قرآن، سه سال بعد از بعثت در ماه رمضان نازل شده، نتیجه می‎گیرد: آیه 185 سوره بقره و آیه 1 سوره قدر بر آغاز نزول قرآن دلالت دارد. اما علامه طباطبایی با مبنا قرار دادن این در هنگام بعثت، نخستین آیات وحی مطلب که بر پیامبر نازل شده و همچنین با در نظر گرفتن ظاهر آیاتی که برای قرآن دو نوع وجود (وجود ظاهری که در دسترس مخاطبان است و وجود باطنی که بر قلب پیامبر نازل شده) قائل است. نتیجه می‎گیرد: آیه 185 سوره بقره و آیه 1 سوره قدر بر نزول دفعی قرآن بر قلب پیامبر در شب قدر دلالت می‎کند. از آنجا که هر دو دیدگاه بر ظاهر آیات، قابل حمل بوده و با توجه به نقدهایی که به هر یک از دو دیدگاه وارد است، نمی‎توان به طور قطع آنها را رد و یا اثبات کرد.

واژگان کلیدی: قرآن، نزول دفعی، نزول تدریجی، آیت‌الله معرفت، علامه طباطبایی.


مقدمه

نزول تدریجی قرآن در طول رسالت پیامبر گرامی اسلام’ امری مسلم و قطعی است، اما نزول دفعی آن مورد اختلاف قرآن‌پژوهان قرار گرفته است. برخی از مفسران نازل شدن قرآن به صورت دفعی را نپذیرفته و برای قرآن تنها یک نزول قائلند. برخی دیگر، علاوه بر نزول تدریجی، نزول دفعی قرآن نیز باور دارند. برای نمونه: از قرآن‌پژوهان معاصر، آیت‎الله معرفت منکر نزول دفعی قرآن است و علامه طباطبایی هر دو نزول (دفعی و تدریجی) را پذیرفته است. با توجه به آثار مختلف علمی و عملی‌ای که بر این دو نظریه متفرع می‎شود و نیز با توجه به جایگاه ویژه آن دو مفسر در علوم قرآن و تفسیر، در این پژوهش دیدگاه‌های ایشان مورد بررسی قرار می‎گیرد.

در این تحقیق ابتدا به بیان دیدگاه‌ها و نظرات آیت‎الله معرفت و علامه طباطبایی پرداخته شده و سپس هر دو دیدگاه، با ادله عقلی و نقلی مورد نقد و بررسی قرار گرفته است. یادآور می‌گردد در مورد کیفیت نزول قرآن و دفعی بودن نزول در شب قدر و یا آغاز آن در آن شب، مقالاتی به رشته تحریر در آمده است؛ از جمله: «نظریه‌ای درباره کیفیت نزول قرآن» از نعمت‌الله صالحی؛ «نزول دفعی قرآن شبهات و پاسخ‌ها» از علی‎اصغر ناصحیان؛ «نزول دفعی قرآن» از محمدعلی رضایی اصفهانی و مقاله «پژوهشی درباره نزول دفعی قرآن» از جعفر نکونام. افزون بر اینکه در کتاب‌های علوم قرآن نیز به بحث کیفیت نزول پرداخته شده است؛ از جمله آیت‌الله معرفت در کتاب التمهید و تاریخ قرآن خود به این بحث پرداخته و محمدکاظم شاکر نیز در کتاب علوم قرآنی، فصلی را به این بحث اختصاص داده است.

طرح مسئله

بی‌تردید آیات و سوره‌های قرآن به تدریج در طول دوران رسالت پیامبر گرامی اسلام’ نازل شده است. چنان‌که قرآن کریم می‌فرماید: «وَ قُرْآناً فَرَقْناهُ لِتَقْرَأَهُ عَلَى النَّاسِ عَلى‏ مُکْثٍ وَ نَزَّلْناهُ تَنْزِیلا (اسراء: 106)؛ و قرآنى که آیاتش را از هم جدا کردیم تا آن را با درنگ بر مردم بخوانى و آن را به تدریج نازل کردیم‏». همچنین مطابق آیات، قرآن در ماه مبارک رمضان و در شب قدر نازل شده است: «شَهْرُ رَمَضانَ الَّذِی أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآن؛ ماه رمضان ماهى که قرآن، در آن نازل شده است» (بقره: 185) و «إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْر؛ ما آن [قرآن‏] را در شب قدر نازل کردیم» (قدر: 1). از سوی دیگر، در میان شیعه مشهور است که مبعث رسول اکرم’ در ماه رجب واقع شده و اولین آیات قرآن در آن هنگام بر آن حضرت نازل گردیده است. برای جمع‌بندی این پیش‌فرض‌ها، علمای اسلام نظرات گوناگونی را مطرح کرده‎اند. برخی بین آغاز نزول قرآن و زمان بعثت تفکیک قائل شده، و بر این باورند که زمان بعثت، آیه‎ای بر پیامبر’نازل نشد و سه سال پس از آن، نخستین آیات قرآن در ماه رمضان و در شب قدر بر آن حضرت نازل گشت. آنها آیه اول سوره قدر را چنین تفسیر می‌کنند؛ یعنی بر آغاز نزول قرآن دلالت دارد.

در مقابل، برخی دیگر بر این باورند که آغاز بعثت با آغاز نزول قرآن همراه بوده، و برای جمع این آیات با مبعث، برای قرآن دو نوع نزول قائل شده‌اند. اینها در تفسیر این آیات می‎گویند: حقیقت قرآن در ماه رمضان و در شب قدر به صورت دفعی بر رسول اسلام نازل شد.

دیدگاه دوم، افزون بر این که متأثر از آیات و روایات و جمع بین آنهاست، کاربرد ماده «نزل» در دو قالب «افعال» و «تفعیل» نیز آن را تقویت نموده است؛ زیرا قرآن‌پژوهان، باب انزال را ناظر به نزول دفعی قرآن و باب تنزیل را ناظر بر نزول تدریجی آن می‎دانند و بر این باورند که هرجا نزول قرآن با لفظ انزال بیان شده، نزول دفعی قرآن مورد نظر است.

در میان قرآن‌پژوهان آیت‎الله معرفت دیدگاه نخست و علامه طباطبایی دیدگاه دوم را برگزیده و دلایلی را بیان می‎کنند که در ذیل به بررسی آنها می‎پردازیم:

دیدگاه آیت‎الله معرفت درباره نزول دفعی قرآن

آیت‎الله معرفت از جمله قرآن‌پژوهانی است که نزول دفعی قرآن را نمی‌پذیرد و ماه رمضان و شب قدر را شب آغاز نزول قرآن می‎داند. دلایل وی در شش مورد قابل تبیین است:

1. عدم تقارن نزول با بعثت

آیت‎الله معرفت در بیان این دلیل می‌گوید:

آغاز نزول قرآن با آغاز بعثت پیامبر گرامی اسلام اختلاف دارد؛ چرا که رسول خدا در بیست و هفتم ماه رجب به پیامبری مبعوث شد، اما تا سه سال مأمور به تبلیغ نبود و قرآن کریم پس از سه سال دعوت مخفیانه بر پیامبر نازل گردید (معرفت، 1390: 1/ 71).

وی در تأیید این سخن به برخی روایات استناد نموده است برای نمونه: امام صادق× فرمود: پیامبر خدا’ بعد از آمدن وحی بر ایشان از سوی خداوند تبارک و تعالی، سیزده سال در مکه ماند. سه سال از این سیزده سال دعوتشان مخفیانه بود، تا اینکه خداوند به او امر کرد: آنچه بدان مأموری با صدای بلند بیان کن. پس در این هنگام پیامبر’ دعوتش را آشکار کرد (طوسی، 1386: 217؛ صدوق، 1363: 197؛ یعقوبی، 1382: 2/ 19).

سپس ایشان با در نظر گرفتن روایاتی که مدت نزول قرآن را بیست سال می‎داند و با توجه به اینکه تا سال آخر عمر پیامبر، نزول قرآن ادامه داشته، چنین نتیجه می‎گیرد که در سه سال اول بعثت، قرآن بر پیامبر’ نازل نشده است و پس از این سه سال در ماه رمضان و در شب قدر، اولین آیات بر پیامبر نازل شد. همچنان‌که هر حادثه‎ مهمی که امتداد دارد، مبدأ شروع آن ثبت می‎شود، بر اساس جمعی از آیات قرآن، آغاز نزول آیات وحی بر پیامبر در شب قدر صورت گرفته است (معرفت، 1390: 1/ 71).

2. مفاد آیه 106 سوره اسراء

دلیل دیگر آیت‌الله معرفت، تصریح آیات بر نزول تدریجی قرآن بر پیامبر اسلام’ است. وی با استناد به این آیه می‎نویسد: بنابر تصریح آیه 106 سوره اسراء: «وَ قُرْآناً فَرَقْناهُ لِتَقْرَأَهُ عَلَى النَّاسِ عَلى‏ مُکْثٍ وَ نَزَّلْناهُ تَنْزِیلا؛ و قرآنى که آیاتش را از هم جدا کردیم، تا آن را با درنگ بر مردم بخوانى؛ و آن را به تدریج نازل کردیم‏». قرآن به صورت تدریجی بر پیامبر نازل شده است. لذا باید آیه 185 سوره بقره «شَهْرُ رَمَضانَ الَّذِی أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآن‏» و آیه اول سوره قدر «إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْر» برآغاز نزول قرآن در ماه رمضان و در شب قدر حمل گردد و بر این اساس، آیات قرآن درطول بیست سال به دنبال اسباب و شأن نزول هایی به تدریج بر پیامبر’ نازل شده است (معرفت، 1390: 1/ 78).

3.عدم خودشمولی

دلیل دیگری که آیت‎الله معرفت در تأیید دیدگاهش می‌آورد، تعبیر فعل به صورت ماضی در آیاتی است که از نزول قرآن خبر می‌دهد. وی در این باره می‎نویسد: قول خداوند که می‎فرماید: «انزل فیه القرآن» و آیات دیگری که از زمان گذشته حکایت دارد، شامل خود این آیات نمی‎شود. به عبارت دیگر، این آیات از چیز دیگری جز خود خبر می‎دهد که همان شروع نزول قرآن است.در غیر این صورت این آیات باید به صیغه مضارع یا وصف بیان می‎شد (همان: 1/ 73). توضیح اینکه این آیه خود جزء قرآن است و اگر از تمامی قرآن خبر داده که در شب قدر نازل شده است، از خود نیز خبر داده است. پس لازمه‌اش آن است که این آیه نیز در شب قدر نازل شده باشد و برای اینکه حکایت از زمان حال باشد باید به این صورت گفته می‎شد: «الذی ینزل» یا «انا ننزله». به همین دلیل، باید گفت: منظور از نزول در شب قدر، آغاز نزول بوده است، نه اینکه همه قرآن یک‌جا در این شب نازل شده است (ناصحیان، 1384: 7؛ معرفت، 1377: 38).

4. اختلاف مناسبات

آیت‎الله معرفت، مهم‌ترین دلیل بر اثبات عدم نزول دفعی قرآن را اسباب و شأن نزول‌های مختلف آیات و سوره‌ها دانسته و می‌نویسد:

مهم‌ترین دلیل بر مختلف بودن زمان‌های نزول آیات قرآن، اختلاف مناسبات آیات به حسب ظروف و انگیزه‌های گوناگون است، چرا که هر آیه‎ای به حادثه‎ای در همان زمان خودش ارتباط دارد و هر آیه‎ای به واسطه حادثه یا واقعه‎ای در زمان خاص خودش نازل شده است؛ از جمله آیه نخست سوره مجادله «قَدْ سَمِعَ اللَّهُ قَوْلَ الَّتِی تُجادِلُکَ فِی زَوْجِها وَ تَشْتَکِی إِلَى اللَّهِ وَ اللَّهُ یَسْمَعُ تَحاوُرَکُما إِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ بَصِیر؛ خداوند سخن زنى را که درباره شوهرش به تو مراجعه کرده بود و به خداوند شکایت مى‏کرد شنید [و تقاضاى او را اجابت کرد]؛ خداوند گفت‌وگوى شما را با هم [و اصرار آن زن را درباره حل مشکلش را] مى‏شنید؛ و خداوند شنوا و بیناست. یا آیه 11 سوره جمعه: «وَ إِذا رَأَوْا تِجارَةً أَوْ لَهْواً انْفَضُّوا إِلَیْها وَ تَرَکُوکَ قائِما؛ هنگامى که آنها تجارت یا سرگرمى و لهوى را ببینند پراکنده مى‏شوند و به سوى آن مى‌روند و تو را ایستاده به حال خود رها مى‏کنند. علاوه بر آن، لفظ «قالوا» و «قال» و «جاووا» و «جاء» در قرآن فراوان است که این امر بر نفی نزول دفعی قرآن دلالت دارد (معرفت، 1390: 1/ 80 و 79-73).

5. توجه قرآن به فواید نزول تدریجی

دلیل دیگر ایشان بیان فواید نزول تدریجی قرآن از سوی خداوند است. خدای متعال، خود در پاسخ اعتراض کافران نسبت به عدم نزول یکباره قرآن بر پیامبر’، از فواید نزول تدریجی سخن گفته است:

وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْ لا نُزِّلَ عَلَیْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً واحِدَةً کَذلِکَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤادَکَ وَ رَتَّلْناهُ تَرْتِیلاً؛ و کافران گفتند: «چرا قرآن یک‌جا بر او نازل نمى‏شود؟!» این به دلیل آن است که قلب تو را به وسیله آن محکم داریم، و [از این رو] آن را به تدریج بر تو خواندیم‏ (فرقان: 32)

در حالی که اگر قرآن یک‌باره نازل شده بود، مناسب بود که در پاسخ آنان به نزول یکباره قرآن اشاره شود، نه فایده نزول تدریجی آن. بنابراین از جواب اعتراض کافران روشن می‏شود که قرآن دارای نزول دفعی نبوده است (معرفت، 1390: 1/ 73).

6. نفی فایده نزول قرآن در آسمان چهارم

دلیل دیگر وی نامعقول بودن متن روایاتی است که می‌گویند: قرآن به صورت دفعی به بیت‌المعمور یا آسمان چهارم نازل شده است. وی در این باره می‎نویسد:

قرآن به صورت دفعی به آسمان دنیا و یا آسمان چهارم در بیت‌المعمور یا بیت العزه – آن‌گونه که در لسان روایات آمده - نازل شده و پس از آن در عهد رسالت به صورت تدریجی بر پیامبر’ نازل شده است. وجود بسیط قرآن در آن مکان رفیع چه فایده‎ای برای اهل آسمان و ساکنان زمین دارد (معرفت، 1386: 40). حکمت و مصلحت نزول قرآن از عرش به آسمان اول یا چهارم و قرار دادن آن در بیت‌العزه یا بیت‌المعمور چیست؟ چه حکمتی در این نقل مکان نهفته است؟ به علاوه این نزول چه سودی برای مردم یا پیامبر اسلام دارد که خداوند آن را با عظمت یاد می‎کند؟ آنچه از قرآن خواندنی است، همان آیات و سورها و معانی راه‌گشاست که در دسترس مردم قرار دارد (معرفت، 1380: 71).

وی با بیان این که شرافت ماه رمضان به نزول قرآن معهود نزد مخاطبان است، نه به امری که مردم آن را نمی‌شناسند؛ در این باره می‎نویسد:

توصیف قرآن به «هُدىً لِلنَّاسِ وَ بَیِّناتٍ مِنَ الْهُدى‏ وَ الْفُرقان؛ براى راهنمایى مردم و نشانه‏هاى هدایت و فرق میان حق و باطل» (بقره: 185)، دلالت داردکه هدایت و بیّنه بودن، مخصوص کتابی است که متداول نزد مردم است، نه کتاب مکنونی که نزد خداوند در مکان بلندی محفوظ است که چشم‌ها و دست‌ها به آن نمی‌رسد (معرفت، 1386: 39).

همچنین ایشان فرض دو وجود برای قرآن را اندیشه‎ای باطل می‌داند و می‌پرسد: انگیزه فرض دو وجود برای قرآن کریم چیست؟ وجودی نزد خداوند تعالی در کتاب مکنون که دست کسی جز پاکان به آن نمی‌رسد و عاری از تجزیه و تفصیل و برتر از حصار الفاظ و عبارات است و وجودی زمینی که به صورت تدریجی نازل شده برای هدایت مردم و لباس عربی پوشیده تا شاید مردم در مورد آن اندیشه کنند؟! (معرفت، 1386: 38).

دیدگاه علامه طباطبایی درباره نزول دفعی قرآن

علامه طباطبایی از جمله قرآن‌پژوهانی است که دو نزول دفعی و تدریجی قرآن را پذیرفته است. وی با کنار هم قرار دادن آیات قرآن و جمع بین آنها، نزول دفعی را نتیجه می‌گیرد. دلایل ایشان عبارتند از:

1. تفاوت مفهومی انزال و تنزیل

علامه طباطبایی معتقد است: هرگاه از نزول قرآن با واژه انزال تعبیر شده، ناظر به نزول دفعی قرآن است و در مواردی که با واژه تنزیل بیان شده نزول تدریجی قرآن مدّ نظر است. وی در تفسیر آیه 185 سوره بقره که می‌فرماید: «شَهْرُ رَمَضانَ الَّذِی أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ هُدىً لِلنَّاسِ وَ بَیِّناتٍ مِنَ الْهُدى‏ وَ الْفُرْقان؛ ماه رمضان ماهى است که قرآن، براى راهنمایى مردم و نشانه‏هاى هدایت و فرق میان حق و باطل، در آن نازل شده است.» می‌نویسد:

از تدبر در آیات، چنین به دست می‎آید که قرآن کریم دارای دو نزول است: یکی نزول دفعی و یکباره قرآن که در ماه رمضان و شب قدر واقع شده و دیگری نزول تدریجی که در طول بیست و سه سال دوران رسالت صورت پذیرفته است.آیاتی که می‎گوید قرآن در شب قدر نازل شده با واژه انزال آمده است، نه تنزیل. تعبیر انزال که بر نزول یکباره دلالت دارد، می‎تواند به دو لحاظ باشد: 1. نزول مجموع یا بعضی از آیات قرآن به صورت یکپارچه، هرچند که تک‌تک آیاتش به تدریج نازل شده باشد.2. قرآن ماورای فهم عادی دارای حقیقتی است که به لحاظ آن حقیقت امری واحد و غیر تدریجی است و نزولش به انزال و یک‌دفعه است نه تنزیل (طباطبایی، 1384: 2/ 20 و 21).

همچنین در تفسیرآیه نخست سوره دخان می‌نویسد:

مراد از «نازل شدن کتاب در شبی مبارک» به طوری که از ظاهر آیه «إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَةٍ مُبارَکَة» «که ما آن را در شبى پر برکت نازل کردیم‏» و از آیه «إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْر» «ما آن [قرآن‏] را در شب قدر نازل کردیم‏» و از آیه «شَهْرُ رَمَضانَ الَّذِی أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ هُدىً لِلنَّاسِ وَ بَیِّناتٍ مِنَ الْهُدى‏ وَ الْفُرْقان؛ ماه رمضان؛ ماهى است که قرآن، براى راهنمایى مردم و نشانه‏هاى هدایت و فرق میان حق و باطل، در آن نازل شده است»، استفاده می‌شود، نزول تمامی قرآن کریم است؛ چون در همه این آیات تعبیر به «انزال» شده که به معنای نازل شدن یکباره است (طباطبایی، 1384، 18/ 197)

وی در جای دیگر با استناد به این که ضمیر مفعولی «انزلناه» به قرآن برمی‎گردد، مفاد آیه را حاکی از نزول مجموع آیات در شب قدر می‌داند، نه بعضی از آیات و در ادامه نیز برداشت خود را با تعبیر «انزال» که ظاهر در اعتبار یکپارچگی است، تقویت نموده است (طباطبایی، 1384، 20/ 560)

2. آیاتی که بر دو رتبه وجودی داشتن قرآن دلالت می‌کند

علامه طباطبایی بر این باور است که بر اساس آیات، قرآن دارای دو رتبه وجودی است. وی با توجه به آیات:

الر کِتابٌ أُحْکِمَتْ آیاتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ مِنْ لَدُنْ حَکِیمٍ خَبِیر؛ الر، این کتابى است که آیاتش استحکام یافته؛ سپس تشریح شده و از نزد خداوند حکیم و آگاه (نازل گردیده) است‏ ( هود: 1)؛ حم وَ الْکِتابِ الْمُبِینِ إِنَّا جَعَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِیًّا لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ وَ إِنَّهُ فِی أُمِّ الْکِتابِ لَدَیْنا لَعَلِیٌّ حَکِیم؛ حم سوگند به کتاب مبین (و روشنگر)* که ما آن را قرآنى فصیح و عربى قرار دادیم، شاید شما (آن را) درک کنید! و آن در «أمّ الکتاب» [لوح محفوظ] نزد ما بلند پایه و استوار است (زخرف: 1 تا 4).

می‌نویسد:

قرآن قبلاً در کتاب مبینی بوده که خواندنی و عربی نبوده است و سپس لباس الفاظ عربی پوشیده تا مردم آن را بفهمند و پیش از آن در «ام الکتاب» نزد خدا مقامی بلند داشته است. این قرآنی که با الفاظ عربی در دست ماست، در حضور خداوند در «ام الکتاب» وجودی دیگر دارد که «عَلِیٌّ» است؛ یعنی فصل فصل نیست و به دلالت آیه شریفه، تفصیلی که در قرآن دیده می‎شود، بعد از مرتبه محکم و بی‌فصل بودن آن است؛ چرا که قرآن حقیقتی یگانه و معنایی واحد دارد که اجزا و فصول در آن نیست.

سپس ایشان با اشاره به آیه اول سوره قدر و آیه 185 سوره بقره می‌افزاید:

آیاتی که بر وجود قرآن در «کتاب مکنون» و یا «لوح محفوظ» دلالت دارد، ناظر به حقیقت قرآن است و همین نکته باعث می‎شود که آیه «شَهْرُ رَمَضانَ الَّذِی أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآن» و «انا انزلناه فی لیله القدر» بر نازل شدن دفعی حقیقت قرآن بر قلب رسول خدا ’در یک شب، حمل گردد؛ چنان‌که همین قرآن پس از آنکه بشری و خواندنی و مفصل شد، تدریجاً در مدت بیست و سه سال دعوت پیامبر’ نازل شده است (طباطبایی، 1384، 2/ 21 - 23).

3. آیاتی که پیامبر’ را از تعجیل در قرائت نهی می‌کند

در قرآن کریم آیاتی است که پیامبر’ را از عجله در قرائت آیات قرآن پیش از اتمام نزول آن، نهی می‌کند؛ از جمله آیه «وَ لا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ یُقْضى‏ إِلَیْکَ وَحْیُه‏؛ پس نسبت به [تلاوت] قرآن عجله مکن، پیش از آنکه وحى آن بر تو تمام شود» (طه: 114) و آیه «لا تُحَرِّکْ بِهِ لِسانَکَ لِتَعْجَلَ بِه؛ زبانت را بخاطر عجله براى خواندن آن (قرآن‏) حرکت مده» (قیامت: 16). علامه طباطبایی مضمون این آیات را دلیلی بر نزول دفعی قرآن می‌داند و در این باره می‌نویسد:

وجه تأیید این نظر آن است که اگر رسول خدا’ قبل از تمام شدن آیه و یا چند آیه ای که مثلاً الآن جبرئیل آورده، علمی به بقیه آن نداشت، چه معنایی دارد که خداوند او را از عجله در خواندن قبل از تمام شدن وحی نهی کند؛ پس معلوم می‌شود قبل از تمام شدن وحی هم آن جناب آیه را می‌دانسته است (طباطبایی، 1384: 14/ 301).

همین امر خود دلیلی بر نزول دفعی قرآن، پیش از نزول تدریجی آن است؛ چرا که قرائت پیامبر قبل از اتمام وحی نمی‌تواند معنایی جز آگاهی ایشان نسبت به آیات وحی داشته باشد.

ارزیابی دلایل آیت‎الله معرفت

1. روایات مربوط به سه سال دعوت مخفیانه، بر عدم نزول قرآن در سه سال آغاز نبوت دلالت ندارد و صرفاً برمخفی بودن سه سال اول از دعوت پیامبر’ دلالت دارد. همچنین قطع شدن وحی بر پیامبر’ که برخی از قرآن‌پژوهان از آن با عنوان دوره فترت یا انقطاع وحی یاد کرده‎اند، امری مسلم و قطعی نیست، تا با استناد به آن، آغاز نزول قرآن از آغاز بعثت جدا گردد. همچنین مسئله نزول قرآن مسئله مهمی است، ولی در میان احادیث فراوانی که در مورد نزول قرآن در شب قدر از طریق شیعه و اهل سنت بیان شده، حتی در یک حدیث هم تعبیری مانند «بدء انزال القرآن من لیلی القدر» وارد نشده است، در حالی‌که اگر مقصود از نزول قرآن در شب قدر، آغاز نزول بود باید تعبیری که گویای آن باشد در احادیث یا روایات صحابه یافت می‌شد (رضایی، 1383: 5). این در حالی است که در آنها تعبیر «نزل القرآن جملة واحدة» که بر نزول دفعی قرآن دلالت دارد، دیده می‌شود.

2. آیت‎الله معرفت با استناد به روایات، بر این باور است که بعثت پیامبر’در بیست و هفتم ماه رجب صورت پذیرفته و نیز با اعتقاد به این که در شب بعثت، آیات آغازین سوره علق بر پیامبر’ نازل شده است - که البته به نظر ایشان نه به عنوان آیات قرآن - و نیز در همان سال‌های آغاز نبوت، رسول خدا’ با علی، جعفر، زید و خدیجه نماز می‎خواندند و بر اساس قول پیامبر’ که فرمود: «لا صلوة الا بفاتحة الکتاب»، سوره حمد نیز در روزهای آغازین بعثت بر ایشان نازل شده است (معرفت، 1390: 1/ 67 و 71، معرفت، 1377: 32). پس اولاً: نمی‌توان پذیرفت که آیه 185 سوره بقره و آیه نخست سوره قدر بر آغاز نزول قرآن، آن هم سه سال پس از بعثت دلالت دارد؛ ثانیاً: این سخن که آیات آغازین سوره علق در شب مبعث بر پیامبر اسلام’ نازل شده، اما نه به عنوان آیات قرآن، چه معنایی دارد؟ در حالی که علاوه بر غیر مستند بودن سخن ایشان، از آیات قرآن نیز نمی‌توان چنین استنباطی داشت.

همچنین ظاهر آیه شریفه «شهر رمضان الذی انزل فیه القرآن» یا بر نزول کل قرآن دلالت دارد یا بر ابتدای آن، اما روایات وارد شده در این زمینه - که در آن سخن از نزول قرآن به بیت‎المعمور است - با ظهور اول بیشتر مطابقت دارد (جعفری، بی‌تا: 1/ 463) و برخی معتقدند که ظهور این آیه تنها بر نزول تمامی قرآن در ماه رمضان دلالت دارد، نه ابتدای آن (جوادی آملی، 1387: 9/ 333). برای اینکه بگوییم همه قرآن در ماه رمضان نازل شده، احتیاج نیست آیه را حمل بر مجاز کنیم، اما اگر بگوییم آغاز نزول در ماه رمضان بوده، باید مفاد آیه بر مجاز حمل گردد و کلمه «قرآن» در آیه، بر بعضی از اجزای آن اطلاق شود (فخر رازی، 1420: 5/ 252). همچنین در آیه نخست سوره قدر ظاهر فعل انزل و ضمیر مفعولی منصرف به قرآن کامل است و ظرف «فی لیلة القدر» اشاره به این مطلب دارد که قرآن یکباره در شب قدر نازل شده است؛ چرا که اگر مقصود خبر از آغاز نزول قرآن بود، تعبیر «من لیلة القدر» مناسب‌تر می‌نمود (طالقانی، 1362: 4/ 192). در مقابل، برخی این‎گونه استدلال می‌کنند که چون تدریجی بودن نزول قرآن بدیهی و معلوم است، خود قرینه قطعی است بر اینکه آیه اول سوره قدر و آیات مشابه آن، نزول اولین قسمت از قرآن یعنی شروع آن را گوشزد می‌کنند (صالحی، 1369: 75).

رضایی اصفهانی، قرآن‌پژوه معاصر، در مورد آیات 185 سوره بقره و آیه 1 سوره قدر می‌گوید: از آنجا که واژه «قرآن» گاهی به بخشی از قرآن و گاهی به کل آن اطلاق می‌شود، بنا به ظاهر آیه «شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِى أُنزِل َفِیهِ الْقُرْءَان» و آیه «إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فىِ لَیْلَةِ الْقَدْرِ» دو احتمال وجود دارد:

1. نزول بخشی از قرآن در ماه رمضان و شب قدر؛ 2. نزول کل قرآن در ماه رمضان و شب قدر.

وی در ادامه با نفی احتمال اول می‌نویسد:

آیه یاد شده، بیانگر اهمیت ماه مبارک رمضان و شب قدر است و طبعاً نزول چند آیه یا یک سوره در سایر ماه‌ها و ایام نیز بسیار اتفاق افتاده، ولی نشانه اهمیت آنها شمرده نشده است. همچنین احتمال دوم، با ظهور آیات «حم وَ الْکِتَابِ الْمُبِین؛ حم سوگند به این کتاب روشنگر» و «إِنَّا أَنْزَلْناهُ فی ‏لَیْلَةٍ مُبارَکَةٍ إِنَّا کُنَّا مُنْذِرینَ؛ ما آن را در شبى پر برکت نازل کردیم؛ ما همواره انذارکننده بوده‏ایم!» به خوبی تأیید می‌گردد؛ زیرا ضمیر در «أَنْزَلْناه» به «الکتاب المبین» که بدان سوگند یاد شده است، برمی‌گردد. بدیهی است که آنچه بدان سوگند یاد شده، مجموع کتاب آسمانی اسلام است، نه چند آیه یا یک سوره از آن؛ به ویژه این که به بخشی از قرآن، «الکتاب المبین» گفته نمی‌شود.

وی این برداشت را از موارد کاربرد واژه «کتاب» در آیات قرآن استنباط می‌کند و با استناد به برخی آیات از جمله: «ذلِکَ الْکِتابُ لارَیْبَ فیهِ هُدىً لِلْمُتَّقینَ؛ آن کتاب با عظمتى است که شک در آن راه ندارد؛ و مایه هدایت پرهیزکاران است.» ‏(بقره: 2) «هذا کِتابٌ أَنْزَلْناهُ مُبارَکٌ ‏فَاتَّبِعُوه؛ و این کتابى است پر برکت، که ما (بر تو) نازل کردیم؛ از آن پیروى کنید، و پرهیزگارى پیشه نمائید، باشد که مورد رحمت (خدا) قرار گیرید» (انعام: 155) و «قَدْ جاءَکُمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ وَ کِتابٌ مُبین؛ از طرف خدا، نور و کتاب آشکارى به سوى شما آمد.» (مائده: 15)؛ نتیجه می‌گیرد که درآیات یاد شده، واژه «کتاب» ناظر به تمام قرآن است (رضایی، 1383: 10). به عقیده وی طبق این آیات می‌توان نتیجه گرفت که قرآن دارای نزول دفعی نیز بوده است.

3. در مورد تعبیر فعل ماضی در قرآن باید گفت: این تعبیرات در قرآن با زمان نزول تدریجی آیات بر پیامبر’ متناسب است؛ چه اینکه در این مرحله از نزول، آیات قرآن در قالب الفاظ به پیامبر’ وحی می‏شد، تا به واسطه ایشان بر مردم تلاوت شود. از این‌رو براساس روایات، نزول دفعی قرآن کریم به بیت‌المعمور در گذشته رخ داده و نزول تدریجی‌اش پس از آن بوده است. پس طبعاً در آیاتی که از نزول دفعی قرآن کریم خبر می‏دهد، باید تعبیر ماضی به‌کار گرفته شود. بنابراین تعبیر این‌گونه آیات با دیدگاه نزول دفعی قرآن سازگار است و این اشکال، تنها در صورتی متصور است که بگوییم: تعبیرات قرآن متناسب با زمان نزول دفعی انشا شده است. ولی از آنجا که به هنگام نزول دفعی، قرآن کریم در قالب الفاظ به پیامبر’ القا نشده و کسی مورد خطاب قرار نگرفته است، به‌کار بردن تعبیرات مناسب آن زمان، امری عبث و نامعقول خواهد بود (ناصحیان، 1384: 7).

4.اگر نزول دفعی قرآن به معنای نزول یک‌باره قرآن، آن هم در قالب الفاظ بر پیامبر’ باشد؛ به طوری که همه خطاب‌های قرآن در آغاز بعثت نسبت به پیامبر’ و سایر مسلمانان محقق شده باشد، وجود اسباب و شأن نزول‌های مختلف می‎تواند این نوع نزول را با تردید مواجه سازد، ولی آنچه راجع به نزول دفعی قرآن در احادیث مطرح است، نزول دفعی قرآن به بیت‌المعمور و یا بیت‌العزی است که نه تنها ظاهر آنها از سوی مفسران پذیرفته نشده، بلکه برخی مفسران مانند علامه طباطبایی، آن را به نزول دفعی حقیقت قرآن بدون قالب لفظی بر قلب پیامبر’ تأویل کرده‌اند، در حالی‌که نزول یکباره قرآن بر پیامبر’ در قالب الفاظ پذیرفتنی نیست و دلیلی هم بر آن وجود ندارد و کسی هم بدان ملتزم نشده است. پس بر این اساس پیش از مرحله نزول تدریجی قرآن، پیامبر’ با آیات قرآن مورد خطاب قرار نگرفته است. بنابراین، اشکال یاد شده بی‌مورد است (رضایی، 1383: 8).

5. در نقد دلیل دیگر ایشان مبنی بر توجه قرآن به فواید نزول تدریجی، می‌توان گفت: با توجه به آشکار بودن نزول تدریجی قرآن، آیه مورد استناد (آیه 32 فرقان)، صرفاً در مقام بیان فایده نزول تدریجی بوده و نسبت به نزول دفعی، ساکت است و از آنجا که اثبات شی‏ء نفی ماعدا نمی‏کند، بین وجود نزول تدریجی و عدم نزول دفعی ملازمه‌ای نیست. از سوی دیگر، بر فرض دلالت آیه مزبور بر عدم نزول دفعی قرآن، این دلالت در قالب الفاظ است، نه عدم نزول دفعی آن به بیت‌المعمور یا عدم نزول معارف و حقایق آن بر قلب آن حضرت؛ زیرا اعتراض کافران، سؤال از نازل نشدن یکباره تمام قرآن در قالب الفاظ بر پیامبر’ بود. روشن است که پذیرش عدم نزول دفعی قرآن در قالب آیات و سور با پذیرش نزول دفعی آن به بیت‌المعمور یا نزول معارف آن بر قلب پیامبر’ تعارض ندارد (ناصحیان، 1384: 9).

6. در پاسخ به دلیل دیگر ایشان (نفی فایده نزول قرآن در آسمان چهارم)، باید گفت: احادیث هم مانند قرآن کریم محکم و متشابه دارد و اشاره و رمز در میان احادیث بسیار شایع است، به ویژه در مثل این حقایقی که فهم بشر از درک آن عاجز است؛ مانند لوح، قلم، بیت‌المعمور و... لاجرم بر هر دانشمندی لازم است که برای به دست آوردن معنای واقعی کلام، سعی کند قراین کلام را به دست آورد (طباطبایی، 1384: 2/ 40) همچنین در قرآن و احادیث، گاه مطالبی است که با فهم و تعقل عادی بشر درک نمی‌شود. قرآن کریم در موارد فراوانی از امور ماورای طبیعت سخن گفته است که فهم بشر از درک آن عاجز است؛ اما نمی‎توان چیزی را که حکمت و مصلحت آن روشن نیست انکار کرد. اینکه حکمت نزول دفعی قرآن برای عامه بشر و در مرتبه برتر آن برای پیامبر اکرم’ قابل درک نباشد، مجوز انکار چنین نزولی نیست، همان‌گونه که راز بسیاری از حقایق در عالم تکوین و تشریع بر ما پوشیده است.

دیگر این که هادی و راهنما بودن قرآن که در آیه 185 سوره بقره نیز به آن اشاره شده، وصف شأنی قرآن است، نه فعلی آن؛ زیرا قرآن طبق این آیه، هادی و راهنمای تمام ابنای بشری، تا آخرین دوره حیات است و این معنا با وصف فعلی بودن «هدی للناس» سازگار نیست؛ زیرا وصف مزبور حتی پس از نزول قرآن و اوج دعوت پیامبر و هدایت قرآن نیز به فعلیت نرسید؛ چه اینکه فعلیت هدایت تنها نسبت به برخی از کسانی بود که در آن عصر زندگی می‌کردند و تعالیم قرآن به آنها رسیده بود. بنابراین حتی اگر نزول قرآن در ماه رمضان و شب قدر را نزول بر قلب پیامبر’ بدانیم، باید «هدیً للناس» وصف شأنی قرآن باشد؛ زیرا در این فرض نیز هادی بودن قرآن نسبت به تمام افراد بشر فعلیت ندارد. از این‌رو باید ملتزم شویم که این وصف، وصف شأنی قرآن کریم است. در این صورت، وصف مزبور در حال وجود قرآن در بیت‌المعمور نیز متحقق است (رضایی، 1383: 8).

همچنین در تبیین فایده نزول قرآن به آسمان چهارم می‌توان گفت: هرچند این امر، چندان برای ما روشن نیست، ولی یقیناً بنا به مصلحت و اقتضای حکمت الهی صورت گرفته است و از حیث مقدمه بودن برای آغاز نزول تدریجی، مبارک و ارزشمند است. چنان‌که بسیاری از امور عالم با طی مراحلی صورت می‌گیرد، نزول قرآن به بیت‌المعمور نیز یک مرحله از مراحل نزول آن است. در عین حال ناآگاهی ما از حکمت و فایده این امر، مجوزی برای انکار آن نیست (همان: 9).

نقد و بررسی دیدگاه علامه طباطبایی

1. برای بررسی دیدگاه اول ایشان باید ابتدا معنای دو واژه انزال و تنزیل مشخص گردد. فیروزآبادی معتقد است: "نَزَّلَهُ" و"اَنزَلَهُ" و "اٍستَنزَلَهُ" بر یک معنا دلالت دارند، اما "تَنَزَّلَ" برای نزول تدریجی به کار می‌رود (فیروزآبادی، 1412: 4/ 76).

2. اما ابن منظور می‎نویسد: "تَنَزَّلَهُ" و "اَنزَلَهُ" و"نَزَّلَه"به یک معناست. او از ابوعمرو نقل نموده که بین" نَزَّلَ "و" اَنزَلَ "فرق می‎گذاشته، ولی وجه این فرق را بیان نکرده است. به علاوه، هم‌معنایی" نَزَّلَ "و "اَنزَلَ " را به برخی دیگر از لغویون نسبت داده و تصریح نموده است که از نظر ایشان "نَزَّلَ"مفید تکثیر است (ابن منظور، 1988: 11/ 686).

البته برخی دیگر از لغت‌پژوهان با استناد به سخن بعضی از مفسران معتقدند: انزال برای نزول دفعی و تنزیل برای نزول تدریجی به کار می‌رود (الجزائری، 1373: 57).

راغب اصفهانی بر این باور است که تنزیل به مواردی اختصاص دارد که نزول به صورت تدریجی و یکی پس از دیگری است، ولی انزال عام است؛یعنی هم بر فرود آمدن چیزی به صورت تدریجی و هم به صورت دفعی قابل اطلاق است (راغب، 1423: 489).

مصطفوی در مورد معنای این دو واژه می‎نویسد: در انزال، جهت صدور فعل از فاعل مورد توجه قرار می‌گیرد و در تنزیل، مفعول و متعلق آن. انزال به لحاظ جهت صدور فعل از فاعل و تنزیل به لحاظ جهت وقوع فعل است (مصطفوی، 2009: 12/ 96).

با بررسی نظرات لغت‌پژوهان می‌توان گفت: اختلاف انزال و تنزیل در دلالت آن بر تحقق تدریجی یا دفعی فعل، مسلّم و قطعی نیست و تنها در برخی از کتب لغت، آن هم با استناد به قول بعضی از مفسران، چنین مطلبی بیان شده است. در حالی که منابع اصیل و معتبر لغوی بر عدم اختلاف معنا بین انزال و تنزیل تصریح کرده‎اند؛ چرا که انزال از باب افعال و تنزیل از باب تفعیل، هر دو به معنای مطلق نازل کردن است و معنای تدریجی و دفعی جزء مفهوم هیچ‌یک نیست. بنابراین دفعی بودن نزول یا تدریجی بودن آن باید از قراین و سیاق آیات فهمیده شود، در حالی که در قرآن کریم هم انزال از باب افعال به معنای نزول تدریجی استعمال شده و هم تنزیل از باب تفعیل به معنای نزول دفعی به کار رفته است. از جمله در آیه: «وَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماء؛ و از آسمان آبى فرو فرستاد» (بقره: 22) که با توجه به تدریجی بودن نزول باران از آسمان، انزال در آیه به معنای نزول تدریجی است؛ همچنین در آیه: «یسْئَلُکَ أَهْلُ الْکِتابِ أَنْ تُنَزِّلَ عَلَیْهِمْ کِتاباً مِنَ السَّماء؛ اهل کتاب از تو مى‏خواهند تا کتابى از آسمان (یک جا) بر آنها نازل کنى» (نساء: 153) در این آیه نیز تنزیل در معنای نزول یکباره به کار رفته است.

همچنین بررسی موارد کاربرد تنزیل و انزال در قرآن نشان می‌دهد که اختصاص کاربرد انزال به نزول دفعی و تنزیل به نزول تدریجی پذیرفتنی نیست ؛زیرا گاه این دو تعبیر به جای هم به کار رفته‌اند از جمله در آیه: «وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْ لا نُزِّلَ عَلَیْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً واحِدَةً کَذلِکَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤادَکَ وَ رَتَّلْناهُ تَرْتِیلا؛ و کافران گفتند: چرا قرآن یک جا بر او نازل نمى‏شود؟! این به خاطر آن است که قلب تو را به وسیله آن محکم داریم، و (از این رو) آن را به تدریج بر تو خواندیم‏» (فرقان: 32؛ شاکر، 1388: 141). پس نمی‌توان با تکیه بر این استدلال قائل به نزول دفعی قرآن شد.

2. با توجه به اینکه باید در فهم آیه آن را در همان فضا و زمانی که نازل شده ارزیابی کنیم، می‌توان گفت: سوره قدر که با لفظ انزال بیان شده، در مکه و خطاب به مشرکان مکه در همان اوایل بعثت پیامبر| نازل شده است. طبق روایات ترتیب نزول، این سوره بیست و پنجمین سوره است. لذا باید در همان اوایل بعثت نازل شده باشد. بی‌تردید آن چیزی که آنها شاهد بودند، این بوده است که 25 سوره از سوره‌های قرآن موجود، بر پیامبر’ نازل شده است؛ نه کل قرآن موجود و نه اجمال یا روح آن. حال وقتی خطاب به آنان گفته می‌شود: «ما قرآن را در شب قدر نازل کردیم»، چه معنایی می‌تواند به ذهن آنان متبادر شود، جز اینکه آغاز نزول شب قدر بوده است (نکونام، 1380: 4).

3. اشکال دیگر بیان علامه طباطبایی این است: اگر بپذیریم که بر اساس آیات، قرآن دو نحوه وجود دارد، همان آیاتی که بر نزول دفعی قرآن دلالت دارد، تفصیل و کثرت را نیز می‎رساند. خدای سبحان در آیات آغازین سوره دخان می‎فرماید: ما در شبی مبارک قرآن را بر تو فرو فرستادیم که در آن هر امر محکمی مفصل می‌شود: «إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَةٍ مُبارَکَةٍ إِنَّا کُنَّا مُنْذِرِینَ فِیها یُفْرَقُ کُلُّ أَمْرٍ حَکِیمٍ؛ که ما آن را در شبى پر برکت نازل کردیم. ما همواره انذارکننده بوده‏ایم! در آن شب هر امرى بر اساس حکمت [الهى] تدبیر و جدا مى‏گردد» (دخان: 3 - 4). به بیان دیگر، علامه معتقد است که شب قدر حقیقت قرآن بدون تفصیل - سوره سوره و آیه آیه - بر پیامبر’ نازل شده است.اما چنان‌که در آیات آغازین سوره دخان مشاهده می‌شود، خداوند آن شب را شب تفصیل هر امر محکم می‌داند، که این بیان با شروع نزول تدریجی قرآن بیشتر مطابقت دارد. البته علامه طباطبایی در ابتدای تفسیر سوره هود پذیرفته است که مقام محکم، قبل از مقام مفصل است. از طرفی شب قدر، شب تفصیل است، نه احکام و نیز شب تفریق است، نه شب قرآن و جمع؛ و نمی‎توان گفت: در شب تفصیل، امر محکم نازل شده است. مؤید آن تعبیر «کُلُّ أَمْرٍ» است که نشانه کثرت و تفصیل است. پس چگونه شب قدر می‌تواند ظرف نزول وجود اجمالی و بسیط قرآن باشد، در حالی که طبق برخی آیات، شب تفریق و تفصیل است (جوادی آملی، 1387: 9/ 347 - 348).

4. پذیرش وجودی قرآن در لوح محفوظ نیز مخدوش است، زیرا لوح محفوظ شیء دارای وجود مستقل نیست، بلکه این تعبیر کنایه از علم ازلی خدای متعال است، که تغییر و تبدیل نمی‌یابد. از آن با عنوان کتاب مکنون یا ام‎الکتاب نیز تعبیر می‎شود. بنابراین قول خداوند که می‎فرماید: «وَ إِنَّهُ فِی أُمِّ الْکِتابِ لَدَیْنا لَعَلِیٌّ حَکِیم‏؛ و آن در «أمّ‌الکتاب» [لوح محفوظ] نزد ما بلندپایه و استوار است‏» (زخرف: 4)، به معنای وجود دیگری برای قرآن در ام‌الکتاب نیست. به همین دلیل آیت‌الله معرفت چنین تصوری را ناشی از لفظ «لدینا» در آیه دانسته و اضافه می‌کند: این برداشت صحیحی از آیه نیست بلکه مقصود از «لدینا» این است که قرآن دارای شأن عظیمی در سابقه علم ازلی خداوند است. تعبیر به ام‎الکتاب نیز به این دلیل است که علم خدای متعال مصدر قرآن است و اصلی است که قرآن از آن متفرع شده آیه: «إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَرِیمٌ فِی کِتابٍ مَکْنُونٍ لا یَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُون؛ که آن، قرآن کریمى است * که در کتاب محفوظى جاى دارد و جز پاکان نمى‏توانند به آن دست زنند [دست یابند]» (واقعه: 77 - 79)، به این معناست که در علم ازلی الهی برای قرآن بقایی است که از کید و تحریف خائنان محفوظ می‌ماند (معرفت، 1390: 1/ 434 - 435).

یادآوری: به نظر می‌رسد که این برداشت از سخن علامه صحیح نیست، چرا که به نظر نمی‌رسد که وی لوح محفوظ را شیء دانسته و برای آن مکانی در نزد خداوند فرض کرده باشد؛ بلکه از کلام علامه تنها به دست می‌آید که قرآن موجود، دارای یک حقیقت برتر در نزد خداوند است. شاید بتوان گفت: روایاتی که قرآن را دارای هفتاد بطن می‌دانند، بر این حقیقت دلالت دارند. در هر صورت باز هم نمی‌توانند وجود قرآنی غیر از قرآن نازل شده بر پیامبر که در اختیار امت قرار گرفته را نمی‌توان با استدلال فوق و از ظاهر آیات برداشت کرد. از این‌رو آیت‌الله معرفت معتقد است که ذوق عرفانی علامه طباطبایی، دلیل باورمندی وی به این مسئله است (معرفت، 1390: 1/ 436).

5. اشکال دیگری که می‌توان به بیان علامه طباطبایی وارد کرد این است که حقیقت قرآن در مرحله‌ای که در لوح محفوظ است، برتر از زمان و مکان قرار دارد و نمی‌توان برای آن ظرف زمانی یا مکانی تصور کرد، چنان‌که نمی‌توان برای آن لفظ و عبارت و آیه یا سوره فرض کرد. تا وقتی که در قالب الفاظ یا عبارات ریخته نشود و قابل قرائت و کتابت نگردد، در زمان و مکان نمی‎گنجد. پس در این مرحله صحیح نیست که گفته شود: حقیقت قرآن که در زمان نمی‎گنجد، در ماه رمضان نازل شده، زیرا آنچه در ماه رمضان نازل شده طبعاً در زمان می‌گنجد و قابل قرائت و کتابت است. پس اینکه برای نزول قرآن ظرف زمانی (ماه رمضان) تعیین شده، دلیل بر این است که مقصود از قرآن مزبور، مرحله نازل شده آن است که در قالب عبارات ریخته شده و در زمان می‌گنجد، نه مرحله حقیقت قرآن که در علم ربوبی و برتر از زمان و جهان ماده است (صالحی، 1369: 77 - 78).

6. طبق دیدگاه علامه طباطبایی، قرآن مشهود که در قالب الفاظ است، همچون مثال و آیینه‎ای برای حقیقت قرآن به شمار می‌آید و آنچه در شب قدر به طور دفعی بر قلب پیامبر’ نازل شد، اصل و حقیقت کتاب مبین بوده است. بر اساس این دیدگاه، نزول حقیقت قرآن بر قلب پیامبر’ به گونه‎ای بود که موجب احاطه آن حضرت به جزئیات و آگاهی از قرآن ملفوظ گردید، به طوری که به هنگام وحی، در تلاوت آیات بر جبرئیل پیشی می‌گرفت. طبق این مبنا پیامبر’ در مرحله نزول تدریجی که قرآن را در قالب الفاظ دریافت کرد، نباید نیازمند تفسیر و بیان آیات از سوی خداوند متعال باشد، در حالی که این مطلب با ظاهر آیه شریفه «ثم انّ علینا بیانَه؛ سپس بیان و (توضیح) آن (نیز) بر عهده ماست‏» (قیامت: 19) سازگار نیست؛زیرا ظاهر این آیه و چند آیه پیش از آن، گویای آن است که پس از نزول آیات و استوار شدن قرائت آن بر زبان پیامبر’، مرحله بیان و تفسیر فرا می‎رسد و تفسیر آیات نیز به آن حضرت وحی می‎شود. البته اگر بپذیریم که آنچه در شب قدر نازل شده، اهداف و مقاصد کلی قرآن بوده نه حقیقت قرآن - همچنان‌که برخی به آن اشاره کرده‌اند- این اشکال وارد نخواهد بود؛ زیرا دانستن معانی کلی موجب بی‌نیازی از دانستن جزئیات نمی‎شود (رضایی 1383: 10).

7. در پاسخ به دلیل دیگر وی مبنی بر دلالت آیات بر دو رتبه وجودی داشتن قرآن، می‌توان گفت: اگر بپذیریم که قرآن دو وجود دارد، یکی مجرد و منزه از کثرت و دیگری مادی و تدریجی، ولی وجود بسیط و مجرد قرآن با انزال و تنزیل به پیامبر’ نمی‎رسد، بلکه حضرت آن را با عروج و صعود تلقی می‎کند، زیرا پایین آمدن از مخزن غیب با بساطت و ام‌الکتاب بودن سازگار نیست؛پس چون ام‎الکتاب نازل‌کردنی نیست، نمی‌توان مرجع ضمیر «انا انزلناه» را «ام الکتاب» دانست، بلکه وقتی پیامبر اسلام ’به مقام «قاب قوسین او ادنی» «تا آنکه فاصله او (با پیامبر) به‌اندازه فاصله دو کمان یا کمتر بود» (نجم: 9) رسید، در آن مقام، «فاوحی الی عبده ما اوحی» «در اینجا خداوند آنچه را وحى کردنى بود به بنده‏اش وحى نمود» (نجم: 10) صادق است، چرا که برای ادراک وجود بسیط باید به حضورش رفت. پس پیامبر اسلام’ در شب معراج، وجود بسیط و حقیقت قرآن را دریافت کردند (جوادی آملی، 1387: 9/ 347)، نه در شب قدر.

قرآن مراتبی دارد: مرتبه والا و اعلایش همان «ام‎الکتاب» است، که وجود و حقیقتی "لدی الله" دارد. مرحله عالیه (متوسط) قرآن، همان است که در دست فرشتگان "کرام برره" است و مرحله نازله اش"لدی الناس" و به لفظ عربی مبین ظهور یافته است (جوادی آملی، 1388: 1/ 35، 36). آنچه در شب قدر بر قلب پیامبر ’نازل شد، مرتبه متوسط قرآن است.

8. در جواب استدلال سوم ایشان (دلالت آیاتی که پیامبر’ را از تعجیل در قرائت نهی می‎کند)، بر نزول دفعی قرآن، می‌توان گفت: نهی از عجله در خواندن قرآن مستلزم این نیست که پیامبر’ قبلاً به آیات قرآن آگاهی داشته باشد. بلکه تفسیر راجح از این آیات، به نظر بسیاری از مفسران این است که پیامبر اکرم’ از ترس اینکه مبادا آیات قرآن را فراموش کند، در بین آیات و قبل از اتمام وحی توسط جبرئیل، قسمت‌های قبلی آن را تکرار می‌کرد (طبرسی، 1372: 26/ 111؛ طبری، 1412: 29/ 118، سیوطی، 1404: 6/ 289؛ آلوسی، 1415: 15/ 157). البته این قول با ظاهر آیات دیگر نیز سازگاری دارد؛ از جمله در سوره قیامت بعد از آیه «لا تُحَرِّکْ بِهِ لِسانَکَ لِتَعْجَلَ بِهِ» (قیامت: 16) می‌فرماید: «إِنَّ عَلَیْنا جَمْعَهُ وَ قُرْآنَهُ؛ چرا که جمع کردن و خواندن آن بر عهده ماست‏» (قیامت: 17) که مفسران «جمع» را به معنای «حفظ» تفسیر کرده‌اند. همچنین در سوره اعلی آمده است: «سَنُقْرِئُکَ فَلا تَنْسى؛ ما به زودى [قرآن را] بر تو مى‏خوانیم و هرگز فراموش نخواهى کرد.» (اعلی: 6). همان‌گونه که ملاحظه می‌شود، خداوند در این آیه وعده قرائت قرآن را به پیامبر’ می‌دهد تا خیال آن حضرت از مسئله فراموشی آیات قرآن آسوده باشد. لذا این دو آیه می‌تواند مؤید این تفسیر باشد (شاکر، 1388: 142).

با توجه به ادله‌ای که مطرح شد و با توجه به اینکه هر دو نظریه به نوعی بر ظاهر آیات قرآن قابل تطبیق است، نمی‌توان به طور قطع یکی از آن دو را رد کرد و یا پذیرفت، بلکه هر دو دیدگاه با اندکی تصحیح با ظاهر آیات مطابقت دارد.

نظر آیت‌اللّه معرفت درباره آیات 185 سوره بقره و آیه 1 سوره قدر، مبنی بر اینکه این آیات بر آغاز نزول قرآن دلالت دارد، با این تفاوت که آغاز نزول قرآن، اولین ماه رمضان بعد از بعثت باشد، نه سه سال پس از آن، قابلیت تطبیق بر آیات را دارد؛ چرا که نمی‌توان پذیرفت که قبل از این سه سال قرآن بر پیامبر نازل می‌شده، اما نه به عنوان کتاب آسمانی. همچنین قول علامه طباطبایی مبنی بر اینکه این دو آیه از نزول دفعی قرآن بر قلب پیامبر خبر می‌دهد نیز بر آیات قابل حمل است، با این تفاوت که نه حقیقت و مرتبه عالی قرآن بلکه مرتبه متوسط قرآن در شب قدر بر پیامبر اسلام’ نازل گشته است؛ چرا که پایین آمدن از مخزن غیب با بساطت و ام‌الکتاب بودن سازگار نیست و پیامبر اسلام’ این مرتبه از قرآن را در شب معراج دریافت کرد.

نتیجه

با توجه به دیدگاه‌های متفاوت علامه طباطبایی و آیت‎الله معرفت در پذیرش یا نقد نزول دفعی، نتایج نظری و عملی متفاوتی بر هر یک مترتب می‌گردد. اما با توجه به اینکه دلایل هر کدام به صورت کامل قابل پذیرش و یا رد نیست، نمی‌توان هیچ یک را مقدم بر دیگری دانست. در حقیقت استدلال‌های هر کدام در اثبات یا نفی این نحو از نزول را باید با توجه به نقاط ضعف یا قوت دلایل ارزیابی کرد. با توجه به ارزیابی انجام شده، دلایل طرفین حتی در اثبات مدلول خود نیز نارسا هستند و با نوعی دلایل ناکارآمد روبه‌رو هستیم. لذا صرفاً می‌توانیم نزول تدریجی را مسلّم و نزول دفعی را ممکن بدانیم؛ و مسلّم بودن یا شایع بودن تحقق نزول دفعی در نزد مفسران و قرآن‌پژوهان، نمی‌تواند موجب اعتبار یا دلیل پذیرش آن قرار گیرد.

 

 

کتابنامه

..............................................................................................................

قرآن کریم، ترجمه آیت‎الله مکارم شیرازی.

ابن منظور، لسان العرب، بیروت، دار الاحیاء التراث العربیه، 1988.

آلوسی، سید محمود، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، بیروت، دارالمکتبه العلمیه، 1415ق.

الجزائری، نورالدین بن نعمه الله، فروق اللغات، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1373.

جوادی آملی، عبدالله، تفسیر تسنیم، چاپ اول، انتشارات اسراء، 1387.

ــــــــ، تفسیر موضوعی قرآن، قرآن در قرآن، چاپ هشتم، انتشارات اسراء، 1388.

جعفری، یعقوب، تفسیر کوثر، انتشارات هجرت، قم، چاپ اول، بی‌تا.

رازی، ابوعبدالله محمد بن عمر، مفاتیح الغیب، احیاء التراث العربی، بیروت، 1420ق.

راغب اصفهانی، حسین بن محمد، مفردات، بی‌جا، ذوی‌القربی، 1423ق.

رضایی اصفهانی، محمدعلی، مقاله نزول دفعی قرآن، مجله نور، 1383.

سیوطی، عبدالرحمن بن ابی‌بکر، درالمنثور فی تفسیر المأثور، قم، کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی، 1404ق.

شاکر، محمد کاظم، علوم قرآنی، قم، گنج معرفت، چاپ دوم، 1388.

صدوق، ابوجعفر محمد بن موسی بن بابویه قمی، کمالالدین، ترجمه آیت‌الله شیخ محمدباقر کمره‌ای، بی‌جا، کتابخانه اسلامیه، 1363.

صالحی نجف‌آبادی، نعمت‌الله، نظریه‌ای درباره کیفیت نزول، مجله کیهان اندیشه، شماره32، 1369.

طوسی، محمد بن حسن، الغیبه، مترجم مجتبی عزیزی، قم، انتشارات مسجد جمکران، 1386.

طالقانی، سید محمود، پرتوی از قرآن، تهران، شرکت سهامی انتشار، 1362.

طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، تهران، انتشارات ناصر خسرو، 1372.

طبری، ابوجعفر محمد بن جریر، جامع البیان فی تفسیر القرآن، بیروت، دارالمعرفه، 1412ق.

طباطبایی، محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی همدانی، چاپ بیستم، قم، دفتر انتشارات اسلامی، 1384.

فیروزآبادی، محمد بن یعقوب، القاموس المحیط، بیروت، دارالاحیاء التراث العربیه، 1412ق.

معرفت، محمدهادی، تاریخ قرآن، قم، چاپ مهر، 1377.

ــــــــ، تلخیص التمهید، قم، انتشارات ذوی القربی، 1390.

ــــــــ، تفسیر و المفسرون فی ثوبه القشیب، مشهد، الجامعه الرضویه للعلوم الاسلامیه، 1386.

ــــــــ، علوم قرآنی، چاپ سوم، قم، مؤسسه فرهنگی التمهید، 1380.

مصطفوی، حسن، التحقیق، بی‌جا، مرکز انتشارات آثار علامه مصطفوی، 2009.

نکونام، جعفر، پژوهشی درباره آغاز نزول قرآن، مجله نور، ش26، 1380.

ناصحیان، علی‌اصغر، مقاله نزول دفعی قرآن شبهات و پاسخ‌ها، مجله الهیات و حقوق، ش17، 1384.

یعقوبی، احمد بن اسحاق، تاریخ یعقوبی، مترجم محمد بن ابراهیم، تهران، بی‌نا، 1382



*. تاریخ وصول: 20/1/1397؛ تاریخ تصویب: 15/5/1397.

**. دکتری علوم قرآن و حدیث، دانشگاه اصفهان (d.esmaely@yahoo.com).

***. سطح سه، مرکز تخصصی فاطمه الزهرا، اصفهان، خمینی شهر (mokhtary1659@yahoo.com).